AliMot

تاریخ عضویت:

اردیبهشت 1404

AliMot

@AliMot

17 دنبال شده

2 دنبال کننده

                زندگی ؛ یه مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
              
@Mot3388

یادداشت‌ها

AliMot

AliMot

1404/3/17

        یه خط داستانی دایره وار و همواره غافلگیر کننده ، یه قلم قوی پشت یه داستان بی نقص ، هرچی از این کتاب بگم کم گفتم ، جوری باهاش انس گرفتم که انگار هر اتفاقی برای افراد داخل داستان میفتم برای منم افتاده بود و میتونستم همشونو درک کنم و بهشون هم حق بدم 
و قلم آقای عباس معروفی هربار منو شگفت زده میکرد ، طوری که حتی با وجود اینکه اولش یه چیزایی درباره ی خودسوزی آیدا گفته شد ، ولی من بازم مثل آیدین شوکه شدم وقتی فهمیدم آیدا خودسوزی کرده
و چقدر این داستان پیام و حرف واسه ی گفتن داشت پسر...
آیدین و اورهان دو آدم کاملا متفاوت بودن که یکی دائما درحال گذروندن فکرای بیهوده تو سرش بود و دائما رویاپردازی میکرد ، و دیگری انگار هیچ قوه ی تصور و تخیل و بلند پروازی ای نداشته باشه از اول تا آخر عمرش تو همون حجره موند ، و هیچوقت هیچ پیشرفتی تو زندگیش نخواست ، و اونقدر پای همون یه مکان جون کنده بود که بخاطر سه دنگش از برادرش متنفر شده بود
شاید اگه یه چیز از این کتاب یاد گرفته باشم اون اینه : 
نه زیادی تو دنیای تفکرات غرق شو و نه زیادی اهل عمل باش ، تلفیقی از این دوتاست که میتونه تورو تبدیل به یه آدم موفق کنه
و قشنگی این کتاب هم همین بود که تو عمق غم بی پایان و زیادش ، یه درس بزرگ نهفته بود...

پ.ن : نیم امتیازی که کم کردم به دو علت بود :
۱ ـ سخت بودن بعضی کلمات به طوری که کاملا باهاشون احساس غریبگی میکردم ( شاید به علت مطالعه ی کم من یا فاصله ی زمانی بین زمان رخ دادن داستان و زمان من باشه )
۲ ـ بی مرز بودن اتفاقات داستان از لحاظ زمانی ، یعنی مثلا یه خط از الان صحبت میکرد خط بعد از ده سال پیش خط بعد از ده سال بعد ، و واقعا کارم رو تو فهمیدن سخت میکرد ، ولی خب در عین حال تجربه ی جالب و جدیدی بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

AliMot

AliMot

1404/3/19

بریدۀ کتاب

صفحۀ 36

آن شب رزم‌آرا به ما گفت که هیچ گاه رو به خدا نماز نخوانده ایم ، رپ به هندوستان ایستاده ایم . و گفت باز باید خدا را شکر کنیم که رو به روسیه نایستاده ایم . همه ی عبادت ما باطل است ، و خدا قاصم الجبارین است . من همیشه فکر میکردم خدا ارحم الراحمین است ، و او گفت که پیغمبر در لحظه ی آخر زندگی به اطرافیانش نگاه کرد . عرض کردند بعد از شما چه میشود ؟ فرمود یوم البدتر ، یوم البدتر . برای همین دنیا روز به روز بدتر میشود ، یوم البدتر . یک لحظه واژه اش را در ذهنم مرور کردم . یومش عربی بود و بدتر فارسی . آقای یغمایی دبیر ادبیاتمان میگفت که بدتر صفت تفضیلی است . دانستم که این هم باید از حقه بازی های امثال رزم‌آرا باشد که حرف های خودشان را از قول بزرگان نقل میکنند ، یاس و ناامیدی را در دل ها میکارند و بعد میگویند حالا ما آمده ایم که بهترش کنیم ، قبله تان را صاف کنیم ، و آنچه ما میگوییم راه رستگاری است ، بدبختی بزرگ تر از بشر چیست ؟ از همین آدم که دینش درست نباشد و نداند که نداند که نداند ، یا چه میدانم ، آن کس که بداند که نداند که بداند ، در جهل بماند ، شاید هم نماند .

0

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.