معرفی کتاب نورآباد، دهکده من اثر ناصر ایرانی

نورآباد، دهکده من

نورآباد، دهکده من

4.3
12 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

4

شابک
9789648990101
تعداد صفحات
188
تاریخ انتشار
1377/5/25

توضیحات

کتاب نورآباد، دهکده من، نویسنده ناصر ایرانی.

پست‌های مرتبط به نورآباد، دهکده من

یادداشت‌ها

          فکر کنم دو عامل باعث شد که نتونم اونقدری که باید از این کتاب لذت ببرم و دوستش داشته باشم.
اول اینکه از قبل می‌دونستم پیام اصلی کتاب چیه،
و دوم، این ذهن بزرگسال منطقیم نمی‌تونه هی ان‌قلت نندازه وسط هر اتفاقی 🚶🏻‍♀️

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

در مورد پیام اصلی...
حس می‌کنم با خوندن چند صفحه برای مخاطب مشخص می‌شه که نویسنده می‌خواد تهش به چه نتیجه‌ای برسه.
ولی همچین فکری ممکنه به این دلیل باشه که همون‌طور که گفتم من از قبل در جریان پیام اصلی کتاب بودم.
دلم می‌خواست یه نفر، ترجیحا یه نوجوون، کاملا خالی‌الذهن این کتاب رو بخونه و بهم بگه آیا این فکرم درسته یا نه.
این موضوع کلا باعث شده بود که داستان کشش چندانی برام نداشته باشه...

البته که این پیام اصلی واقعا زیباست و چیزیه که خودم از جون و دل بهش اعتقاد دارم و همیشه دلم می‌گیره از کسایی که طور دیگه‌ای رفتار می‌کنن...
ولی با یه بخش‌هایی از نوع بیان این پیام و تضادی که با بعضی عناصر دیگه برقرار می‌کرد چندان موافق نبودم...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

در مورد ان‌قلت انداختن وسط داستان!
من معمولا تو داستان‌های رئال خیلی بیشتر سر منطق اتفاقات حساسیت نشون می‌دم و اینجا بعضی از مسائل به نظرم درست با منطق جور درنمی‌اومد.

شایدم مثل یه سری از دوستان باید بگیم این یه رویاپردازی آرمان‌گرایانه‌ست و بنابراین مهم نیست اگه بعضی جاهاش با عقلمون هم‌خوانی نداره.‌..

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

البته که تیکه‌های قشنگ هم کم نداشت.
مثلا توصیفاتش از طبیعت زیر نور ماه خیلی خواستنی بود، طوری که دلم پر کشید واسه دیدن همچین صحنه‌ای...
از حس ایرانی و خداباورانهٔ داستان هم لذت بردم...
        

19

تا ده سالگ
          تا ده سالگی، امید برای من فقط یک کلمه بود. من امید را از نزدیک ندیده‌بودم. نمی‌دانستم چه شکلی است، چه طعمی دارد و وقتی از نزدیک با او ملاقات می‌کنی قلبت چطور به دل دل می‌افتد. 
نمی‌دانستم تا وقتی "نورآباد، دهکده‌ی من" را خواندم. 
شما قصه‌گوی خوبی هستید آقای ایرانی. بی‌دست‌انداز و بی‌لکنت روایت می‌کنید. شما شورانگیزی "امید" و ارجمندی "انتخاب" را چنان ساده اما عمیق در تاروپود داستان‌تان بافتید که هنوز که هنوز است بعد از گذشت چند دهه از خواندن "نورآباد..." تا کسی حرف از نشدن و نتوانستن می‌زند، یادِ مهدی می‌افتم، یادِ عزیز موتوری، یاد مش رضا و تک‌تک اهالی دوست‌داشتنی نورآباد و توی دلم می‌گویم "آدمیزاد نشد ندارد". 

آقای ایرانی! ما دل‌مان می‌گیرد وقتی نوجوان کتابخوان‌مان سرش را از روی رمانش بلند می‌کند و می‌پرسد هالوین چیست و جیل اسم دختر است یا پسر و آیا ملکه‌ی انگلیس زن مهربانی است و نیویورک کجای آمریکاست و ...

ما دل‌مان لک زده بچه‌مان، پاره‌ی تن ما و این آب و خاک سرش را از روی کتاب بلند کند و بپرسد: "مامان! دست‌نماز چیه؟" یا "جاجیم همون گلیمه؟" یا " زرین شهر و خرم‌دره کجای ایرانه؟ یا "مهمون حبیب خداست یعنی چی؟"

آقای ایرانی! ملت‌ها هم مثل آدمها رزق دارند. نویسنده‌های خوب سرمایه و رزق یک ملتند. این روزها برای رزق ملتم هم دعا می‌کنم. خدا رزق این ملت را از راویانِ روشن‌بین، قصه‌گوهای مردم‌دوست و هنرمندان آزاده فراوان کند.
شما هم ایرانی ها را زیاد دعا کنید آقای ایرانی. 

        

19

          داستان از آنجا شروع می‌شود که احمد از دهکده خود دل کنده و به بالای بلندترین کوه پیش رویش که از ابرها هم بالاتر است میرود تا ببیند آن طرف کوهستان چه خبر است. وقتی که میرود و میرود تا حتی از ابرها هم عبور میکند با منظره ای مواجه می‌شود که سرجایش خشکش می‌زند. بله... دهکده ای که انقدر زیباست که بیشتر به رویا شباهت دارد و این دهکده همان نورآباد قصه ماست. احمد قصد می‌کند در آن روستا ساکن شده و به سختی‌های زندگی گذشته اش پایان دهد. در ادامه با چوپان روستا آشنا می‌شود و خواسته اش را مطرح میکند، چوپان و خانواده‌اش هم با روی باز خواسته او را قبول می‌کنند ولی پدر چوپان برای احمد داستانی از نورآباد را تعریف می‌کند که همه چیز را تغییر می‌دهد...
ناصر ایرانی در این رمان کوتاه، معنای عشق به خاک و اقلیم و وطن را به خوبی به نوجوانان نشان می‌دهد. در این رمان کوتاه مفاهیم صبر، استقامت، استقلال و خودکفایی، خودباوری به خوبی به نمایش گذاشته شده است.
        

1