داغ دلربا

داغ دلربا

داغ دلربا

2.4
7 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

3

شابک
۹۷۸۶۲۲۷۵۱۰۰۶۵
تعداد صفحات
196
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        داغ دلربا به تشییع شهید سردار قاسم سلیمانی در دی ماه 98 در شهرهای مختلف کشور می‌پردازد و مخاطب را با خود در این سفرها همراه می‌کند. میثم امیری با قلمی روان در این کتاب سعی کرده است تا همه مخاطبان را با خود تا پایان کتاب نگه دارد و انگار که مخاطب  در آن لحظات حضور دارد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

سردار، پنج روز از اهواز تا کرمان، روی دست ایرانیان بود؛ دست‌های گرم و پینه‌بسته؛ دست‌های ظریف و ورزیده؛ دست‌های پرچروک و کودکانه. این دست‌ها ـ دست‌های همه¬ی ملت ایران ـ حلقه و پروانه شد. سردار، در کانون این حلقه بود. حلقه، مهر دید و مهر ریخت؛ غم دید و گریه کرد؛ شعر خواند و دندان سایید؛ لبخند زد و حماسه سرود؛ داغ دید… و داغ دید.»

      

لیست‌های مرتبط به داغ دلربا

یادداشت‌ها

          .



- چی می‌گن اینا؟ حرف نامربوط می‌گن... یعنی چی مردم تا مردم‌اند که اینجا باشن، برا سردار بیان؛ ولی اگه برای بنزین بیان، مردم نیستن؟! این رو بنویس. من برا سردار اومده‌ام؛ ولی برا بنزین هم اومدم. من احساسم اینه. الآن هم احساس اومده توی خیابون؛ چون طرف خالص بوده. ولی نباید این رو چیز کنن اونا که کار دستشونه. ما فقیریم. ما پایین‌ایم. ما اومده‌ایم. برا بنزین هم اومده‌ایم. بازم میاییم. الآن هم برای حاج‌قاسم اومده‌ایم. روحت شاد. 


ابن عباس می‌گوید «سردار وصیت کرده است روی قبرش بنویسند سرباز قاسم سلیمانی.». نتیجه می‌گیرد همه چیزش حساب شده بود. تازه یک بار هم رفته است پیش آقای جوادی آملی. کفن برده و از آقای جوادی خواسته شهادت بدهد سردار، بنده خدا بوده و در راه رضایت خدا قدم برداشته است، آقای جوادی هم گفته بود او چه «صلاحیت» دارد که برای سردار چنین شهادتی بدهد. سردار، فکر همه جا را کرده بود. 


تمام شهر پر شده است از تصاویر سردار. بزرگراه‌ها خلوت است. می‌رسیم به شیخ فضل الله. ادامه شیخ فضل الله می‌خورد به آزادراه تهران-کرج. لاین کرج به تهران قفل شده است. علت قفل شدن؟ خیلی ها سواری‌شان را توی آزادراه ول کرده و رفته‌اند سمت میدان آزادی. سمت میدان آزادی راه نیست. برای همین، راه باریک‌تر و ترافیک سنگین درست شده است. تصویر این است؛ ترامپ سردار ما را زده، و مردمِ پابرهنه ریخته‌اند بیرون؛ پرایدها و پژوهایشان را یک‌کتی توی اتوبان ول کرده‌اند تا به کار مهمتری برسند.
        

2

          اگه عنوان فرعی روی جلد کتاب باعث انتخابش برای مطالعه‌تون شده، باید بگم تو انتخابتون تجدید نظر کنید. کتاب، برخلاف عنوان فرعیش، روایتی از تشییع پیکر حاج‌قاسم نیست؛ در بهترین حالت روایتی از حال و هوای نویسنده و دوستانش در روزهای تشییع پیکر حاج قاسم تو ایرانه. یعنی بیشتر از اون‌که توصیف فضای شهرها و حس و حال مردم و حال و هوای مملکت باشه، داره به بلند فکر کردن نویسنده درباره یه‌سری سوال بی‌جواب و باجواب یا توضیحات نویسنده درباره یه‌سری مسائلی که گذرا بهشون اشاره شده می‌پردازه. البته این شیوه روایت نه تنها باعث ضعف کار نشده، بلکه یه‌جورایی آدم رو با خودش همراه هم می‌کنه. 
اگه بخوام به ذهنیت‌تون درباره این کتاب و مدل روایتش کمک کنم باید بگم شاید شبیه‌ترین فضا رو به کتاب نیم‌دانگ پیونگ یانگ امیرخانی داشته باشه. نویسنده در قالب نوشتن روایتی از مشاهداتش در بازه زمانی و مکانی خاص، شروع به بیان بیانیه‌ها و تحلیل‌ها و نظرات و نگاه‌هاش درباره مسائل مختلف و غالبا حول محور اصلی ماجرا می‌کنه. حتی اسامی مستعاری که برای شخصیت‌ها به‌کار برده میشه هم آدم رو یاد همون کتاب امیرخانی می‌ندازه. اونجا دهن‌برعکس داشتیم و اینجا دل‌ربا و اینها. 
قلم نویسنده قوت و یک‌دستی خوبی داشت و مخاطب رو هم میتونست همراه کنه با خودش ولی به شخصه از وارد شدن جزئیات زیاد زندگی شخصی و دانشجویی نویسنده در سالهای دور و نزدیک به کتاب حس خوبی نداشتم. چه اینکه من اومده بودم روایتی از تشییع پیکر سردار بخونم ولی این خاطرات و فلش‌بک‌ها ریتم کار رو عوض می‌کرد و یهو میدیدم کلی از اصل ماجرا دور شدیم بدون اینکه قرار باشه ازون نقطه به نکته جدیدی درباره موضوع اصلی کتاب برسیم. 

.
پاورقی‌های کتاب رو هم دوست داشتم.برخلاف بیشتر کتابها، این پاورقی‌ها ساده، صمیمی، حتی گاهی طنز و کنایی و در کل مفید و کاربردی بودن.
        

4

        کتاب داغ دلربا، روایت «شخصی» نویسنده، میثم امیری از روز شهادت سردار سلیمانی تا یکی دو روز بعد از شهادت ایشون هست. 
آغاز کتاب از حضور نویسنده در اهواز و  نظاره‌گری او از مردم عزاردار و بهت زده شروع می‌شه و در نتیجه این حس رو به خواننده القا می‌کنه که قراره تا انتهای کتاب، شاهد و ناظر مردم سوگوار باشیم و روایت اونها رو بخونیم، اما کمی بعد متوجه می‌شیم چنین نیست و روایت کم کم جنبه شخصی پیدا می‌کنه. غالب کتاب به تفسیرها و گفتگوهای راوی و تنی چند از دوستانش می‌گذره و در حین این گفتگوها، بحث و اظهار نظرها، ناظر صحنه‌های سوگواری و برخورد مردم، با شهادت سردار در حضور نویسنده یا دوستانش در مراسم‌های مختلف برگزار شده در شهرهای مختلف ایران هستیم.
این کتاب، با توجه به شروع جالبی که از واکنش مردم مختلف اهواز داشت، من رو مایوس کرد‌. چون خیلی زود تبدیل به روایت شخصی راوی و دوستانش شد و اون حالت ناظر بی‌طرف بودن رو از دست داد. در واقع تبدیل به گلایه نامه راوی از نظام شد که با پایان کشته شدن یکی از دوستان قدیمش (در فاجعه هواپیمای اوکراینی) که به دلایل اختلافات سیاسی، ده سال از هم دور بودند و سر این مراسم باز با هم دیدار کردند، تمام شد. 
این کتاب برای من جذاب نبود. چون من به امید یک روایت بی‌طرفانه، از حضور سوگواران و علاقه‌مندان و کسانی که به سردار احترام می‌گذاشتند و حتی مخالفان ایشون بودم ولی بیشتر از اوضاع و احوال نویسنده آگاه شدم. البته بی‌انصافیه که نگم کتاب مدعی نبود که خواسته من رو جواب می‌ده و این اشتباه من بود که چنین انتظاری داشتم. 
اگرچه اصرار جالب نویسنده به بیان و اثبات اینکه به قول خودش طرفدار دو آتشه نظام نیست تا حدی به خاطر نمایش مکررش خسته کننده بود ولی شاید نکته متفاوت کتاب هم همین بود که کسی که دل خوشی از نظام نداره اما به سردار علاقه داره این روایت رو نوشته. 
کتاب فقط تلخی رو بیان کرده و شُکوه و عظمت رویداد رو نتونسته یا نخواسته (یا شاید هم راوی ندیده) بیان کنه و حس ناامیدی رو به خواننده منتقل می‌کنه.
اگر به دنبال که روایت کاملا بی‌طرفانه و نظاره‌گرانه و تا حد ممکن خالی از تفسیر، از همه جنبه‌های این رویداد غریب (تشییع سردار)  هستین، این کتاب همه این انتظار رو برآورده نمی‌کنه.
اگر از مخالفین جدی نظام یا منتقدین صد درصدی نظام (از آنها که کلا هیچ چیز رو در ایران درست و خوب نمی‌بینید) هستین اما سردار رو دوست داشتین یا به ایشون احترام می‌گذارید احتمالا این کتاب می تونه همذات پنداری شما رو برانگیخته کنه.
توصیه ام به خواندن کتاب، با در نظر گرفتن ملاحظات بالاست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0