معرفی کتاب رها می کنم اثر فیلیپ کلودل مترجم فهیمه باطنی

رها می کنم

رها می کنم

فیلیپ کلودل و 2 نفر دیگر
4.0
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

1

ناشر
خوب
شابک
9786226983266
تعداد صفحات
74
تاریخ انتشار
1399/3/7

توضیحات

        همکارم به من می فهماند که هنوز خیلی زود است و اگر می خواهیم شانسی داشته باشیم، بهتر است بیشتر منتظر بمانیم. کفتارها هیچ وقت عجول نیستند. آن ها ساعت ها گرد طعمه خود می چرخند در انتظار اینکه تحلیل رود و بخوابد. باید درخواستمان را وقتی بدهیم که مشتری به ته خط رسیده، ته خطی که مرگ کسی که دوستش داشته پیش پایش می گذارد. این زمانی است که او، آن طور که همکارم می گوید، کاملاً نرم شده و باید سریع جنبید. اما من دیگر نمی خواهم بجنبم، می خواهم بخوابم، می خواهم از سر خودم باز کنم.
      

یادداشت‌ها

          همیشه درباره‌ی اهدای عضو، جان آفرینی و جنبه‌ی مثبت این عمل شنیده‌ایم.اما آیا از حس و حال خانواده‌ی مصیبت دیده در آن لحظه‌ی تصمیم گیری هم می‌دانیم؟آیا این زندگی‌بخشی جنبه‌های دیگه‌ای هم دارد؟چقدر این عمل در مراکز اهدای عضو عادی و روزمره تلقی می‌شود؟ و یا نه،شاید برای آنها هم هر روز مرگ عزیزانی تازه می‌شود.
هر چند این موضوع حرف اصلی داستان نیست اما نویسنده از این بستر استفاده می‌کند تا نشان دهد آدمها با درد و رنجِ مشابه یا مشترک، حس همدردی بیشتری نسبت به هم دارند. علاوه بر آن به تفاوتی که در پذیرش سوگ و کنار آمدن با آن دارند می‌پردازد.

این موضوع ناخودآگاه من را یاد فیلم  "detachment" انداخت ،اینکه چطور درد مشترک، حس همدلی و درک متقابل را در انسانها تقویت میکند.البته هر کدام با رویکردی متفاوت به این موضوع پرداختن.

اما "رها می‌کنم"

داستان با جملات و توصیفاتی زیبا و تلخ از زبان مردی روایت می‌شود که به قول خودش شغلش این است که از "مرده‌ها میگیرد تا به زنده‌ها بدهد".
نگاه و برداشت او نسبت به مرگ، از دست دادن عزیزان و حتی ارزش زندگی تلخ، اما قابل تامل است.
در این بین نگاهی نقادانه به مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز دارد که از دریچه‌ی نگاهِ فردِ سوگوار و مصیبت دیده، جور دیگریست و رسیدن به نوعی پوچی و بی‌ارزشی زندگی را می‌شود در آن دید که از عدم پذیرش سوگش می‌آید هر چند در انتها تغییر می‌کند.

او غمِ فقدان و شوکِ از دست دادن ناگهانی را به خوبی درک میکند، چرا که به تازگی همسرش را از دست داده و به دلیل شغلی که دارد گویا لحظه‌ی شنیدن خبر فوت همسرش هر روز برایش زنده می‌شود.از لحظه‌‌ی وارد آمدن این شوک،مرور آخرین دقایق با عزیزِ از دست رفته تا پذیرشِ این غم ... همه را به خوبی حس میکند.

نویسنده به دور از کم‌ارزش کردن عمل اهدای عضو، بلکه از زاویه‌‌ای دیگر، به بیان حس و حال افرادی می‌پردازد که یا خود در این موقعیت سخت قرار گرفته‌اند و یا در مقام کارمند و پرسنل وظیفه‌ی ابلاغ و هماهنگی آن را دارند.  
"رها می‌کنم" خط داستانی خاصی ندارد اما با فلش‌بک‌های از گذشته و حال، و همراه کردن ما با حضور شخصی مصیبت دیده در این مرکز ،داستان را در سبک خود شکل می‌دهد و پیام اصلی که همان ارتباط انسانی و همدلی در درد مشترک است را به خوبی بیان می‌کند.

 نویسنده تقابل خلاقی نیز به کار برده است، آنهم در کنار هم قرار دادن دو کارمند مرکز اهدای عضو که یکی از آن دو خود مصیبت دیده‌ایست . او خوب می‌داند در سخت ترین لحظاتِ شنیدنِ از دست دادن عزیزش، چطور فردی که مقابلش نشسته می‌تواند در عادی‌ترین دقایق زندگی، درگیر روزمرگی خود و فارغ از حس همدردی واقعی، نسبت به او باشد و تنها بر حسب وظیفه و شغلش جملاتی از سر همدردی بگوید.این موضوع و جریان زندگی عادی برای اطرافیان در سرتاسر کتاب به خوبی نشان داده شده بود. که به نظرم این انتخاب نویسنده به درک بیشتر احساسات افراد، در مواجهه با چالشهایی مشترک در زندگی، عالی بود.

"رها می‌کنم" کتابی کم‌حجم با توصیفاتی تلخ اما زیبا بود. اگر‌ چه درباره سوگواری و تفاوت در قدرت پذیرش افراد بسیار خوانده‌ایم اما در این کتاب پرداختن به موضوع مهمی مثل اهدای عضو از دریچه‌ای دیگر را دوست داشتم و پیشنهاد برای خواندنش دارم.

        

3