sana khodami

sana khodami

@S.khodami

50 دنبال شده

43 دنبال کننده

                اژدهای کوچک گفت: «الان اصلاً وقت ندارم گل‌ها رو ببینم.» پاندای بزرگ گفت: «درست به همین خاطر باید اون‌ها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن.»
 پاندای بزرگ و اژدهای کوچک | جیمز نوربری
              

یادداشت‌ها

sana khodami

sana khodami

1403/11/22

        بالاخره تمام شد!
آن هم در حال سردرد و مریضی، دقیقا در زمانیکه با تمام وجود دلم میخواست بیرون باشم .
ولی خوب اگر بگویم از کتابم لذت نبردم دروغ است.
خواندنش زمان زیادی برد و برعکس تصورم، یک وقفه چندهفته‌ای بین شروع کردن و تمام کردنش افتاد که به خاطر فکر پرشی موقت من بود اما دیروز شروع به خواندنش کردم و تا لحظه خواب پایین  نگذاشتمش که البته باعث لکه جزئی غذا روی کتاب شد:(
صبح هم تا چشم باز کرددم بلندش کردم و آنقدر خواندم  تا بالاخره تمام شد.
کتاب تاج دوقلوها از کاترین وبر راجع به دو خواهر دوقلو است که یکی وارث تاج و تخت سرزمینش و دیگری ساحره‌است. در این سرزمین ساحره ها پلید و ممنوعه هستند و تصویر وحشتناکی در ذهن عامه مردم از آنها شکل گرفته. حال قل ساحره، رن، تصمیم دارد جای خود را با خواهرش درست چندروز قبل از تاج‌گزاری عوض کند و خودش ملکه شود تا بتواند این تصویر را درست کند.
داستان کتاب کمی کلیشه‌ای شروع میشود و 150 صفحه اول روند کند و حوصله سر بر است. نویسنده در برحی شرایط درست توصیف نمیکند و انگار تصور میکند ما داخل ذهن او هستیم و تصویر یکسانی میبینیم درصورتی که توصیف اندکش باعث سردرگمی و ارتباط کم با صحنه میشود. همچنین انگار ایده های خلاقانه و جدید خود را با کلیشه همیشگی کتاب ها ترکیب کرده و این ترکیب یکدست و منظم نیست.
اما از حدود های صفحه 160، کتاب روان تر میشود و سرعت روند بهتر. همچنین هیجان درست و نسبتا به اندازه‌ای وارد کتاب میشود و درکل خواندنش لذت بخش تر میشود. این که کل کتاب را بر پایه عشق نگذاشته و داستان های عاشقانه بین شخصیت ها گوشه‌ای از داستان را میگیرند قابل تحسین است و اینجا نویسنده تعادل خوبی ایجاد کرده. گاهی از بی فکری یا کله‌شقی شخصیت ها خیلی عصبانی میشدم اما بانمک بود و این را به عنوان نکته مثبت تلقی میکنم. گاهی هم دلم میخواست کتاب زودتر تمام شود اما قلابش نمیگذاشت پایین بگذارمش که البته علاقه شخصی من به کتاب هایی مثل این کتاب بی تاثیر نبود. یک موضوع قابل توجه دیگر قلم رک نویسنده‌است که ممکن است برای برخی خواننده ها اذیت کننده باشد. من هم گاهی کمی معذب میشدم و خداراشکر میکردم که نسخه زبان اصلی کتاب را نمیخوانم.
اما درکل از خواندنش لذت بردم، دوستش داشتم و حالا بی صبرانه منتظر خریدن جلد دوم هستم.
این کتاب را به هرکسی پیشنهاد نمیکنم اما اگر از کتاب های فانتزی بدتان نمی‌آید و دنبال این هستید که چندساعتی به دنیای دیگری سفر کنید، این کتاب برای شماست.
      

7

sana khodami

sana khodami

1403/11/7

        بیش از دو سال بود که میخواستم بخوانمش. هرکس میشناختم با علاقه تعریفش را میکرد و من هربار با خودم قرار میگذشتم بخوانمش و نمیخواندم. حتی چندبار در کتاب فروشی به خریدنش فکر کردم اما کتاب دیگری خریدم. چه کسی فکرش را میکرد این کتاب را در کنج کلاس ریاضی، زمان تدریس درس جدید شروع کنم. البته در دفاع از خودم باید بگویم درس را بلد بودم و حوصله‌ام به درجه جدیدی از شدت سر رفته بود و هر دقیقه به اندازه چندروز کش می‌آمد.پس راه فراری بجز کتاب خواندن نمیدیدم. و وقتی از یکی از بچه ها پرسیدم کتابی همراه خودش دارد یا نه و او گفت بابا لنگ دراز، من با خودم گفتم:« چه بهتر!» و همانطور که کتاب ریاضی را روی میزم باز گذاشته بود، زیر میز شروع به خواندن کردم.
نه تنها آن زنگ، بلکه در طول تمام کلاس های دیگر هم به دور از چشم معلم کتاب میخواندم.حتی وسط خواندن برای امتحان زیست که برایم فقط کمی از شکنجه های قرون وسطی قابل تحمل تر است، ناخواسته کتاب را باز میکردم و یک نامه دیگر میخواندم.از چندنفر شنیدم که وسط های کتاب خسته کننده‌ است و فقط دلت میخواد از نامه ها بگذری. ولی حقیقتا در این چند وقت هیچ چیز مثل خواندن شرح روزمرگی جودی خوشحالم نکرده بود.
یکی از نکاتی که اوایل کتاب در ذهنم منفی بود، عدم تطابق سن جودی با رفتارهایش بود. اما بعد تر متوجه شدم که این شور و شوق جودی بچگانه نیست و اگر باشد، به این دلیل است که او به درستی بچگی نکرده. جدای از این خواندن پرحرفی های جودی با همان لحن شاد و هیجان زده، واقعا آدم را سر ذوق می‌آورد.
با اینکه همیشه موقع امتیاز دادن مهربان میشوم، اما این قاطعانه ترین امتیاز کاملی است که داده‌ام
حتی دوست ندارم داستان کتاب را بگویم تا خودتان بخوانید و با تمام وجود لذت ببرید.
و خواندن این کتاب را به تمام دوستداران کتاب پیشنهاد میکنم
(این بیشتر از نقد کتاب و معرفی، پیشنهاد بود)
      

47

sana khodami

sana khodami

1403/8/30

        ذوق خواندنش را داشتم.
 آنقدر که نگرانی تکالیف عقب افتاده قادر به منصرف کردنم از خواندنش نبود. به محض برگشتن از مدرسه کوله‌ام را پرت کردم کنج اتاقم و ننشسته شروع به خواندنش کردم. چشمانم با سرعتی سرسام آور از روی کلمات میگذشتند و هر چند دقیقه یکبار، دستانم از ورق زدن خسته میشدند. بین موج‌های احساسات شخصیت ها غرق میشدم و چیزی نمیگذاشت حتی برای لحظه ای سرم را از روی کتاب بلند کنم. از وقفه های اجباری بین خواندنش بیزار بودم. هر جا وقت میکردم در حد یک خط هم که شده میخواندمش و خسته نمیشدم. صفحه آخر را که ورق زدم، بیشتر از خوشحال، گیج بودم. نمیفهمیدم و نمیفهمم چرا آنقدر آرامم میکردم. ولی این گیجی را دوست دارم.

ماهی روی درخت، داستان اَلی نیکرسون کلاس ششمی‌ است. دختر ده، دوازده ساله‌ای که نمیتواند بخواند و بنویسد. این را از همه پنهان میکند. تنهاست و اکثر روزش را در دفتر مدیر میگذراند. نه هم‌کلاسی هایش دوستش دارند، نه معلم ها و نه خودش. در زاویه دید دیگری، زندگی آرام و به نسبت کسل کننده‌ای دارد ولی به گمانم زندگی از هر زاویه دیدی متفاوت است. احساس میکند جذر و مد مداوم زندگی خفه‌اش کرده و دیگر تحملش را ندارد. در همان حال و حالت خفگی، در باز میشود و معلم جدیدش، آقای دنیِلز وارد کلاس میشود و در هر کس متوجه چیزهایی میشود که اغلب افراد نمیبینند.
آنجایی قدرت نویسنده را فهمیدم که هرچه میگشتم نقطه اشتراکی با اَلی پیدا نمیکردم ولی با تمام وجودم با او همزاد پنداری میکردم. حتی چند لحظه‌ای آرزو کردم من‌هم خواندن و نوشتن برایم عذاب بود اما در زندگی‌ام یک آقای دنیِلز داشتم. بعضی فصل ها دلم میخواست از بین صفحات کتاب میگذشتم و اَلی را محکم بغل میکردم و میگفتم:« تو فوق‌العاده‌ای اَلی. فوق‌العاده تر از هر واژه و کلمه.»
خواندن این کتاب را به هر کس بپرسد پیشنهاد میکنم. برای خواندنش نباید حتما کلاس ششمی باشی و خواندن و نوشتن سختت باشد.
      

33

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.