معرفی کتاب مرگ سقراط: تفسیر چهار رساله افلاطون اثر رومانو گواردینی مترجم محمدحسن لطفی

مرگ سقراط: تفسیر چهار رساله افلاطون

مرگ سقراط: تفسیر چهار رساله افلاطون

رومانو گواردینی و 1 نفر دیگر
5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

ناشر
طرح نو
شابک
9789644890161
تعداد صفحات
288
تاریخ انتشار
1398/9/12

توضیحات

        شاهکار شهیدان مرگ ایشان است و سقراط شهید فلسفه است. مرگ سقراط یکی از مهمترین موضوعات تاریخ فرهنگ باختر زمین است و تا به امروز جذبه اسرارآمیز او، اندیشه وران و هنرمندان بسیاری را تحت تاثیر عمیق خود قرار داده است. موضوع سخن در این کتاب نیز حکایت مرگ سقراط است، هر چند مرگ به معنایی دیگر، رومانو گواردینی استاد فلسفه و فلسفه  دین در دانشگاه های بن و برلین و توبینگن و مونیخ بوده است و کتاب حاضر نتیجه بیست و پنج سال بررسی مداوم نوشته های افلاطون است.
      

یادداشت‌ها

علی خداوردی

علی خداوردی

7 روز پیش

          شاهکار شهیدان مرگ ایشان است؛ و سقراط شهید فلسفه است.
کتاب از ابتدا رسالتی برای خود معین میکند و آن، روایت حماسه‌ی شهید فلسفه و شرح آن ایام است. و در این هدف موفق نیز است.
متن کتاب براساس چهار رساله‌ی افلاطون انتخاب شده و به ترتیب ، ما را با داستان سقراط همراه می‌کند. افلاطون، حماسه‌ی پایان جسمانی استاد خویش را به زیباترین و شیواترین بیان در این چهار رساله بیان کرده است که هم ما را با سقراط آشنا میکنند و هم با اندیشه‌های او. رساله اول ما را با مکالمه‌ای کوتاه در جلوی دادگاه آتن مواجه می‌کند و برای آینده‌ای نه چندان دور پی‌ریزی میکند. مکالمه‌ای که در آن سقراط، اوثوفرون را در دینداری به چالش می‌کشد.
سپس رساله بعدی، ما را با خود به داخل دادگاه می‌برد و در جریان آن می‌نهد. دادگاهی که در آن، سه تن از مغلطه‌گران شهر، ادعانامه‌ای علیه سقراط حکیم قرائت می‌کنند و پس از آن، ما شاهد سه خطابه‌ی طوفانی و حماسی از سقراطیم. هرچه می‌خواهیم از سقراط بدانیم را در این سه خطابه می‌توانیم بجوییم. تمام اندیشه‌ها و خط زندگی او در این خطابه‌ها متبلور است و چیزی که دریافت می‌شود، این است که سقراط از موضع بالاتری ماموریت داشته تا نادانی را از چهره‌ی آتن پاک نماید. در خطابه‌ی اول، سقراط با آرامش سخنان خود را می‌گوید و اتهامات بی‌اساس ملتوس را رد می‌کند؛ نهایتا ۲۸۰نفر از ۵۰۰نفر رای به مرگ او می‌دهند. پس از این در دومین خطابه و سومین آنها، دیگر از سقراط قبلی خبری نیست. گویا او نه تنها از مرگ نمی‌ترسد بلکه به دنبال رسیدن به آن است. در طوفانی حماسی پایه‌های عقاید خاک‌گرفته‌ی آتنیان را با خاک یکسان می‌کند و بار دیگر ثابت می‌کند نه آدم تسلیم است و نه کسی که بخواهد مصلحت‌اندیشانه عمل کند. بلکه در جایی که باید، هدف را دقیق و آتشین می‌زند. در آخر رای به اعدام او داده می‌شود و سخنانی بین او و مریدانش رد و بدل می‌شود که گویی تبلور کامل حماسه در ماده است. هرچه از این سخنان در خطابه‌ها و پس از آن گفته شود، کاستن از ارزش آنهاست اما یقینا ارزش حداقل یک بار خواندن را دارند.
در رساله‌ی سوم، سقراط در گوشه‌ی زندان با دوست قدیمی خود سخن می‌گوید و بار دیگر، استواری قدمش را به رخ تاریخ می‌کشاند و اخلاقیات خود را نمایان می‌کند. رساله‌ی چهارم اما گویی زمانی دورتر را روایت میکند. مکالمه‌ای بین دوشخص در گوشه‌ای دیگر از یونان، مدت زیادی پس از مرگ سقراط. و  از زبان یکی از این دو نفر، ساعات پایانی سقراط را روایت می‌کند. دشوار است که انسان تا پایان کتاب همراه افلاطون شود و در آخر، با روایت مرگ سقراط اشک از چشمانش جاری نشود.

چه عاشق فلسفه‌اید و چه از آن بیزارید، مرگ سقراط کتابیست که باید آن‌را بخوانید. داستانی تراژیک از یونان باستان و حماسه‌ی سقراط.
        

1