آواز نیشکر

آواز نیشکر

آواز نیشکر

3.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

حالا داشت به سمت من می‌آمد. اولین شعاع نور مهتاب که به صورتش خورد، نفسم بند آمد. چه شبیه محمود بود! دکمۀ ته چراغ‌قوه را زدم و نور را به صورتش انداختم. خواب می‌دیدم؟ (دیگر البته جواب این سؤال را تقریباً می‌دانستم.) خودش بود: احمد محمود. پیراهن سفید گشادی تنش بود که چهارخانه‌های ریزی داشت؛ انداخته بود روی شلوار. عینکی داشت با قاب قطور سیاه‌رنگ. دست‌هایش لرزش ثابتی داشت. دست و سیگارش را بالا برد و به دهان نزدیک کرد. دود را که از دهان بیرون می‌داد، تک‌سرفه‌ای کرد، به سیگار لای انگشت‌هایش نگاه کرد و گفت: «این سیگار هم داره منو می‌کشه.»

یادداشت‌های مرتبط به آواز نیشکر

پریا

دیروز

          کتاب را خواندم،
انگار دوستی قدیمی که سال هاست از دیدنش می گذرد را دوباره ملاقات کردم؛ دوستی که شاید بعد از مدتی به دیار خودش رفته بود و حالا که برگشته دوباره با لهجه ی شیرین بختیاری برایم خاطره تعریف می کند،دوباره موقع حرف زدن کلمات بختیاری قشنگش را زیر لب چندین بار تکرار میکنم تا زبانم دوباره عادت کند...
آمده تا دوباره "مسعود بختیاری "گوش کنیم و قصه های عاشقانه ی شعر ها را مرور کنیم.
شاید حسرت این "دوباره" ها تا مدت زیادی همچنان با من باقی بماند ولی این کتاب برایم یاد آور شد که حدودا یک سالی میشود که از ترس "مسعود بختیاری " گوش ندادم تا یادم برود غریبی را ،و یادم بروم این جمله ی نا گفته ام از زبان کتاب را:
{کاش قبل از این که ولم کنی و برای همیشه بروی،فلاسک چای را پر کرده بودی.}
•
پ.ن:همیشه بعد  از دست دادن است که جزئیات اهمیت پیدا می کنند.
فلاسک چای بعد از رفتن
لبخند ها بعد از ندیدن
تکه کلام ها بعد از دیگر نشنیدن
موسیقی ها، بو ها ، کلمات، مزه ها...
جزئیات حقیقی اند.
        

11