یادداشت امیرعباس شاهسواری
1404/2/7
یازدهمین کتاب ۱۴۰۴ باغ پرویز دوایی از روزنامه نگاران قدیم است که سالهای سال قبل از انقلاب در این مرز و بوم قلم می زده و بعد از انقلاب به چک مهاجرت می کند و ساکن پراگ است و چندین مجموعه داستان و کتاب هایی راجع به سینما از ایشان چاپ شده است. به نظرم قصه هایش قصه نیست. زندگی است، اکثر داستان های کتاب هیچ فراز و فرود مشخصی ندارد.اما آنچه باعث می شود که بخوانی و صفحات را ورق بزنید، توصیفات بی نظیر و فضاپردازی خاص اش است. به نظرم هرکس که متولد دهه های پنجاه و یا چهل باشد با این کتاب عشق و صفا می کند. من که متولد بعد از انقلابم با این کتاب صفا کردم چون برایم توصیف مهم است. به نظرم بیشتر با ناداستان طرف هستیم تا داستان، بیشتر تجربه شخصی است تا قصه تخیلی و اگر به توصیف و فضاپردازی در داستان علاقه دارید پیشنهاد می کنم که این کتاب را بخوانید قسمتی از این کتاب: دستش را می گیرم، از سر گلیم بلندش می کنم. می بریمش وسط زمین و آسمان. می برمش تا سر تپه های بلند، کنار جالیز. تا چشم کار می کند سبز، خیارهای نازک خیس. صبح اول صبح، تازه آفتاب زده، بوی گلپر می آید، صدای هوهوی آب. لای یونجه ها می دویم، کفش هایمان نو می شود. روی برگ ها هنوز قطره های آب مانده، هر برگی یک قطره درشت مثل اشک چشم. یکی یک برگ می کنیم. قطره را از این برگ به آن برگ می دهیم. بچه ها چشم بستنی بازی می کنند. توی آلاچیق دشتبان سماور قل قل می کند. طناب رخت بسته اند، ملافه های سفید مثل برف، چشم آدم را می زند. یک گل میمون به دستش می دهم.دو طرفش را زور می دهد، دهن گل باز می شود، می زند به لاله گوشش، لای گل های آبی، یک جور گل های گرد تیغدار، قد سیب، زنبور لول می زند....... #کتاب_های_۱۴۰۴ #باغ #پرویز_دوایی #نشر_نیلوفر #داستان_کوتاه #توصیفات_بی_نظیر #نوشتنیجات
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.