معرفی کتاب باغ اثر پرویز دوایی

در حال خواندن
0
خواندهام
4
خواهم خواند
6
نسخههای دیگر
توضیحات
هر دومان را با هم مدرسه گذاشتند. داود یک هفت هشت ماهی از من کوچکتر بود، اما با هم گذاشتنمان مدرسه. تنها قصه من این بود که مدرسه هامان از هم سواست. اما عصر که می شد یا من می رفتم خانه آنها یا او می آمد خانه ما. مشق ها را تند و تند یک جوری سرهم می کردیم، بعد می زدیم توی کوچه. با بچه های دیگر زیاد اخت نبودیم...
بریدۀ کتابهای مرتبط به باغ
لیستهای مرتبط به باغ
یادداشتها