معرفی کتاب آنا کاری نینا اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم حمیدرضا آتش برآب

آنا کاری نینا

آنا کاری نینا

4.5
14 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

21

خواهم خواند

18

شابک
9786004365383
تعداد صفحات
1,756
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        'Everything is finished. I have nothing but you now. Remember that'Anna Karenina seems to have everything - beauty, wealth, popularity and an adored son. But she feels that her life is empty until the moment she encounters the impetuous officer Count Vronsky. Their subsequent affair scandalizes society and family alike and soon brings jealously and bitterness in its wake. Contrasting with this tale of love and self-destruction is the vividly observed story of Levin, a man striving to find contentment and a meaning to his life - and also a self-portrait of Tolstoy himself.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به آنا کاری نینا

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به آنا کاری نینا

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به نام او

درباره‌یِ تالستویِ بزرگ چه باید گفت تا حق مطلب ادا شود؟ باید از کدام یک از وجوه دم زد تا جنبه‌ای مغفول نماند 
واقعا در مواجهه با تالستوی (نه هیچ نویسنده دیگر) همان حسی به من دست می‌دهد که در مواجهه با غولهای ادبیات خودمان نظیر فردوسی سعدی، حافظ، مولوی بیدل و ..دارم: بهت و حیرت و در نتیجه عدم توانایی تحلیل اثر هنریشان. به قول منزوی 
تو از معابد مشرق زمین عظیم تری
کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است

حالا چند سطر پریشان درباره‌ آناکارنینایِ تالستوی
به نظر من بزرگترین هنرِ پیرمرد عمق دادن به مقولاتِ پیرامونی است. به عبارت دیگر مباحثی که تالستوی مطرح می‌کند  بدیع نیست همان چیزهایی ست که دغدغه ‌یِ هم‌عصران او بوده است. برگِ برنده پرداختِ فرم است. تِم اصلیِ آناکارنینا تکراری ست همان داستانِ رمانِ «مادام بوواری» فلوبر است ولی آنچه  شاهکارِ تالستوی را از اثر ارزنده فلوبر متمایز می‌کند پرداخت و بررسی جنبه‌های مختلفِ اجتماعی روان‌شناختی و فلسفیِ مقوله‌ی مورد نظر است. فلوبر در مادام بوواری یک راوی دقیق و صادق است ولی تالستوی علاوه بر اینها چیزهایی را به تو نشان می‌دهد که در بدو امر تو هرگز به ذهنت خطور نمی‌کرد که چنین چیزهایی هم وجود داشته باشد. تالستوی به همه‌چیز عمق می‌دهد.

در آخر چند سطری از مقاله بسیار خوبِ ناباکف نویسنده و منتقد روس  در مورد آناکارنینا و تالستوی:

خیلیها در مواجهه با تالستوی به احساسات متضادی دچار می آیند. اینها هنرمند وجود او را دوست دارند و از واعظ وجودش سخت دچار ملال میشوند؛ اما در عین حال جدا کردن تالستوی واعظ از تالستوی هنرمند چندان ساده نیست - صدا همان صدای بم کند آهنگ است و همان شانه ستبر، ابر تصاویر ذهنی یا بار افکار و عقاید را حمل میکند. آدم دلش میخواهد سکوی شکوهمند خطابه را با لگد از زیر پای صندل پوش او به کناری بیاندازد و بعد او را با بشکه های جوهر و بندهای کاغذ در خانه ای سنگی بر جزیره ای برهوت زندانی کند- به دور از هر چیز اخلاقی و آموزشی که حواسش را پرت میکردند و نمی گذاشتند ببیند که موی سیاه چگونه به دور گردن سفید آنا حلقه میزده است. اما این کار را نمی شود کرد: تالستوی همگن است، یکپارچه است ...
آدم فقط از این ناراحت میشود که همیشه نمی توانست در مواجهه با حقیقت، خود خویشتن را بشناسد. درباره اش داستانی شنیده ام که دوست دارم، اینکه در یک روز ملال آور در دوران پیری، سالها بعد از اینکه دیگر دست از رمان نویسی کشیده بود، کتابی را برداشت و از وسطش شروع به خواندن کرد و به آن علاقمند شد و خیلی از آن خوشش آمد و بعد به عنوان کتاب نگاه کرد و این را دید: آناکارنین نوشته لیو تالستوی
        

6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          آناکارنینا
نوشته لئون تالستوی .
.
.
در اواخر قرن نوزدهم، روسیه در حاکمیتی تزاری و سنتی خود با فرهنگی پیچیده بود.
چرا که از طرفی سنت های سرزمین اجدادی آنها بر فرهنگشان سایه انداخته بود اما مردم به خصوص خاندان اشراف با چاپ شدن کتب اروپایی در روسیه و سفرهایی که به اروپا داشتند، شاهد تحولاتی ژرف در فرهنگشان بودند.
.
تالستوی که یکی از نویسندگان قرن نوزدهم روسیه است با رئالیسم یا همان واقعگرایی خود داستان مردمان اشراف آن دوران روسیه را برای ما نقل میکند.
شخصیت آناکارنینا زنیست که با وجود ازدواج موفق خود با مردی که عاشق اوست دچار سودایی غریب و میل به خیانت میشود و نمیتواند جلوی عواطف خود را بگیرد; درست مانند خودمان که نمیتوانیم احساسات و هیجانات خود را با منطق و گاهی اخلاقیات خود، سازگار کنیم.
اما اشتباه نکنید. داستان اصلی کتاب در مورد آناکارنینا نیست. شخصیت اصلی داستان لوین است. شخصی که با وضعیت به وجود آمده در فرهنگ اشراف کنار نمی آید و رویای آبادانی و پیشرفت و آزادی کشورش را در کشاورزی و آموزش و پرورش میداند.
در این داستان علاوه بر داستان عشق و خیانت، تالستوی قصد دارد مبانی ای چون پیشرفت و خرافات و باورها و تغییرات فرهنگی را برای ما به چالش بکشد و حتی مبنای خانواده و اخلاقیات را واکاوی کند.
یکی از مهمترین زاویه های روایی داستان، بررسی وضعیتی است که اشراف آن زمان با توجه به قوانین مسیحیت و کلیسا در آن مجبور به رعایت چه مصائبی که نمیشدند.
خواندن (و تامل بر روی) این کتاب زیبا و جذاب را به شما عزیزان توصیه میکنم.
.
.
در پناه خرد.
        

1

negarin

negarin

1404/3/30

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          آناکارنینا: مطالعه¬ای جامعه شناختی در باب "زن" در جامعه مردسالار 
آناکارنینا، بیش از آنکه رمانی عاشقانه باشد اثری است حول محور زن در جامعه روسیه قرن نوزدهم. جامعه¬ای که زن را تنها در نقش¬های سنتی مادر و همسر پذیراست. هر چند تولستوی در حاشیه داستان به موضوعات بسیار متنوعی همچون مرگ، معنا، خیانت، عشق، ازدواج، سوسیالیسم و حقوق کارگر و... نیز می¬پردازد اما تعدد این موضوعات به هیچ عنوان موجب پراکندگی و اضافه¬گویی نمی¬شود. در واقع کلیت روایت و شخصیت¬ها آنقدر پر جزئیاتند که پتانسیل بحث راجع به گستره متنوعی از موضوعات را فراهم می¬کنند.  
تولستوی در این رمان داستان آناکارنینا را روایت می¬کند. زنی زیبا از خانواده¬ای اشرافی که پس از سالها زندگی زناشویی و با وجود داشتن فرزند، به افسر جوانی به نام ورونسکی دل می¬بازد. آنا در جست و جوی معنا در زندگی است و این معنا را در عشق می جوید. در رها کردن شوهری که  از او بیزار است و حس می¬کند سالها شور زندگی را در او کشته. در مقابل، رابطه با آنا برای ورونسکی چیزی جر ارضای حس جاه طلبی نیست. آنا زنی-ست زیبا، با موقعیت اجتماعی ممتاز و در یک کلام دست نیافتنی. به دست آوردن آنا برای ورونسکی هدفی بود که پس از فتح جذابیتش را به کلی از دست داد. پس از زندگی مشترک احساسات آنا نسبت به ورونسکی نیز رو به افول نهاد.  
آنا همیشه در جست و جوی نوعی کمال و خوشبختی است و وقتی پس از زندگی با ورونسکی نیز این کمال را نمی¬یاید بار دیگر با پوچی عمیقی روبرو می¬شود. آنا در تلاش برای گریز از چارچوب¬های جامعه، در نهایت قربانی ساختار می¬شود. جامعه او را طرد می¬کند و پس از چندی حتی عشق، که تمام زندگیش را در راه آن فدا کرده بود از دست می-دهد. نگنجیدن در چارچوب¬های اجتماع او را به عنوان یک زن در ورطه نابودی می¬کشاند و این در حالی است که در این جامعه، خیانت برای مردان، هرگز چنین جزایی ندارد. رمان با خیانت برادر آنا به زنش آغاز می¬شود اما او به هیچ عنوان گرفتار طرد اجتماعی و... نمی¬شود. همسر او دالی، نیز به دلیل نداشتن حمایت مالی و خانوادگی قادر به جدایی و نبخشیدن شوهرش نیست. شخصیت دالی سمبولی از زن سنتی است که در جامعه مردسالار مجبور به پذیرش نقش¬های سنتی حود است حتی اگر شوهرش به او خیانت کند.  
طرد اجتماعی که گریبانگیر آنا شد حتی برای ورونسکی، معشوق آنا پیش نمی¬آید. او به راحتی در تمام محافل اشراف و بزرگان رفت و آمد می¬کند بدون اینکه کسی راجع به رابطه او با زنی شوهردار سوالی بپرسد یا او را ملامت کند. انگار که گناه، تنها زمانی گناه است و مستحق مجازات که زنی آن را انجام داده باشد.  
زمانی که از جامعه مردسالار و رفتار آن نسبت به آنا صحبت می¬کنیم؛ مقصودمان درست بودن کار آنا و خیانت او نیست. مقصود دقیقا این است که جامعه، خیانت را برای زن و مرد به یک میزان شنیع و نادرست نمی داند و این چیزی است که تولستوی در آناکارنینا روایت می¬کند.  
در سوی دیگر داستان شخصیت لوین قرار می¬گیرد. شخصیتی عمل¬گرا، سخت¬کوش و جدی که او هم مانند آنا در جست و جوی معنا در زندگی است. ازدواج لوین و کیتی گویی از دیدگاه تولستوی یک ازدواج ایده¬آل است. ازدواجی که با عشقی سوزان و آتشین شروع نمی¬شود و مشکلات خاص خود را هم دارد اما هر دو طرف با بردباری با این مشکلات برخورد می¬کنند و سعی می¬کنند به فهم مشترکی از وجود دیگری برسند. جست و جوی لوین برای معنای زندگی در صفحات آخر به این می¬انجامد که بفهمد هیچ پاسخ قطعی و شکوهمندی برای "پرسش معنای زندگی چیست؟" وجود ندارد. متوجه می¬شود معنای زندگی را باید در اتفاقات روزمره و کوچک جست و مهم¬تر از هر چیز معنا بیش از آنکه یافتنی باشد، ساختنی است. لوین در انتهای داستان ابهام هستی و وجود را می¬پذیرد. او می¬پذیرد که دنیا خاکستری است و بر خلاف آنا از جست و جوی کمال و روشنی مطلق دست می¬کشد. و از دیدگاه من این دقیقا همان چیزی است که لوین را رستگار و آنا را نابود می¬کند.  
مهم ترین نقطه قوت تولستوی در راوی¬گری روایتی چنین سترگ و چندلایه این است که تولستوی یک راوی به شدت بی¬طرف است. او صبورانه و با ظرافت جزئیات و بخش¬های مستور و پنهان شخصیت¬ها را توصیف می¬کند بی¬آنکه قضاوتشان کند. تولستوی در آناکارنینا حرف نمی¬زند. بلکه اجازه می¬دهد اعمال شخصیت گویا باشند. 
مطالعه کتاب آناکارنینا حدود دو ماه به طول انجامید و یکی از بهترین تجربه¬های مطالعاتی-ام بود. تجربه¬ای شکوهمند از شناخت شخصیت¬هایی که چنان باجزئیات ترسیم شده بودند که گاهی احساس می¬کنم به وضوح می¬شناسمشان. مطالعه آناکارنینا برای هر انسان شیفته ادبیات، اوج لذت خواهد بود.
        

64