معرفی کتاب 99 بادکنک قرمز اثر لیبی کارپنتر مترجم مریم عربی

99 بادکنک قرمز

99 بادکنک قرمز

لیبی کارپنتر و 1 نفر دیگر
4.1
4 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

3

شابک
9786222440053
تعداد صفحات
488
تاریخ انتشار
1399/3/17

توضیحات

        مگی خبر گم شدن گریس 8 ساله را در روزنامه می خواند و به گذشته ای تقریبا دور باز می گردد؛ به روزهایی که نوه اش زویی 8 سال گم شده بود. دخترش، مادر زویی، از غصه مرد. پدر زویی رفت و از خودش خبری نداد. همسرش مرد و تنها پسرش به مواد مخدر معتاد شد. مگی چه می توانست بکند؟ آیا خانواده ی گریس هم چنین سرنوشتی دارند؟
      

یادداشت‌ها

Kosar

Kosar

1404/3/26

«و گذشته ه
          «و گذشته همیشه بخشی از امروز من است!»

اگه بخوام تو یه جمله کل کتابو توصیف کنم باید بگم:‌ تریلری با شروع گیرا، پایان کوبنده و تنه ضعیف!
حالا چرا؟ (اگه میخواید برای خوندن یا نخوندن قضاوتش کنید لطفا فقط نقد منفیم رو نخونید و اگه یه جمع بندی جمع و جور از همه چیزایی که گفتم می‌خواید بند توی گیومه، بعد از نکات مثبت و منفی رو بخونید!)
"منفی"
۱ـ روایت نتونسته بود جذابیت و تنش خودشو در بخش های میانی حفظ کنه و البته خیلی خشک و بی روح بود که البته تا یه جاهای میشه گفت روایت ساده و بی آلایش و به شدت واقعیش نکته مثبتی هم محسوب می‌شد!
۲ـ اکتا به اندازه تریلرای دیگه ای که خونده بودم قوی نبود.
۳ـ یه سری از روابط و مسائل فرعی تر داستان (که توی رمان های غربی این سبکی به شدت تکرارشوندس)‌، کلیشه ای و تکراری بودن .
۴ـ واقعا نتونسته بود اون جذابیت عجیبی که مثلا فریدا همیشه در کل سطح داستان با پخش مناسب اتفاقات در طول رمان رقم می‌زنه حفظ کنه و سرعت مناسبی بهشون بده و تنها ترفندش برای این قضیه ایجاد یه فضای گنگ و متغیر توی روایت بود...
۵ـ بعضی عناصر جذاب و قابل مانور دادن کاملا توی داستان بی استفاده موندن و باعث شدن باخودم بگم که اصلا چرا این قضیه رو مطرح کردی وقتی فقط مثل یه با انگشت نشون دادن کوتاه و بی مصرف بودن؟
"مثبت"
۱ـ روایت از فصل چهل به بعد خیلی نرم تر و دوست داشتنی تر میشه و جذابیت و هیجان خودشو که اواسط داستان از دست داده دوباره به دست میاره (کل رمان شصت و یک فصله) 
۲ـ از همین حدود داستان به شدت رو دور میفته و اتفاقای خیلیییی جذابی توش اتفاق میفته و دروغای عجیب غریبی برملا میشه که اصلا نگم براتون و شاید برای یه سریا انقدر جبران کننده باشه که حس کل داستانو فراموش کنن و بگن وووو!
۳ـ خیلی جاها دیدم خیلی نقد به این هست که بعضی فصل ها اسم ندارن و باعث گنگ شدنشون میشه که از زبون کیه ولی از نظر من این یه نقطه قوت عجیب و متفاوت تو داستان بود که تهش متوجهش میشید که چقدر به جا بوده و دورتون زده!
۴ـ و قضیه انقدر دراماتیک میشه که اشکتونو...
۵ـ شروع و ایدش هم خیلی جذاب بود :)
۶ـ شخصیت ها محدود بودن ولی شخصیت پردازیشون فوق العاده و کامل و چندوجهی بود.
۷ـ نویسنده صحنه ها رو به شدت واقعی و دقیق و با جزئیات جلوی چشمتون شکل میده!
۸ـ مبالغه طور نبود (ازینایی که اصرار دارن بال و پر عجیبی به مسائل بدن تا اینجوری جذبتون کنن)
۹ـ مثل اکثر کتابای جنایی و معمای خیلی خوب به مسائل روانشناسی و جامعه شناسی پرداخته بود و بنظرم حتی خیلی بهتر از چیزایی که خوندم تو این حوزه عمل کرده بود که هرکدوم از شخصیتا نمایانگر خوبی برای این موضوع هستن...

«با همه این اوصاف امتیاز من به این کتاب سه و نیمه. اگه از تریلرای واقع گرایانه اجتماعی که شما رو غافلگیر میکنن و احساساتتون رو تحریک میکنن خوشتون میاد، آدم صبوری هستید، دنبال آب و تاب و مبالغه نیستید و البته خیلی هم توی این مدل کتابخوری حرفه ای نیستید (به هر حال کتاب اول نویسندست) این کتاب مخصوص شماست!»

این پایان اصل یادداشت منه، اما اگه تصمیم گرفتید این کتاب رو بخونید بهتون پیشنهاد میکنم این بار به اینجور کتابا با یه دید متفاوت نگاه کنید. یعنی وقتی میخونیدش سعی کنید تک تک شخصیت ها رو با دیدگاه روانشناسانه تحلیل کنید تا شاید شما هم مثل من از جامعه انسانی و دیدگاه تک تک انسان ها به جهان شگفت زده بشید! مثلا این دفعه من رو دیدگاه کتاب نسبت به عنصر مادر تو جهان غرب فوکوس کردم و چیزایی که بهشون رسیدم واقعا برام جذاب بود.
        

5

          خدای من!
اولین چیزی که می‌خوام بگم اینکه به این کتاب خیلی کمتر از لیاقتش بهش توجه شده و شاید اصلا بهش توجه نشده ولی همین برام یه نشونه بود که قراره یه چیز خفن بخونم!
شروع کتاب بدون هیچ صبر و تأملی شمارو تو دام میندازه ؛
۱.روایت از اولین لحظات دزدیده شدن یک بچه. 
۲.اوضاع مشوش دور و بر استفانی بخاطر گم شدن خواهرزاده‌ش.
۳.فضای آروم زندگی مگی و غم کهنه دزدیده شدن نوه‌ی کوچولوش.
حالا اینکه چطوری این ۳ زاویه دید به هم متصل میشن و یک داستان واحد رو تشکیل میدن ، لذت فهمیدنش رو به عهده‌ی خودتون میزارم.
شخصیت پردازی کتاب خیلی خوب بود و بامهارت تونسته بود اوضاع و احوال چند فرد با شرایط کاملا بیربط به هم رو به خوبی توصیف کنه و من به عنوان خواننده به خوبی کارکترها تو ذهنم شکل میگرفت!
روند داستان شمارو خیلی مجذوب خودش میکنه و میتونم بهتون قول اینکه ۱۵۰ صفحه آخر رو بدون مکث بخونید رو بدم.
حتی اگر به ژانر هیجان انگیز علاقه زیادی ندارید هم این کتابو بهتون پیشنهاد میکنم چون با وجود مگی و جیم ، داستان یه لطافت خاص و دوست داشتنیی داشت!
در آخر به عنوان تجربه خوندن یک کتاب معمایی _ هیجان انگیز خیلی ازش لذت بردم.
پ.ن۱ : جیم دوست داشتنی من!
پ.ن۲ : رابطه استفانی و اما کاری کرد برای بار هزارم به اینکه خواهر ندارم غبطه بخورم.
پ.ن۳ : *خطر اسپویل* صفحه ۳۴۰ و حس حیرت و قرار گرفتن کم کم تیکه های پازل در کنار همدیگه>>>>>
        

3