باغ: چند قصه

باغ: چند قصه

باغ: چند قصه

4.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

هر دومان را با هم مدرسه گذاشتند. داود یک هفت هشت ماهی از من کوچکتر بود، اما با هم گذاشتنمان مدرسه. تنها قصه من این بود که مدرسه هامان از هم سواست. اما عصر که می شد یا من می رفتم خانه آنها یا او می آمد خانه ما. مشق ها را تند و تند یک جوری سرهم می کردیم، بعد می زدیم توی کوچه. با بچه های دیگر زیاد اخت نبودیم...

لیست‌های مرتبط به باغ: چند قصه