چشم هایم را میبندم و به این فکر می کنم که: تا حالا آقای دانی یلزی در زندگیم بوده؟!
کسی که با آرامش و از راه درست نشسته باشد پای اشکال و ایرادی و قدم به قدم مسیرم را درست کند؟!
تصویری جلوی چشمم نمی آید!
ما از آن بچه هایی بودیم که فاصله ی زیادی با جایگاه رفیع معلمی داشتیم...
خواندن این کتاب حسرت های عمیقی را در قلبم کاشت...