معرفی کتاب داستان همیشگی اثر ایوان آلکساندروویچ گنچاروف مترجم حشمت الله کامرانی

داستان همیشگی

داستان همیشگی

3.9
5 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

10

شابک
0000000110766
تعداد صفحات
430
تاریخ انتشار
1363/1/1

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        داستان همیشگی که یکی از شاهکارهای کلاسیک ادبیات داستانی به‌شمار می‌رود و در سال ۱۸۴۷ منتشر شد، قصۀ پسر ۲۰ سالۀ روستایی به نام الکساندر آدویف را روایت می‌کند. تک پسرِ لوسِ مادری بیوه‌ که پسرش را با ناز و نوازش بزرگ کرده و او را برای زندگی در شهر (سنت پیترزبورگ) راهی می‌کند.
داستان هميشگی، داستان تقابل و اختلاف نسل‌هاست، تقابل بين دو شخصيت متعلق به دو نسل مختلف. گانچاروف در مورد این داستان می‌گوید: «هنگامی که روی داستان همیشگی کار می‌کردم طبعاً خود و بسیاری از امثال خود را در نظر داشتم، یعنی کسانی که در خانه و یا در دانشگاه تحصیلاتی کرده‌اند، ‌‌‌‌‌در جایی عقب‌مانده، زیر پر و بال مادری مهربان زیسته‌اند و ناگهان از خانه و کاشانه و محیط روستایی کنده شده‌اند و سروکله‌شان در مرکز اصلی فعالیت، یعنی سن پترزبورگ، پیدا شده است. در این داستان نیز در برخوردهای برادرزادهٔ خیالباف که در خوشی و تن‌آسایی به ناز پرورده شده با عموی اهل عمل، هستهٔ جنینی همین موضوع را که بر زمینهٔ پرکارترین مکان‌ها یعنی سن‌پترزبورگ تازه در حال سر برآوردن بود، می‌توان مشاهده کرد. این موضوع پرتو ضعیف آن آگاهی است که کار- کار واقعی، نه کار معمول، «کار فعال»- برای مقابله با رخوت مسلط در سراسر روسیه لازم است. این مطلب در آینهٔ کوچک من به صورت زندگی کارمندی میانه‌حال، منعکس شد. بدون کمترین شک و شبهه‌ای همین چیزها، با همین روحیه و حال و هوا و شخصیت‌ها، لیکن در مقیاسی دیگر، در سایر حوزه‌های حیات روسیه، چه حوزه‌های فراتر و چه فروتر، جریان داشته است.
      

یادداشت‌ها

Farideh

Farideh

6 ساعت پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          قبل از اینکه بخش های تامل برانگیز کتاب رو بیارم، بخش هایی از حرف های نویسنده حدود صد و پنجاه سال پیش، پیرامون کتاب رو بخونیم:
"این داستان قدیمی به جوانان بسیار کمک میکند تا برای پرسش هایی که از قرن بیستم مطرح می سازند، پاسخی بیابند."
"من مدت هاست شاهد این پدیده ام: جوانانی پیدا می شوند که مستعد آنند تا واقعیت را به صورت آرمان در آورند، اینان در برابر کوچکترین ضعف بشری جار و جنجال راه می اندازند و یاوه سرایی می کنند و از دیگران می خواهند رفتاری آرمانی داشته باشند، اما وقتی خود بزرگ می شوند و می بینند که اقران ایشان، که چندان انسان آرمانی نبوده اند، در مسیر عادی زندگی از ایشان بسیار پیش افتاده اند، ناگهان به خود می آیند و در پی رسیدن به آنها می افتند. باید به هر قیمتی شده به آنها برسند!! و همین ایده آلیست های نازنین به صورت افرادی بسیار عملگرا در می آیند و برای رسیدن به اهداف دیرینه شان از هیچ کاری فروگذار نیستند و خودشان از کسانی که آنها را به تمام معاصی کبیره متهم میکردند، پلیدتر می شوند."
قسمتی از کتاب:
"عموی من نه دیو است و نه فرشته، بلکه آدمی است مثل آدم های دیگر، اما کاملا مثل من و تو نیست. فکر و احساس او درباره مسائل زمینی است و معتقد است چون ما در زمین سکنی داریم، نباید به آسمان، که تاکنون کسی هم ما را به آنجا دعوت نکرده، پرواز کنیم، بلکه باید خودمان را با مسائل انسانی که برای آن ما را فرا میخوانند، مشغول کنیم. بنابراین تمام مسائل زمینی و خود زندگی را همینطور که هستند ، نه آنطور که ما دوست داریم باشند، قبول میکند. به وجود خوبی و بدی، زیبایی و زشتی اعتقاد دارد، اما فکر نمی کند که آنها از ملکوت بر کثافت فرو افتاده اند، بلکه تصور میکند آنها همزمان با افراد بشر بوجود آمده اند و برای افراد بشر هستند، و باید آنها را این چنین دریافت و اینکه ما باید امور را با دقت و در پرتو راستین خودشان بررسی کنیم و نه اینکه خدا می داند به کجا پرواز کنیم. او امکان دلبستگی میان افراد شریف را که در اثر تماسهای مکرر و عادت ممکن است به صورت دوستی درآید، می پذیرد. اما در عین حال می داند که در زمان جدایی نیروی عادت از میان می رود و افراد یکدیگر را فراموش می کنند و این اصلا جنایت نیست. می گوید زندگی تنها از عشق تشکیل نشده است، بلکه عشق مثل هر چیز دیگری زمانی دارد و ابلهانه است که سال های سال را در رویای چیزی نباشیم مگر عشق. آنان که در جست و جوی عشق اند و برای لحظه ای هم نمی توانند از آن صرف نظر نمایند با قلب خود زندگی می کنند و بدتر از همه اینکه این کار به بهای رها کردن عقل انجام می پذیرد."
همونطور که از نوشته برمیاد از اون کتاباست که باید گفت کاش قبل از 25 سالگی میخواندم.
        

0

سمی

سمی

2 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          رمان داستان الکساندر آدویف است، جوانی رمانتیک و آرمان‌گرا که از یک خانواده‌ی اشرافی روستایی وارد سن‌پترزبورگ می‌شود تا برای مدتی با عموی خود ایوانیچ آدویف زندگی کند....
نویسنده الکساندر را بسیار نازپروده و خام و پر از شور و شوق زندگی و عشق معرفی می‌کند ولی ایوانیچ را مردی عالی‌رتبه، با ذهنی هوشیار و ادراکی تیز و واقع‌گرا.... 
 ایوانیچ برخلاف الکساندر، به دنبال موفقیت مالی و اجتماعی است و دیدگاهی کاملاً متفاوت به زندگی دارد. رابطه‌ی این دو و تضاد میان آرمان‌گرایی الکساندر و واقع‌گرایی عمو، محور اصلی داستان را تشکیل می‌دهد، طنز ظریف نویسنده زیبایی داستان را دو چندان کرده است.... در طول رمان، الکساندر با چالش‌های زندگی شهری، روستایی، طبقات اجتماعی، عشق و پیچیدگی‌های روابط انسانی مواجه می‌شود و به تدریج آرمان‌هایش را از دست می‌دهد و دچار چالش می‌شود، در این میان به واقعیت‌های تلخ زندگی پی می‌برد؛ که قطعا خروج از یک خانه‌ی ساکت و بدون دغدغه و زندگی با مادر و ورود به دنیای سراسر شگفت‌انگیز شهری بی‌تاثير نبوده.... تقابل میان ذهن خیال‌پرداز و ذهن عملگرا باعث خلق مکالمات و دیالوگ‌های زیبایی شده بود و نویسنده با یک پایان معقول توانسته بود رضایت خواننده را فراهم آورد...
        

0