یادداشت سمی
6 روز پیش
رمان داستان الکساندر آدویف است، جوانی رمانتیک و آرمانگرا که از یک خانوادهی اشرافی روستایی وارد سنپترزبورگ میشود تا برای مدتی با عموی خود ایوانیچ آدویف زندگی کند.... نویسنده الکساندر را بسیار نازپروده و خام و پر از شور و شوق زندگی و عشق معرفی میکند ولی ایوانیچ را مردی عالیرتبه، با ذهنی هوشیار و ادراکی تیز و واقعگرا.... ایوانیچ برخلاف الکساندر، به دنبال موفقیت مالی و اجتماعی است و دیدگاهی کاملاً متفاوت به زندگی دارد. رابطهی این دو و تضاد میان آرمانگرایی الکساندر و واقعگرایی عمو، محور اصلی داستان را تشکیل میدهد، طنز ظریف نویسنده زیبایی داستان را دو چندان کرده است.... در طول رمان، الکساندر با چالشهای زندگی شهری، روستایی، طبقات اجتماعی، عشق و پیچیدگیهای روابط انسانی مواجه میشود و به تدریج آرمانهایش را از دست میدهد و دچار چالش میشود، در این میان به واقعیتهای تلخ زندگی پی میبرد؛ که قطعا خروج از یک خانهی ساکت و بدون دغدغه و زندگی با مادر و ورود به دنیای سراسر شگفتانگیز شهری بیتاثير نبوده.... تقابل میان ذهن خیالپرداز و ذهن عملگرا باعث خلق مکالمات و دیالوگهای زیبایی شده بود و نویسنده با یک پایان معقول توانسته بود رضایت خواننده را فراهم آورد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.