یادداشت کاران
1402/10/6
اینقدر متاثر شدم که حتی نمیدونم چی باید بنویسم. داستان اینه که ژرومِ عاقل و پاک عاشق آلیسا میشه. بنا به دلایل مختلف، آلیسا هر دفعه پسش میزنه. اما آخر داستان متوجه میشیم که آلیسا تحت تاثیر مذهب پروتستان و عقاید متعصبانه و شدیدش، سعی میکرده عشق ژروم رو پس بزنه تا خودش رو از عشق دنیوی دور کنه و به عشق خدا برسه. ژروم تا مدت طولانی ای متوجه این عقاید آلیسا نمیشه. یک جای کتاب ژروم میگه افسوس از این همه تلاش برای بت ساختن از آلیسا که من فقط خودم رو گول زدم و الان جز خستگی چیزی نصیبم نمیشه. عنوان داستان رو اینجا متوجه میشیم. آلیسا داره تلاش میکنه از طریق "درِ تنگ" به سعادت برسه، نه از دروازه ی عمومی. در کل، دیدن تلاش های ژروم و تعصب آلیسا خیلی برام آزاردهنده بود. چندین بار از خودم سوال کردم چی میشه که یه نفر تصمیم میگیره خودش رو اینقدر آزار بده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.