شینگین در خانهاش در ماه زندگی آرامی را با مادرش میگذراند. او نمیداند که امپراتور افلاک، مادرش – الههی ماه – را به خاطر دزدیدن اکسیر جاودانگی زندانی کرده، اما وقتی بهطور اتفاقی از جادویش استفاده میکند و وجودش فاش میشود، چارهای ندارد جز اینکه خانهاش را ترک کند.
شینگین ترسیده و تنها وارد امپراتوری افلاک میشود که سرزمین ناشناخته و پر از راز و شگفتیست.
کتاب به پایان رسید .
اول از همه قصد ندارم این کتاب و ماجراهاش رو با بقیه کتاب ها مقایسه کنم .
و از طرفی نمیخوام نظر اغراق آمیزی راجع بهش بدم ..
من کتاب رو به صورت صوتی گوش دادم و قطعا نحوه خوانش ، شرایط روحیم و حتی توانایی تنظیم کردن سرعت پخش محتوا بی تاثیر نبوده بر نظرم .
در نهایت داستان دوست داشتنی ای بود .
کاملا همراه شده بودم با مسیر داستان
موضوع ، محتوا و قلم نویسنده حس دوست داشتنی و ارامش بخشی داشت برام
و تصور ماجرا ها و نبرد ها برام لذت بخش بود ..
حتی برای من که توصیفات اضافه معمولا آزارم میده توصیفات و فضای داستان زیبا و قابل تحمل بود .
در اینکه میشه فانتزی های قوی تر با داستان های ده برابر جالب تر خوند شکی نیست ..
اما در نهایت بسته به سلایق خوندنش خالی از لطف نیست .
اگر به این سبک از فانتزی ها که آمیخته با افسانه های شرقی هستند علاقه دارید، نگاهی بهش بندازید .✨️