معرفی کتاب وطن من کجاست؟ چهار جستار و یک داستان از مهاجرت و نژادپرستی اثر حنیف قریشی مترجم پژمان طهرانیان

وطن من کجاست؟ چهار جستار و یک داستان از مهاجرت و نژادپرستی

وطن من کجاست؟ چهار جستار و یک داستان از مهاجرت و نژادپرستی

حنیف قریشی و 1 نفر دیگر
3.4
15 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

11

ناشر
خوب
شابک
9786226983341
تعداد صفحات
117
تاریخ انتشار
1401/6/1

توضیحات

        ژان کلود کریر در خصوص اینکه چرا ژان راسین در دهه‌ی پنجم زندگی‌اش نتوانست حتی به شاهکارهایی که در دهه‌ی سوم زندگی‌اش نوشته بود نزدیک شود، می‌نویسد: «فرسایش زمانی، خستگی ذهن، فقدان ناگهانی انگیزه، هجوم خزنده‌ی رفاه و آسایش زندگی روزمره‌ی رسمی: این‌ها همگی آن خطرهایی هستند که در کمین شاعران نشسته‌اند؛ خطرهایی که نزدیک شدن‌شان پیش‌بینی‌ناپذیر است.» ولی خب برای نویسنده و شاعری که یا خودش مهاجر است یا زاده‌ی خانواده‌ای مهاجر، آن‌هم مهاجری رنگین‌پوست و از نژادی دیگر در دل اروپای سفیدپوست، هیچ‌کدام این‌ها اتفاق نمی‌افتد! نژادپرستی چنان ریشه‌ی عمیقی در ذهن و زبان انسان سفیدپوست غربی دارد که نویسنده‌ای با تبار و نژادی دیگر، از آغازین روزهای زیست اجتماعی‌اش درحال تجربه‌ی دیگری پست‌بودن است، دیگری‌ای که هماره باید از خود انسانی‌اش برابر هجوم وحشت‌آلود همسایه، معلم، هم‌کلاسی، همکار و حتی نگهبان سالن رقص، دفاع کند! «حنیف قریشی» یکی از آن نویسندگان درجه یکی‌ست که در لندن به دنیا آمد و همواره در مقام یک مهاجر نسل دومی، به قول «دانکن سندز»، فاشیست نولیبرال، یکی از آن خیل عظیم «وصله‌های ناجور»ی‌ست که یک‌دستی سفیدپوستان متمدن را تهدید می‌کنند! از‌همین‌رو نام کتابی از نویسنده‌ای زاده‌ی لندن، از پدری پاکستانی و مادری انگلیسی که جزئی از میلیون‌ها وصله‌ی ناجور یک جامعه‌ی راسیست است باید این باشد: «وطن من کجاست؟». چهار جستار و یک داستان تجمیع شده در این کتاب، حامل لحظه‌های بسیاری از کودکی تا پیرسالی قریشی‌اند و آینه‌ی تمام‌نمای تجربه‌ی زیسته‌ی انسانی که شهروند درجه چندم بودن را بی‌وقفه با جسم و جانش درک کرده و دانسته در نوشته‌هایش هویدا کرده است. قریشی در تک‌تک متن‌های وطن من کجاست، مسئله‌ی مهاجربودن، دیگرستیزی و نژادپرستی ریشه‌دار جوامع اروپایی - آمریکایی را بازتاب داده و برابر همه‌ی تعریف‌های رایج از فهم مردم از هم‌نوع و هم‌نوع‌دوستی که به‌جای عشق به جهان و انسان درحال تقسیم به واحدهای کوچک‌تر قومی و نژادی‌ست می‌‌ایستد و برایش تفاوتی نمی‌کند که بلاهت نژادپرستانه و دیگرستیز نزد سیاستمدار محافظه‌کار انگلیسی‌ست یا «الایجا محمد» سیاه‌پوست رهبر جنبش امت اسلام.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به وطن من کجاست؟ چهار جستار و یک داستان از مهاجرت و نژادپرستی

لیست‌های مرتبط به وطن من کجاست؟ چهار جستار و یک داستان از مهاجرت و نژادپرستی

یادداشت‌ها

          این کتاب ، شامل چند جستار با موضوع مهاجرت و جنبش های ضد مهاجران بود .
آسیب ها و کشتارهایی که به دلیل نژادپرستی در بریتانیا در دهه ی ۶۰ تا ۸۰ میلادی علی الخصوص در مورد پاکستانی ها و رنگین پوستان دیگر ، رخ داده واقعا قابل تأمله .
در بین این جستارها دو جستار ابتدایی، داستان خود نویسنده است و جستار آخر هم روایتی واقعی از یک بانوی پاکستانی .
که باعث می‌شد کمی جو کتاب برات سبک تر  بشه .
متاسفانه در کل خوانش این کتاب ، بنده فقط شرایط شصت تا هفتاد سال پیش رو که بر فرهنگ و جو سیاسی پاکستان و همینطور زندگی مهاجران پاکستانی در انگلستان حاکم بوده  با وضعیت فعلی ایران و همینطور برخورد هایی که خودمان با مهاجران افغانستانی داریم مقایسه کردم .
و به این نتیجه رسیدم که همیشه افراط در هر چیزی مثل مذهب و ........ باعث ایجاد اختلاف فرهنگی و همینطور عدم پیشرفت و دودستگی در جامعه میشه ، و به نظرم همیشه باید تعادل برقرار باشه تا یک جامعه نظم ، رفاه و آرامش داشته باشه  .
در کل که کتاب جالبی بود و برای من جزو اولین جستارخوانی ها و همینطور ژانر موضوعی بود .
به نظرم یکبار خواندن و تفکر و تأمل در مباحث ش بد نیست .
        

22

          "وطن من کجاست؟ Collected Essays, Love+Hate" 
نوشته "حنیف قریشی" و انتخاب و ترجمه از "پژمان طهرانیان"
این کتاب ترجمه چهار جستار و یک داستان از این نویسنده پاکستانی-انگلیسی است که در فاصله سال های ۱۹۸۴ تا ۲۰۱۴ نوشته شده و مواجهات او در دوران نوجوانی و جوانی و میانسالی با موضوع مهاجرت و نژادپرستی را نشان میدهد. 
من نمیدونم چرا اسم کتاب رو عوض کردند؟! 
حنیف از یک پدر پاکستانی و مادر انگلیسی در حومه لندن متولد می‌شود. در دوره نوجوانی که مصادف بوده با دهه ۷۰ میلادی، نژادپرستی در جامعه انگلستان پررنگ بوده هم علیه سیاهان و هم آسیایی‌ها. درنتیجه دوران سختی رو در مدرسه و جامعه گذرونده. اولین بار در اوایل دهه ۸۰ میلادی به زادگاه پدرش پاکستان سفر می‌کنه. پدرش سال ۱۹۴۷ از بمبئی به انگلستان مهاجرت میکنه یعنی قبل از جدایی پاکستان و هندوستان! با اینکه با یو انگلیسی سفیدپوست ازدواج میکنه، باز هم بچه متولد انگلستانشون در جامعه آنروز پذیرفته نمیشه. و از اون طرف در سفر به پاکستان هم میبینه که انگار به اون جامعه هم تعلق نداره و یکجور بحران هویت میگیره که من اهل کجام؟!
احتمالا اکثر دورگه ها و حتی مهاجرینی که پاسپورت کشور دیگری رو میگیرن، همین سوال براشون ایجاد میشه. من خودم فکر میکنم وطن آدما جاییکه بهش تعلق خاطر دارن ولی در نگاه من وطن لزوما یک کشور نیست. میتونه یک محله یا شهر باشه. من خودم نتونستم متقاعد بشم که مرزهای جغرافیایی میتونه نشون دهنده وطن ما باشه و با این موضوع وطن‌پرستی و غیره مشکل دارم که بحثش طولانیه.
من اینجا بریده هایی از کتاب رو که برام جالب بود آوردم: 

"پاکستانی‌ها همچنان می‌خواستند به انگلستان بگریزند، اما پیرمردها در محافلشان و جوان‌هایی‌ که همبرگرشان را می‌خوردند از افول و زوال انگلستان کیف می‌کردند."
"طبقه متوسط پاکستانی‌ها همان نفرتی را از طبقه کارگر و کشاورز پاکستانی مهاجر داشتند که بریتانی‌ها."
"نژادپرستی در پیوندی تنگاتنگ با نابرابری طبقاتی قرار دارد."
"اعضای حزب کارگر معتقدند پیروزی در انتخابات و نمایندگی توده طبقه کارگر در پارلمان، مهم‌تر از دادن قدرت و منصب به سیاهان است."
"اصلا کی می‌خواهد توی خانه‌ای جایش بدهند که دارد می‌سوزد؟"
"کسی در پاکستان می‌گفت تنها صنعت روبه‌رشد در کشورهایی مثل پاکستان، صنعت رشد مو بر صورت انسان است."
"همیشه بریتانیا را توقفگاهی طولانی می‌دانستند، نه استراحتگاهی دائمی، که بعدها معلوم می‌شد آرامگاهشان هم هست."
"همانطور که شهردار به آن اشاره کرده، آسیایی ها مادامی که مانند سفیدپوستان رفتار کنند، پذیرفته می‌شوند، وگرنه باید از این کشور بروند."
"عجیب است که چگونه معنای کلمه 'مهاجر' دستخوش تغییر شده است. آمریکایی‌ها و استرالیایی‌ها و ایتالیایی‌ها و ایرلندی‌ها مهاجر نیستند."
"مهاجر شبیه زامبی‌های بازی‌های ویدیویی است؛ نه می‌شود او را کشت، نه حذف کرد؛ و دلیلش فقط این نیست که او پیشاپیش بی‌صدا و بی‌جان بوده، بلکه این هم است که موج مهاجرانی مشابه او در مرزها هستند و یک‌راست دارند به سمت شما می‌آیند."
"از این دیدگاه، مهاجر موجودی جاودانی است که تا ابد منشا پراکندن ویروس و وحشت خواهد بود، مگر آنکه خودمان وارد عمل شویم."
"وقتی بریتانیا امپراتوری‌اش را از دست داده و هنوز از زیر بار جنگ کمر راست نکرده، حضور اضافی امثال ما فقط باعث کشمکش بیشتر می‌شود."
"پاول هم، مثل اکثر استعمارگرها و طرفدارانشان، در هندوستان آدم مهم‌تر و قوی‌تری بود تا در انگلستان."
"نژادپرستی طلای ابلهان است، یا بهتر بگوییم، کوکائین خالص سیاست است."
"نژادپرستی پست‌ترین شکل تفرعن و فخرفروشی است."
"مراقبت دقیق از گذشته پایه و اساس فرهنگه. بعد از جنگ جهانی دوم، ما یاد گرفتیم که ویرانگری چطور می‌تونه توی وجودمون رخنه کنه و جامعه مدنی چقدر شکننده و آسیب‌پذیره."
"می‌خوام باور داشته باشم که مردم، با وجود اتفاق‌هایی که براشون افتاده و بارهایی که روی دوششونه، می‌تونن زندگی خوبی برای خودشون درست کنن و حتی احساس خوشبختی کنن." 

۱۱۶ صفحه
#وطن_من_کجاست؟ #حنیف_قریشی #نشر_خوب



        

1