داغ دلربا
در حال خواندن
0
خواندهام
10
خواهم خواند
3
توضیحات
داغ دلربا به تشییع شهید سردار قاسم سلیمانی در دی ماه 98 در شهرهای مختلف کشور میپردازد و مخاطب را با خود در این سفرها همراه میکند. میثم امیری با قلمی روان در این کتاب سعی کرده است تا همه مخاطبان را با خود تا پایان کتاب نگه دارد و انگار که مخاطب در آن لحظات حضور دارد. در بخشی از این کتاب میخوانیم: سردار، پنج روز از اهواز تا کرمان، روی دست ایرانیان بود؛ دستهای گرم و پینهبسته؛ دستهای ظریف و ورزیده؛ دستهای پرچروک و کودکانه. این دستها ـ دستهای همه¬ی ملت ایران ـ حلقه و پروانه شد. سردار، در کانون این حلقه بود. حلقه، مهر دید و مهر ریخت؛ غم دید و گریه کرد؛ شعر خواند و دندان سایید؛ لبخند زد و حماسه سرود؛ داغ دید… و داغ دید.»
لیستهای مرتبط به داغ دلربا
یادداشتها
1401/8/6
13
1403/2/9
0
1402/1/19
کتاب داغ دلربا، روایت «شخصی» نویسنده، میثم امیری از روز شهادت سردار سلیمانی تا یکی دو روز بعد از شهادت ایشون هست. آغاز کتاب از حضور نویسنده در اهواز و نظارهگری او از مردم عزاردار و بهت زده شروع میشه و در نتیجه این حس رو به خواننده القا میکنه که قراره تا انتهای کتاب، شاهد و ناظر مردم سوگوار باشیم و روایت اونها رو بخونیم، اما کمی بعد متوجه میشیم چنین نیست و روایت کم کم جنبه شخصی پیدا میکنه. غالب کتاب به تفسیرها و گفتگوهای راوی و تنی چند از دوستانش میگذره و در حین این گفتگوها، بحث و اظهار نظرها، ناظر صحنههای سوگواری و برخورد مردم، با شهادت سردار در حضور نویسنده یا دوستانش در مراسمهای مختلف برگزار شده در شهرهای مختلف ایران هستیم. این کتاب، با توجه به شروع جالبی که از واکنش مردم مختلف اهواز داشت، من رو مایوس کرد. چون خیلی زود تبدیل به روایت شخصی راوی و دوستانش شد و اون حالت ناظر بیطرف بودن رو از دست داد. در واقع تبدیل به گلایه نامه راوی از نظام شد که با پایان کشته شدن یکی از دوستان قدیمش (در فاجعه هواپیمای اوکراینی) که به دلایل اختلافات سیاسی، ده سال از هم دور بودند و سر این مراسم باز با هم دیدار کردند، تمام شد. این کتاب برای من جذاب نبود. چون من به امید یک روایت بیطرفانه، از حضور سوگواران و علاقهمندان و کسانی که به سردار احترام میگذاشتند و حتی مخالفان ایشون بودم ولی بیشتر از اوضاع و احوال نویسنده آگاه شدم. البته بیانصافیه که نگم کتاب مدعی نبود که خواسته من رو جواب میده و این اشتباه من بود که چنین انتظاری داشتم. اگرچه اصرار جالب نویسنده به بیان و اثبات اینکه به قول خودش طرفدار دو آتشه نظام نیست تا حدی به خاطر نمایش مکررش خسته کننده بود ولی شاید نکته متفاوت کتاب هم همین بود که کسی که دل خوشی از نظام نداره اما به سردار علاقه داره این روایت رو نوشته. کتاب فقط تلخی رو بیان کرده و شُکوه و عظمت رویداد رو نتونسته یا نخواسته (یا شاید هم راوی ندیده) بیان کنه و حس ناامیدی رو به خواننده منتقل میکنه. اگر به دنبال که روایت کاملا بیطرفانه و نظارهگرانه و تا حد ممکن خالی از تفسیر، از همه جنبههای این رویداد غریب (تشییع سردار) هستین، این کتاب همه این انتظار رو برآورده نمیکنه. اگر از مخالفین جدی نظام یا منتقدین صد درصدی نظام (از آنها که کلا هیچ چیز رو در ایران درست و خوب نمیبینید) هستین اما سردار رو دوست داشتین یا به ایشون احترام میگذارید احتمالا این کتاب می تونه همذات پنداری شما رو برانگیخته کنه. توصیه ام به خواندن کتاب، با در نظر گرفتن ملاحظات بالاست.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0