چون باد، چون موج: داستان هایی از قلمرو سرکوب شدگان

چون باد، چون موج: داستان هایی از قلمرو سرکوب شدگان

چون باد، چون موج: داستان هایی از قلمرو سرکوب شدگان

4.4
5 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

1

ناشر
ماهی
شابک
9789642091454
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1396/12/15

توضیحات

        
نوشته های کوتاهی که در این کتاب آمده اند همان قدر داستان کوتاهند که مقاله یا پژوهش های روانکاوانه. این قطعات که در قالب اول شخص روایت شده اند، بیش تر به خاطره شبیهند و گاه آدمی را به یاد سبک اورول و موام در خاطره نویسی می اندازند.هر یک از فصول کتاب به موضوع خطیری می پردازد، از جمله ماهیت اشتیاق، نقش سرنوشت ساز وهم و وهم زدایی از زندگی آدمی، ماجراجویی در تقابل با کوته فکری، ارزش مهارت و تخصص، ریشه و اجزای قهرمان گرایی و ...نثر بولونینی دلپذیر است و صمیمیتی دلفریب دارد. از همین روست که ظهور مفاهیم روانکاوانه در متن به معنای تحمیل اصطلاحات فنی این رشته نیست، بلکه بیش تر محملی است برای روشن ساختن مطلب به روشی خلاق.یکی از کارتن های والت دیسنی (آن جادوگر «تخیل معقول») را به یاد می آورم که در آن دانلدداک، سرخوش و آسوده، بر قایقی نشسته و پاروزنان بر آب های خروشان رودخانه ای کوهستانی پیش می رود. همه چیز بر وفق مراد است و به نظر می رسد قهرمان ما، زیرلب زمزمه کنان و آوازخوانان، هیچ دردی در این دنیا ندارد. ناگهان چیزی می بینیم که به انتظار دانلد دانک سرخوش و فارغ البال نشسته: آبشاری هولناک که یکراست به ورطه ای بی انتها می ریزد. این جاست که معجزه رخ می دهد: دانلد از آبشار بی خبر است، پس به پاروزدن ادامه می دهد. قایق به طرز معجزه آسایی به مسیر پیش رو ادامه می دهد، انگار هنوز روی آب قرار دارد. البته لحظه ای بعد، واقعیت مثل پتکی بر سرش فرود می آید و درست در همین لحظه است که همه چیز فرو می پاشد: اوهام قایقران دیگر یارای هدایت قایق را ندارند. . اوهام آدمی زندگی برخی افراد را پربار می سازد و زندگی برخی دیگر را به تباهی می کشاند. داستان ایکاروس نمونه ای گویاست. او خود و ابزار ناکارآمدش را زیاده از حد جدی گرفت و سرانجام با خودفریبی به دریا سقوط کرد. شخصاً معتقدم روش هر انسانی در کنارآمدن با این فرآیند وهم زایی-فرآیندی که مستلزم زندگی دراین جهان است- یکسره منحصر به خود اوست. . هستند کسانی که با توسل به باورهایی پوچ و بی معنی و گاه حتی جنون آمیز از درک این حقیقت تلخ سر باز می زنند و دیگرانی که به قرائتی از این دست تن می دهند، اما به ورطه ی افسردگی فرو می افتند. بعضی این مسئله را به غمنامه ای بدل می کنند، بعضی دست به دامان فلسفه می شوند یا دست کم به سراغ آیین جوانمردی می روند. . گروه دیگری هم هستن که احساس می کنند باید بیش تر دراین باره بیندیشند، شاید با نوشتن. . من از این دسته ام.
      

یادداشت‌ها

3