در تنگ
در حال خواندن
0
خواندهام
10
خواهم خواند
5
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
این جا قصد نوشتن نخستین خاطره های خود را ندارم و آن چه می خواهم بنویسم تنها خاطره هایی است که به این سرگذشت ارتباط دارد. و می توانم بگویم که این ماجرا درست در سال مرگ پدرم آغاز می شود. شاید احساس من که از سوگواری مان و اگر غم خودم نبود، دست کم از دیدن غصه مادرم به هیجان آمده بود مرا مستعد تاثرهای تازه ای می کرد: بچه زودرسی بودم، آن سال که به فونگوزمار برگشتیم، ژولیت و روبر هر دو به نظرم بچه آمدند، اما چون آلیسا را بازدیدم، ناگهان دریافتم که دیگر هیچ یک از ما دو تن بچه نیستیم.
یادداشتها
1402/10/6
اینقدر متاثر شدم که حتی نمیدونم چی باید بنویسم. داستان اینه که ژرومِ عاقل و پاک عاشق آلیسا میشه. بنا به دلایل مختلف، آلیسا هر دفعه پسش میزنه. اما آخر داستان متوجه میشیم که آلیسا تحت تاثیر مذهب پروتستان و عقاید متعصبانه و شدیدش، سعی میکرده عشق ژروم رو پس بزنه تا خودش رو از عشق دنیوی دور کنه و به عشق خدا برسه. ژروم تا مدت طولانی ای متوجه این عقاید آلیسا نمیشه. یک جای کتاب ژروم میگه افسوس از این همه تلاش برای بت ساختن از آلیسا که من فقط خودم رو گول زدم و الان جز خستگی چیزی نصیبم نمیشه. عنوان داستان رو اینجا متوجه میشیم. آلیسا داره تلاش میکنه از طریق "درِ تنگ" به سعادت برسه، نه از دروازه ی عمومی. در کل، دیدن تلاش های ژروم و تعصب آلیسا خیلی برام آزاردهنده بود. چندین بار از خودم سوال کردم چی میشه که یه نفر تصمیم میگیره خودش رو اینقدر آزار بده.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0