مریم افشاری، کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی

مریم افشاری، کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی

@Ma_12345678

5 دنبال شده

6 دنبال کننده

            می گویند اندر خم کتاب ها هستم
          

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

مدیریت حضور کتابخانه ها در رسانه های اجتماعی
          از تابستان سال 1397 که به این نتیجه رسیدم که قصد دارم پایان‌نامه‌ کارشناسی ارشدم را در حوزه بازاریابی در شبکه‌های اجتماعی بنویسم، تقریباً همه کتاب‌های فارسی چاپ شده در این حوزه را خواندم؛ با این حال به جز کتاب «شبکه‌های اجتماعی، تاملی بر نقش آن‌ها در کتابخانه‌ها» که بیشتر بر جنبه نظری شبکه‌های اجتماعی تاکید داشت منبع مفید دیگری در این زمینه وجود نداشت.

چند ماه بعد که پروپوزالم را با عنوان «تحلیل محتوای ارائه‌شده در صفحات اینستاگرام کتابخانه‌های عمومی ایران و نحوه مشارکت کاربران آن‌ها» در دانشگاه خوارزمی دفاع کردم، احساس نیاز بیشتری به آموختن درباره شبکه‌های اجتماعی و به خصوص اینستاگرام کردم. بنابراین شروع به مطالعه کتاب‌های بازاریابی اینستاگرام که عموما هم برای کسب و کار‌های اینترنتی نوشته شده بودند کردم.

 همزمان با پایان‌نامه، در کتابخانه عمومی مرکزی قم استخدام شدم و مسئولیت اینستاگرام کتابخانه را نیز به عهده گرفتم. در واقع شانس با من یار بود تا بتوانم هرآنچه را که می‌آموزم هم‌زمان در صفحه اینستاگرام یک کتابخانه بزرگ و پرمخاطب پیاده‌سازی و تجربه کنم.

بعد از بهمن 1398 و دفاع از پایان نامه‌ام، تصمیم گرفتم کتابی در حوزه بازاریابی اینستاگرام برای کتابخانه‌ها بنویسم. بنابراین لازم بود تا ابتدا چند کتاب در این حوزه بخوانم. شروع مطالعاتم با کتاب حاضر بود؛ هم از آن جهت که در انجمن کتابداران آمریکا منتشر شده بود و هم به جهت کم حجم بودن و کاربردی بودن مطالب آن.

سه فصل اول کتاب آنقدر کاربردی و روان بودند که احساس کردم همه آنچه که قصد دارم در کتاب خودم بنویسم اینجا نوشته شده؛ یعنی اگر قرار بود کتاب خودم را بنویسم باید نصف آن را به این کتاب ارجاع می‌دادم! بنابراین تصمیم گرفتم تا با همکاری دوست عزیزم اسماعیل بیگدلو، ترجمه آن را شروع کنم. در نهایت با قبول زحمت ویرستاری توسط سرکار خانم دکتر مریم‌ صراف‌زاده، کتاب اواخر سال گذشته منتشر شد.

📙 مدیریت حضور کتابخانه‌ها در رسانه‌های اجتماعی/ دیویدلی کینگ
ترجمه ایمان نریمانی، اسماعیل بیگدلو
ویراستار مریم صراف‌زاده
انتشارات چاپار: اساطیر پارسی
        

11

من فقط یک داستان کوتاه نوشته بودم
          قدسی خان‌بابایی، نویسنده کتاب «من فقط یک داستان کوتاه نوشته بودم» را چند باری در جلسات نقد کتابخانه دیده بودم.  نقد‌هایش معمولا دقیق، موشکافانه‌ و منصفانه‌ بود به طوری که نویسنده‌ها را هم سر ذوق می‌آورد و جلساتمان را طولانی و جذاب می‌کرد.

اولین بار و در وضعیت واتساپش خبر انتشار کتاب را دیدم و چند وقت بعد در جشن امضای کتاب که در کتابخانه‌مان برگزار شد، یک نسخه از کتاب را خریدم.

طرح این رمان از میان ۹۰۰ طرح ارسالی برای جشنواره خودنویس برگزیده شده و مقام سوم را کسب کرده است و زیر نظر استاد خسرو باباخانی به داستان تبدیل شده است.

کتاب ماجرای زندگی زنی به نام فرزانه است که چند باری کار‌های مختلفی مثل خیاطی، آرایشگری و آموزش کامپیوتر را نیمه کاره رها کرده و حالا قصد دارد وارد دنیای نویسندگی شود و در این راه با شوهرش علی که مردی سنتی است با چالش مواجه می‌شود...

نقطه قوت کتاب که می‌تواند کشش لازم برای خواندن آن را در خواننده ایجاد کند، نثر قوی و زبان طنزگونه آن است. همچنین نویسنده در میان تعریف کردن ماجرا.های زندگی‌اش، آموزه‌هایی از داستان‌نویسی را نیز با زبان ساده بیان می‌کند؛ بنابراین خواندن آن برای کسانی که به داستان نویسی و جزئیات آن علاقه‌مند هستند جذاب خواهد بود.

نکته تاریک کتاب برای من، روح مرد‌ستیزی غلیظ حاکم بر داستان است؛ به خصوص اینکه جایی احساس می‌کنید به جای اینکه داستان روایت شود و شما قضاوت کنید که از کدام شخصیت خوشتان بیاید یا نیاید، نویسنده این کار را انجام داده است و نتیجه‌گیری می‌کند.

بخشی از کتاب
از همان جلسات اول کلاس‌های داستان‌نویسی تا همین حالا هر جا از من پرسیده‌اند《تولستوی را می‌شناسی؟》
با افتخار گفته‌ام:《بله آقا! بعد از کلی جنگ و دعوا، تازه با هم آشتی کرده‌ایم.》
همینگوی را چطور؟
اصلا ما هر شب تا با اسلحه وداع نکنیم خواب به چشم بی‌صاحبمان نمی‌آید.
جلال؟
نگفته بودم؟ من فرزند خوانده‌ی زن زیادی‌اش هستم دیگر!
هدایت؟
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، من هر سال در سالمرگ هدایت خودکشی می‌کنم؛ ایناها اینم جاش!
 
        

2

اعترافات یک کتاب خوان معمولی
          اعترافات یک کتابخوان معمولی، مجموعه یادداشت‌های آنه فدیمن، روزنامه‌نگار، نویسنده و ویراستار مجله کتابخانه کنگره ملی آمریکا با موضوع کتاب و کتابخوانی است.

فیدمن در مقدمه این کتاب نقل قولی از ویرجینیا وولف را بیان می کند که می‌گوید «کتاب‌خوان معمولی با منتقد و پژوهشگر فرق دارد. او برای لذت خود می‌خواند، نه برای کسب معرفت یا تصحیح نظرات دیگران.» و با این تعریف روایت‌های جذابی از عشق خود و خانواده‌اش به کتاب و خواندن را بیان کرده است؛ روایت‌هایی که خواندنی برای علاقه مندان به کتاب.

کتاب نه در مورد فدیمن که در مورد خانواده او نیز هست و بسیاری از داستان‌ها به پدر، مادر و نیز همسرش پیوند می خورد که آنها نیز کتابخوان های حرفه‌ای هستند. اعترافات یک کتابخوان معمولی از ماجرای «وصلت کتابخوانه ها» شروع و در ادامه خاطراتی از دوران کودکی، نوجوانی، جوانی، زندگی مشترک، دوران بارداری و فرزندان ادامه پیدا می‌کند که «کتاب» محور اساسی همه این خاطرات است.
        

11

با سرودخوان جنگ در خطه ی نام و ننگ
          «با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ» ادای دین نادر ابراهیمی به رزمندگان دفاع مقدسی است که به تعبیر او مومنانه‌ترین، دلاورانه‌ترین، ایرانی‌ترین و سالم‌ترین جنگ تاریخ ایران ماست.

کتاب مجموعه ۲۱ یادداشت از سفر نادر ابراهیمی همراه با ابراهیم حاتمی کیا، کمال تبریزی به جبهه های جنوب است. ابراهیمی در این کتاب علاوه بر روایت رشادت و خلوص رزمندگان و دیده ها و شنیده هایش از جنگ، در بخش هایی از کتاب به نقد جدی و بدون تعارف جریان شبه روشنفکری دهه شست پرداخته است.

بخش هایی از کتاب:

پدر، امروز می‌گوید: خودتان را به آب و آتش بزنید. غصه‌ی لانه و باغ و بهار را نخورید. لانه باز ساخته خواهد شد، درخت باز کاشته خواهد شد؛ شرف، اما، اگر برود، در تاریخ ها می‌نویسند و وقتی نوشتند، با مرکبی می‌نویسند که خیلی سخت پاک می‌شود؛ با مرکب تجزیه، با مرکب معاهده گلستان و ترکمن چای... با مرکبی از خون سرداران و سربه داران... (از صفحه ۴۷ و ۴۸)

در فکرم که چرا نزد ایشان، هیچکس به قدر حسین (علیه السلام) عزیز نیست، و چرا خاطره‌ی شهادت حسین آن قدر زنده است که گویی هم امروز، صلات ظهر، تشنه‌ی تشنه، در همین جبهه یا آن جبهه، شهید شده است، و چرا تن برهنه اش را آن طور به چشم می بینند که گویی هم اینک، اینجا، بر خاک برهنه ی داغ افتاده است، و چرا هیچ کس هنوز هم، نیروی حسین را ندارد؛ نیروی پیش برنده، تغییر دهنده، اصلاح کننده، سازنده، به نبرد وادارنده، عاشق کننده و به نهایت افتخار رساننده اش را... باز شبی را در خیمه ی حسینیان زمان می‌گذرانیم چه گریه‌یی می‌کنند این جوان‌های نورسیده چه گریه‌یی می‌کنند...
خدای من! این‌ها از آقایشان حسین چه می‌خواهند؟ ‌(از صفحع ۸۷.۸۸)
        

4