یه خط داستانی دایره وار و همواره غافلگیر کننده ، یه قلم قوی پشت یه داستان بی نقص ، هرچی از این کتاب بگم کم گفتم ، جوری باهاش انس گرفتم که انگار هر اتفاقی برای افراد داخل داستان میفتم برای منم افتاده بود و میتونستم همشونو درک کنم و بهشون هم حق بدم
و قلم آقای عباس معروفی هربار منو شگفت زده میکرد ، طوری که حتی با وجود اینکه اولش یه چیزایی درباره ی خودسوزی آیدا گفته شد ، ولی من بازم مثل آیدین شوکه شدم وقتی فهمیدم آیدا خودسوزی کرده
و چقدر این داستان پیام و حرف واسه ی گفتن داشت پسر...
آیدین و اورهان دو آدم کاملا متفاوت بودن که یکی دائما درحال گذروندن فکرای بیهوده تو سرش بود و دائما رویاپردازی میکرد ، و دیگری انگار هیچ قوه ی تصور و تخیل و بلند پروازی ای نداشته باشه از اول تا آخر عمرش تو همون حجره موند ، و هیچوقت هیچ پیشرفتی تو زندگیش نخواست ، و اونقدر پای همون یه مکان جون کنده بود که بخاطر سه دنگش از برادرش متنفر شده بود
شاید اگه یه چیز از این کتاب یاد گرفته باشم اون اینه :
نه زیادی تو دنیای تفکرات غرق شو و نه زیادی اهل عمل باش ، تلفیقی از این دوتاست که میتونه تورو تبدیل به یه آدم موفق کنه
و قشنگی این کتاب هم همین بود که تو عمق غم بی پایان و زیادش ، یه درس بزرگ نهفته بود...
پ.ن : نیم امتیازی که کم کردم به دو علت بود :
۱ ـ سخت بودن بعضی کلمات به طوری که کاملا باهاشون احساس غریبگی میکردم ( شاید به علت مطالعه ی کم من یا فاصله ی زمانی بین زمان رخ دادن داستان و زمان من باشه )
۲ ـ بی مرز بودن اتفاقات داستان از لحاظ زمانی ، یعنی مثلا یه خط از الان صحبت میکرد خط بعد از ده سال پیش خط بعد از ده سال بعد ، و واقعا کارم رو تو فهمیدن سخت میکرد ، ولی خب در عین حال تجربه ی جالب و جدیدی بود
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.