جورج چاقالو به همراه همسر خسته کننده و دو فرزند عذاب آورش در خانه ای کسالت آور زندگی می کند. روزی جورج روی یک اسب شرط بندی می کند که امکان برنده شدنش بسیار اندک است، ولی اتفاقا پیروز می شود و پول اندکی به دستش می رسد. اما چگونه می تواند آن را خرج کند؟ دو گزینه وجود دارد؛ یا با همه ی پولش تنها به تعطیلات آخر هفته برود یا آن را اندک اندک خرج خرید سیگار و نوشابه کند. اما با دیدن یک پوستر، آن هم به شکلی کاملا اتقاقی، به فکر می افتد سری به شهر کوچک زادگاهش بزند که دوران کودکی را در آن جا سپری کرده است...
خوانندگان رمان 1984 اثر جورج اورول با ناامیدی مصرانه ی وی آشنا هستند که در وجود هر انسانی، خاطرات، تاریخ و زبان نیز وجود دارد و چنین احساسی را در وجود جورج چاقالو هم یکی از جذاب ترین آفریده های اورول است، خواهند یافت. مردی گرم، شوخ طبع و فکور که به ما می آموزد؛ عمر به قدری سریع می گذرد که نه فرصتی برای اندیشیدن هست و نه به خاطر سپردن، چون طولی نمی کشد که حتی ذهنیت خود را نیز از دست می دهیم.