معرفی کتاب سپری کردن زمستان؛ قدرت خلوت گزینی در روزگار سختی اثر کاترین میخل مترجم عذرا جلالی کتابعمومیروانشناسی سپری کردن زمستان؛ قدرت خلوت گزینی در روزگار سختی کاترین میخل و 2 نفر دیگر 3.0 4 نفر | 2 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 6 خواهم خواند 1 خرید از کتابفروشیها ناشر میلکان شابک 9786222542450 تعداد صفحات 224 تاریخ انتشار 1400/5/31 توضیحات کتاب سپری کردن زمستان؛ قدرت خلوت گزینی در روزگار سختی، مترجم عذرا جلالی. یادداشتها محبوبترین جدیدترین مرجان رنجبر 1403/8/27 عنوان کتاب جوری بود که ترسیدم از این کتابهای زرد باشه اما خوشبختانه اشتباه کردم . زنی در آستانه تولد چهل سالگی و ورود به دهه ی جدیدی از زندگیش در حالیکه کلی برنامه برای گذراندن این روز داشته ، متوجه حال بد همسرش میشه و رفتن بیمارستان و بهم خوردن برنامه هاش ، همه باعث شروع تغییرات بزرگی در زندگیش میشه . توجه بیشتر به خودش و همه چیزهایی که تا الان ازشون غافل بوده سپری کردن زمستان در واقع مواجه با اتفاقات سخت زندگی ست از مریضی همسر تا مریضی خودش و کنار گذاشتن خودخواسته شغلش و... همه سخت و سرد مثل زمستان بود. کاترین می در این جستارها با نگاه متفاوتی به زمستان ، از کنار اتفاقات زندگیش میگذره و درسهای جالبی میگیره یکی از قشنگترین این درسها برای من که همیشه از زمستان بدم میاد و حتی از سرما گریه ام درمیاد ، این بود : گاهی برای آرام شدن درد ها و زخم هامون از یخ استفاده میکنیم پس سرما همیشه باعث نابودی نیست گاهی تسکینه... 0 10 محدثه سلمانی 1403/10/16 معمولا اهل خوندن روایت های غربی ها از زندگی و مواجهه شون با مسائل زندگی نیستم. به دو دلیل این کتاب رو خوندم؛ اول اینکه توی طاقچه بی نهایت بود! دوم عنوان کتاب. شیوه برخورد کاترین میخل با زندگی تا حد زیادی شبیه منه؛ تلاش وسواس گونه برای نظم دادن و چهارچوب مند کردن زندگی حتی در ریزترین جزئیات، کمالگرایی و گرایش خطرناک به جای خدا نشستن و باید و نباید سیر امور رو تعیین کردن. بنابراین ما هردو برخورد مشابهی با دوره های بحرانی زندگی مون داشتیم : غافلگیری از این که این خط تولید زندگی چرا درست کار نمی کنه، تلاش بی فایده و فرساینده برای حداقل کردن اثر قسمت خراب زندگی روی بقیه قسمت ها، از دست دادن توان و امید و دست کشیدن نسبی و تسلیم شدنی که هردومون حس مشابهی رو نسبت بهش داشتیم: زمستان. این استعاره زمستان رو خیلی می فهمم. سردی ساکن غم و افسردگی و خشم و اندوه که پس زمینه زندگیه، زود تاریک شدن و گذروندن بیشتر ساعات شبانه روز توی تاریکی، فاصله گرفتن از همه چیز و همه کس و زمانی که تمام انرژی همه موجودات صرف حفظ حیات و گرم نگه داشتن درونشون می شه. روش های خانوم میخل برای آرام شدن توی دوره های زمستانی عمر مثل روش های خودم بود. پیاده روی های طولانی تکی توی سرما، تمرکز کردن روی انجام کارهای ساده ی روزمره، برداشتن قدم های خیلی آهسته به سمت یک" روال معمول زندگی" جدید، درون نگری و دقت در تجربه های زندگی بشر و در پس زمینه همه این ها خودسرزنشگری . برای همین خوندن این کتاب مثل خوندن درباره خودم بود. خود غیرمذهبیِ مسن ترِ پر مشغله ترم. با خجالت به کارها و فکرهای خانوم میخل می خندیدم و کلافگی و تلاشش هم برام خنده دار بود و هم بی نهایت آشنا. توصیفات نویسنده از زمستان طبیعت رو دوست داشتم. دیدن طبیعت توی فصل زمستان به یاد آدم هایی مثل من میاره که طبیعت برخلاف ماها در برابر زمستان مقاومت نمی کنه، چون خدا براش ذخیره هایی رو قرار داده که توی این فصل در امان بمونن و حتی در زمستان منافعی برای درخت و گل و حیوانات قرار داده. به نظرم حسی که همه، حتی غربی های بی خدا از طبیعت می گیرن حس اعتماد به پروردگاری خدا و سنت های جاری الهیه. نویسنده خیلی درباره اسکاندیناوی و سبک زندگی اهالی اون مناطق حرف زده بود. یکی از آرزوهام دیدن اون منطقه و شهر ریکیاویک و شفق قطبیه که نویسنده همش رو انجام داده بود. مدل مواجهه مردم اسکاندیناوی با فصل زمستان و خود سرمای اونجا برام خیلی جالبه. یک نکته دیگه توی کتاب توجهم رو جلب کرد: اخیرا کتاب وقتی بدن نه می گوید رو تا یک جایی خوندم و اونقدر وحشت کردم که رهاش کردم. این کتاب درباره اثر آسیب های روانی مزمن و رابطه ش با بیماری هایی مثل سرطان و بیماری های خود ایمنی می گه. با توجه به چیزهایی که خانوم میخل از زندگی شخصیش گفته حدس می زنم سرطان روده ایشون از همین الگو پیروی می کنه. امیدوارم بیماری ایشون برنگرده و سالم بمونن و به شکلی این الگو رو بفهمن و زمستان های کوتاه تر و کم بوران تری رو بگذرونن. آدم هایی هستن که زندگی شون اسکاندیناوی واقعیه؛ سرد، بی خورشید، تاریک و بسیار طولانی. نرخ خودکشی توی اسکاندیناوی بالاست چون زمستان طولانی کم کم ذخیره های وجود آدمی رو به انتها می رسونه. هیچکس نمی دونه که کی قراره ذخیره هاش تموم بشه پس اگر کسی رو می شناسید که حال و هواش زمستانی یا اسکاندیناوییه یک هیزم توی آتیش رو به زوالش بندازید. به طور کلی از خوندن این روایت راضی ام. 4 12