رضا داورپناه

@Reza.Davarpanah

9 دنبال شده

15 دنبال کننده

                      دانش اموخته رشته زبان و ادبيات المانی و مدرس المانی. 
                    
Rezadavarpanah78
Reza.davarpanah

یادداشت‌ها

                گاهی مدل های مختلف ارتباط بقرار کردن با كتاب ها میتواند جذابیت كتاب ها را بيشتر کند. به طور اتفاقی نسخه صوت این كتاب را تهیه کردم و شروع کردم به دوش دادن. صوتی بودن كتاب جذابیت بیشتری را برای من در بر داشت. به نظر من تمامی ما مشکلاتی در زندگی داریم که علت بوجود امدن ان شاید توهم و یا سوتفاهمی باشد که در ذهن ما بوجود امده. البته که علت بوحود امدن مشکل و اینکه به این صورت برداشت شود که سوتفاهم هست بستگی به خود شخص دارد و وضعیت روحی و روانی شخص. در این کتاب با اینکه مشکل نیچه بسیار پیچیده نشان داده میشود و پیچیده هم هست و تا جایی پیش میرود که باعث نمایان شدن مشکل دکتر نیز میشود. اما در اخر میخوانیم که با رو به رو شدن با واقعیت و فهمیدن ان چیزی که باعث اذیت و ازار ما میشود از بین میرود. رو به رو شدن با مشکلات و فهمیدن چیزهایی که شاید از سمت ما نباشد میتواند کمک به حل ان بکند. اگر مایل به حل مشکلاتمان باشیم باید قدرت فهمیدن مسایل را داشته باشیم و اصلا شاید ان مسایل خیلی کوچک و پیش پا افتاده باشند اما غول ساخته شده در ذهن ما اجازه دیدن ان را نمیدهد. 
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            گزاره‌ای مدرن در چارچوب داستانی قدیمی مطرح می‌شود: همه ما در بند خاطره‌هامان هستیم؛ هویت، علایق و خواسته‌های ما براساس خاطره‌های مدفون در ذهنمان شکل گرفته‌اند. ایشی‌گوروی ژاپنی افسانه‌های انگلیسی را برای داستان‌پردازی خود انتخاب کرده است؛ دوران شاه آرتور که در آن روح سلحشوری تحسین می‌شده و عناصری افسانه‌ای مثل غول، اژدها و جادو در آن نقش پررنگی دارند.
داستان بر پایه تلاش یک پیرمرد و پیرزن برای یافتن پسرشان پیش می‌رود. این دو که عاشق یکدیگر هستند، مدت‌هاست به خاطر بخاری جادویی حافظه‌ی خود را از دست داده‌اند. نه فقط این دو، بلکه کل اهالی شهرشان بی‌حافظه شده‌اند و گذشته را به خاطر نمی‌آورند. اما پیرمرد و پیرزن روزی تصمیم می‌گیرند به دنبال پسرشان که در شهری دور منتظرشان است بروند و به این جدایی خاتمه دهند. همین‌ فضا باعث می‌شود که ما تا آخر داستان در شک باشیم که آیا پسر به طور واقعی وجود دارد یا صرفا اوهام این دو انسان پیر است. اما در کنار این انگیزه‌ی اصلی، آن‌ها به مرور انگیزه پیدا می‌کنند که ایجاد کننده‌ی بخار(که برایشان فراموشی به ارمغان آورده) را نیز از میان ببرند؛ اژدهایی مدفون در دل کوهستان که نابود کردنش کار هر کسی نیست. آن‌ها امید دارند که با از بین بردن اژدها، خاطرات عاشقانه‌شان احیا شده و بیشتر یکدیگر را دوست بدارند. از بین بردن بخار اما، می‌تواند نتایج خانه‌مان‌براندازی را نیز به دنبال داشته باشد: احیای نفرت‌های قدیمی که بین دو قوم(ساکسون و بریتون) وجود داشته به راه افتادن جنگی خون‌آلود. از طرف دیگر، از بین رفتن بخار ممکن است خاطرات ناخوشایند پیرمرد و پیرزن را به یادشان آورده و عشق کنونی‌شان را از بین ببرد.
غول مدفون برخلاف صدسال تنهایی یا بارهستی، مفاهیم و پرسش‌های زیادی را به بحث نمی‌کشد، بلکه سوالی ساده را تا انتها به همراه خود دارد: آیا حضور کامل و همیشگی حافظه، زندگی را لذت‌بخش‌تر می‌کند؟
می‌توان تفسیر‌های متفاوتی از اژدهای تولیدکننده بخار ارائه داد: مدرنیته و سیر پرشتاب پیشرفت که حافظه انسان‌ها را کوتاه‌مدت کرده و چشمشان را به امور جدید خیره می‌کند، یا فرایند ذهن انسان که بیشتر حافظه را در ناخودآگاه ذخیره می‌کند و به نوعی ما را دچار فراموشی می‌کند. اما پرداختن به این موضوع اهمیت چندانی ندارد. مهم این است که فراموشی در جهان ما وجود دارد. اما آیا فراموشی لزوما چیز بدی است؟ آیا فراموشی باعث التیام گذشته نمی‌شود و نگاه انسان را به آینده معظوف نمی‌کند؟ به نظرم پاسخ به این سوال چندان ساده نیست و نویسنده نیز تا پایان آن را بی‌جواب باقی می‌گذارد. بدون گذشته، آینده‌ای نیز وجود ندارد. هویتی که الان داریم و امیدی که به آینده بسته‌ایم،‌ همه از دل گذشته نشئت می‌گیرند. پیرمرد و پیرزن اگر حافظه‌‌شان به کلی از بین رفته بود،‌ هدفی برای به دست آوردن و امیدی به آینده نداشتند. اما با این وجود،‌ جزئیات به یاد آوردن گذشته باعث می‌شود زخم‌های گذشته التیام نیابند و فرصت عشق در آینده از دست برود.
شاید ایشی‌گورو به نوعی از حافظه پیرزنی پیرمردی دفاع کرده است؛ به یادآوردن حدودی گذشته و شکل گرفتن انگیزه‌ها اگرچه برپایه خیالات باشند. به عبارتی مهم نیست که در واقعیت چه اتفاقی افتاده؛ مهم این است که هم اکنون انگیزه‌ای داریم و می‌توانیم با عشق، مسیری را با یکدیگر طی کنیم.
مایه‌ای که ایشی‌گورو از آن برای داستان‌پردازی استفاده می‌کند(افسانه‌های انگلیسی)‌ به اندازه کافی سبک رئالیسم جادویی را در خود پرورانده است. ایشی‌گورو صرفا با چند پیچیدگی روایی، داستان خودش را مدرن‌تر می‌کند. هر چند ظاهرا همتی زیادی برای این کار ندارد و سعی می‌کند سادگی را در قصه‌گویی‌اش حفظ کند. داستان پر است از دیالوگ‌های ساده بین کاراکترها که پیرنگ داستان را به کندی پیش می‌برند. توصیفات فضا به حداقل خود رسیده و با رویدادهای زیادی سروکار نداریم. همین باعث می‌‌شود که شخصیت‌های کم‌تعداد داستان هرچه بیشتر پرورانده شوند و به آن‌ها احساس نزدیکی بیشتری کنیم. شخصیت‌ها کمتر با یکدیگر درگیر می‌شوند و سعی می‌کنند طمأنینه و آرامش را در گفتگوهایشان حفظ کنند؛ حتی زمانی که قرار است چند لحظه بعد با یکدیگر بجنگند! (شاید این آرامش و طمأنینه، ویژگی فرهنگ ژاپنی است)
دغدغه من برای خواندن این کتاب، آشنایی با ادبیات ژاپن از طریق خواندن یکی از رمان‌های نویسندگان معروف آن بود. البته ترکیب عناصر انگلیسی و ژاپنی موجود در داستان،‌ شناخت ادبیات ژاپن را به طور منحصر به فرد اندکی دشوار می‌کند. خواندن این کتاب در کل لذت‌بخش و آرامش‌دهنده است!
          
            یادمان هست روزهایی را که که فکر می‌کردیم ما تنها کودکی هستیم که هم‌بازی نداریم!
تنها نوجوانی که رفیق صمیمی نداریم تا از اسرارمان حرف بزنیم
و بعدها  زمان‌هایی حس کردیم تنها کسانی هستیم که دل در گرو کسانی داریم که شاید از نظر جسمی، عاطفی و روحی تنهایمان گذاشتند‌‌!
لارس اسونسن فیلسوف نروژی و استاد دپارتمان فلسفه در دانشگاه برگن در کتاب فلسفه تنهایی سعی می‌کند تا ماهیت تنهایی را تبیین کنند و ما را با این واقعیت غیرقابل انکار رو به رو کند.
از طرفی راهکار یا راه‌حل خاصی ارائه نمی‌دهد بلکه راهکار اصلی را در مواجهه و پذیرش این مسئله می‌داند.
اما اینکه چگونه نویسنده دو واژه تنهایی و فلسفه کنار هم نشانده و آیا از این‌کار قصد تقلیل علم فلسفه دارد؟
در مقدمه این کتاب اشاره شده فیلسوفان به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ فیلسوفان هنر زندگی و فیلسوفان نظری سیستماتیک.
فیلسوفان هنر زندگی معتقدند که فلسفه راهی برای بهتر زیستن است و به تجربه‌ها زندگی تاکید دارند و بررسی این جنس مسائل عام بشری از جمله تنهایی، درد، ترس و ملال همگی در این حوزه قرار می‌گیرند.
اما فیلسوفان دسته دوم، فلسفه را امر شخصی نمی‌دانند و در فضای آدکامیک آن را محبوس می‌کنند و به بحث در فضا کلیات اکتفا می‌کنند.
در کتاب سعی شده به این سوالات پرداخته شود اینکه چرا
درد تنهایی ما را رها نمی‌کند؟
‌‌آیا ما دچار ایپدمی تنهایی شدیم‌‌؟!
تنهایی مختص زمانه ماست؟
تنهایی وضعیت است یا یک احساس‌؟
این احساس تنهایی چه‌قدر بارمنفی و چه‌قدر بارمثبت دارد؟
راه نجات در گریز از این احساس هست یا پذیرش ‌آن‌‌؟
گئورک زیمل می‌نویسد :«اگر ما موجودات اجتماعی نبودیم، تنهایی هم وجود نداشت!»
اساساً تنهایی مال آدمیزاد است و هرجا که آدمیزاد باشد؛ تنهایی نیز وجود دارد!
 تنهایی برخلاف ملال یک احساس عام انسانی بوده که از دوره‌های گذشته شناخته شده بود اما در دوره‌هایی توجه به این مسئله شاید باعث شده که فکر کنیم حدت و شدت بیش‌تری این احساس پیدا کرده است.
برخلاف تصور تنهایی یک مفهوم کلی نیست و تنها یک عامل و ریشه مشخص ندارد!
حتی نحوه درک و احساس تنهایی توسط افراد شکل‌های گوناگونی دارد. به راحتی نمی‌شود یک لیست از خصلت‌های انسان تنها ردیف کرد و افرادی ذیل این دسته جا بدهیم!
 افراد گاهاً در فضای شخصی که خلوت می‌کنند عموماً یک نوع تنهایی را متصور می‌شوند در حالیکه لارس اسونسن دسته‌بندی متفاوتی از تنهایی ارائه می‌دهد تا مخاطب بتواند تنهایی را که حس می‌کند تشخیص دهد. از طرف دیگر او تنهایی را یک مسئله صرفاً فردی قلمداد نمی‌کند بلکه رابطه تنهایی با جنسیت، عشق، نظام‌های سیاسی و اجتماعی بررسی می‌کند.
قسمتی از کتاب بخوبی تنهایی را شرح می‌دهد 
ما همه محکوم به نوعی از تنهایی در طول زندگی‌هایمان هستیم، آدم‌های تنها می‌توانند آدم‌های تنها دیگری را بیابند و در نتیجه این تنهایان دیگر خیلی هم تنها نمی‌مانند.


          

سخن ابتدایی این کتاب درمورد این است که ارامش را باید در درون خود بیابیم و حس کنیم. بخش اول این کتاب که با موضوع ( روابط ) هست پاره‌ای از مشکلاتی که در روابط بوجود می‌اید را توضیح میدهد. به خصوص روابط عاشقانه بین زن و مزدی که ازدواج کرده‌اند و با نکرده اند و درگیر یک سری مشکلات به طور خواسته و یا ناخواسته میشوند. شاید موردی که اغلب فراموش میکنیم به ان بیاندیشیم بحث انتظاراتی هستند که در روابط از خودمان یا طرف مقابلمان داریم. درک اینکه داشتن انتظارات به‌جا ‌و مناسب قابل قبول هستند کاری است که باید با تفکر به ان برسیم. گاهی انسان انتظارات و یا بتی از شخص مقابل در ذهن خود میسازد که در واقعیت نه انتظارات براورده میشوند و نه از ان بت زیبا و تک خبری است. روبه‌رو شدن صحیح با واقعیت بهترین راه برای چشیدن طعم واقعی رابطه است که راهش دور شدن از انتظارات مصنوعی و غیر واقعیست. در این بخش راجع به موارد دیگری هم صحبت شده اما بحث انتظارات چیزی بود که توجه من را به خودش جلب کرد. من اسم قسمت ها را مینویسم. ۱: روابط *: انتظارات عاشقانه **: بی قدر بودنِ امور خانوادگی ***: اشفتگی های رابطه‌ی جنسی ****: صعفِ قدرت