نیاز به تعریف من در باره این کتاب نیست با همین تیکه اخر کتاب متوجه تاثیر و جذابیت این کتاب.اثر مت هیگ و قشنگی اون در قالب یک کتاب فلسفی میشوید.[چیزی که یاد گرفتم (به قلم آنکه کسی نیست ،اما همه کس بوده است)
حسرت خوردن برای زندگیهایی که تجربه شان نکرده ایم ساده است گفتن اینکه کاش مهارتهای متفاوتی به دست آورده بودیم یا به پیشنهادهای دیگری جواب مثبت داده بودیم آسان است راحت است که آرزو کنیم کاش قبلاً بیشتر تلاش میکردیم اطرافیانمان را بیشتر دوست میداشتیم در مسائل مالی دقت بیشتری به خرج میدادیم محبوب تر میشدیم در گروه موسیقی مان می ماندیم به استرالیا میرفتیم به پیشنهاد قهوه خوردن با کسی جواب مثبت میدادیم یا بیشتر یوگا کار میکردیم دل تنگی برای دوستانی که نداشته ایم و کارهایی که نکرده ایم و کسی که با او ازدواج نکرده ایم و فرزندی که به دنیا نیاورده ایم تلاش زیادی نمی خواهد خیلی سخت نیست که خودمان را از دریچه چشم دیگران ببینیم و آرزو کنیم به همان شکلی بودیم که آنها ما را میبینند حسرت خوردن و تا ابد در حسرت غرق شدن آسان است.مشکل اصلی حسرت زندگیهایی نیست که تجربه شان نکرده ایم مشکل اصلی خود حسرت است حسرت است که باعث میشود در خود چروکیده و پژمرده شویم و حس کنیم بزرگترین دشمن خودمان و دیگران هستیم.ما نمی دانیم اگر زندگیمان را به شکل دیگری پیش برده بودیم وضعیت بهتر میشد یا بدتر بله زندگیهای متفاوت هم وجود دارند اما زندگی ما هم در جریان است و همین جریان زندگی است که باید رویش تمرکز کنیم.مسلماً هرگز نمی توانیم از همه جا دیدن کنیم و همه آدمها را ببینیم و وارد هر حرفه ای شویم اما در هر صورت بیشتر احساساتی که در زندگیهای متفاوت خواهیم داشت در همین زندگی هم هست. لازم نیست تمام بازیها را انجام دهیم تا بفهمیم حس برنده شدن چگونه است. لازم نیست برای درک موسیقی تک تک قطعه های موسیقی دنیا را بشنویم نیازی نیست انگورهای متنوع تمام تاکستان های دنیا را مزه کنیم تا گوارایی نوشیدنی را بفهمیم عشق و خنده و ترس و درد ارز رایج تمام دنیا هستند.
فقط کافی است چشمانمان را ببندیم و آهسته نوشیدنی رو به رویمان را مزه مزه کنیم و به صدای موسیقی گوش بدهیم چون درست به اندازه تمام زندگیهای دیگر در این زندگی هم کاملاً زنده ایم و به تمام احساسات ممکن دسترسی داریم.فقط کافی است خودمان باشیم
فقط کافی است زندگی را تجربه کنیم
y.co
برای همه چیز بودن لازم نیست همه چیز را تجربه کنیم چون همین حالا هم بی پایان هستیم تا زمانی که زنده ایم بی نهایت احتمال متفاوت برای زندگی آینده پیش رویمان است.
پس بیایید با آدمهایی که در این زندگی با ما شریکند مهربان باشیم بیایید گهگاهی سرمان را بالا بیاوریم چون هر کجا که باشیم آسمان بالای سرمان بی انتهاست.دیروز من مطمئن بودم که آینده ای ندارم و پذیرش زندگی ام به شکل کنونی اش برایم غیر ممکن است. امروز همان زندگی پرآشوب و شلوغ برایم پر از امید و احتمالات گوناگون به نظر می رسد.
قرار است زندگی ام ناگهان به طرز معجزه آسایی عاری از هرگونه درد ناامیدی غم دل شکستگی سختی تنهایی و افسردگی شود؟ نه
آیا میخواهم زندگی کنم؟
بله بله.
هزاران بار می گویم بله
﴿اگر فردی هستید که مدام به این فکر میکنید که کاش فلان کار را میکردم کاش فلان کار را نمی کردم و زندگی سرشار از حسرت را از سر گرفته اید.توصیه من به شما خواندن این کتاب است کتابی که بسیار عاشقش شدم.﴾
#کتابخانه نیمه شب#
اثر مت هیگ...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.