رویای عموجان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
26
خواهم خواند
6
نسخههای دیگر
توضیحات
موسگلیاکوف پرسید: -«خوب، حالتان چطور است، عمو جان؟» پرنس گفت: -«چی؟ شمایید؟ درست می گویم؟! بله، هنوز خواب از سرم نپریده است!» بعد ناگهان با شور و شعف زیاد فریاد زد: «اوه، خدای من! کلاه گیسم را نگذاشته ام!»-«اوه، مهم نیست، عمو جان، اگر دوست داشته باشید من در این کار کمکتان می کنم!» -«خدای من، حالا شما راز مرا فهمیده اید! گفته بودم در را ببندد. حالا دوست من، باید صادقانه به من قول بدهید به هیچ وجه چیزی در این خصوص به کسی نگویید؛ منظورم این است که به کسی نگویید موهایم مال خودم نیست! »...
یادداشتها
1402/2/21
4
1402/12/8
3