معرفی کتاب ماخونیک اثر محسن فاتحی

ماخونیک

ماخونیک

3.7
3 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

2

ناشر
آماره
شابک
9786007446447
تعداد صفحات
392
تاریخ انتشار
1397/11/15

توضیحات

        سرانجام روزی می رسد که هر کس باید خودش را مانند من در گوری تنگ و تاریک محبوس کند و چنگ بزند به اجزاری وجودش. به اجزای روانش. چنگ بزند به ذهنی که شبیه مغازه سمسارها. خاطره ها در گوشه و کنارش گرد و خاک گرفته بر هم تلنبار شده اند.از متن کتاب
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ماخونیک

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به ماخونیک

یادداشت‌ها

          ماخونیک کتاب شگفتی است، گردآمده از اضداد: با نثری آشفته و زبان‌رنجور آغاز می‌شود اما هر چه پیش‌تر می‌رود خط داستانی مشخص‌تر و جذاب‌تری می‌یابد، با فضاهایی آشنا و شگفت توأمان

ماخونیک کتابی تفکربرانگیز و جذاب است توامان، اسطوره‌ای و خیالی و اجتماعی و واقع‌گراست توأمان، 
شخصیت‌هاش شگفت و باورنکردنی و در عین حال بسیار واقعی و آشنا هستند. 

از ضحاک و دریای کیانسه در آن حضور دارند تا خلافکاران حاشیه‌نشین و بیغوله‌های جنوب شهر و سیاهی‌های پیدا و پنهان تاریخ این سرزمین تا طبیعت بکر و زیبایش

بیش از همه اما برای من تکه‌های خیلی خیلی جذاب و گزیده‌های محسن فاتحی بود از متون کهن که داخل پرانتز آمده‌اند. از رساله قشیریه و کشف‌المحجوب و تاریخ بیهقی و ... همه بندهای داخل پرانتز در پایان کتاب ارجاع هم داده شده و همین بندها گاه برای دقایقی و گاه بیشتر به فکر فرو می‌برندت که چنین گنجی چرا زیر خروارها بی‌توجهی خاک گرفته است

از سوی دیگر ممکن است هنگام مطالعه داستان  همین بندها کار خواندن را دشوار کنند و حتی دافعه داشته باشند. خواننده می‌تواند از همه جملات داخل پرانتز بگذرد و داستان کتاب را دنبال کند و هر چه پیشتر که می‌رود به ویژه در یک سوم پایانی کتاب مدام شگفت‌زده‌تر شود از این همه وقایع و خیال‌های شگفت...  برخلاف آغاز خسته‌کننده و شاید غیرجذاب داستان که خواندن کتاب را کند و پر دست‌انداز می‌کند،داستان از جایی به بعد آن قدر ماجرا دارد که نتوانی کنارش بگذاری و صد صفحه صد صفحه بخوانی‌اش...

اما به من اگر باشد یک بار هم فقط پرانتزهای کتاب را خواهم خواند و در لذت نثر کهن و شگفت و خیال‌انگیز فارسی غرق خواهم شد.
        

0

سامان

سامان

1403/11/27

          یک رمان شگفت انگیز

ماخونیک نوشته محسن فاتحی نویسنده مشهدی متولد 56 کاری بود بسیار خواندنی که از خوندنش لذت زیادی بردم. یک اثر جذاب پرماجرا که مخاطب رو به خوبی همراه خودش می‌کنه .در ادامه سعی می‌کنم کمی در مورد این داستان صحبت کنم.. 

خلاصه داستان:

راوی بی‌نام داستان گورکنی است که در واقع به شرح خاطرات خودش از زندگی می‌پردازه . زندگی بسیار پرماجرا و پر اتفاقی که در اون شخصیت‌های مختلفی حضور دارند و هم‌چنین به یک محدوده خاص جغرافیایی نیست و در مناطق مختلف ایران روایت میشه. روایت‌های موازی داستان و عدم تبعیت از روایت خطی باعث جذابیت بیشتر داستان شده. اتفاقات گوناگون و ضرباهنگ بالای داستان باعث میشه کشش بالایی داشته باشه. ابدا در طول داستان نشانه ای از اطناب در کلام نویسنده و کند پیش رفتن داستان ندیدم. 

ویژگی‌های داستان:

یکی از ویژگی‌هایی که بالا بهش اشاره کردم روایت‌های موازی و غیرخطی داستان بود. مثلا شخصیتی وارد ماجرا میشد و سپس با یک فلش بک به گذشته، داده‌های مختلفی از اون شخصیت به مخاطب ارائه میشد. ویژگی مهم ماخونیک نثر محسن فاتحی است.یک نثر مستحکم جذاب غنی شبیه به قلم محمود دولت آبادی. نویسنده در طول داستان ارجاعات فراوانی به ادبیات کهن داشته و تسلط بالای او رو در این زمینه نشون میده. داستان به این شکل روایت میشه که در خلال روایت ماجراها ما پرانتزهای زیادی می‌بینیم؛ حدود دویست پرانتز. داخل پرانتزها جملاتی از کتب معروف ادبیات کهن آورده شده که در انتهای کتاب هم منابع اون ذکر شده. میشه عبارات داخل پرانتز رو نخوند و روایت اصلی قصه رو پیش برد،بله، خوندن این عبارات باعث میشه از سرعت مطالعه کاسته بشه، بله، اما خوندن عبارات پرانتزها واقعا شیرینی خاصی داره و حیفه وقتی نویسنده از این روش استفاده کرده ما نادیده و ناخوانده ازش عبور کنیم.خواندن این عبارات و تامل در موردشون برای من تجربه شیرینی بود که حتما در آینده بیشتر به نثر کهن سرزمینم توجه بیشتری خواهم کرد. این رمان باشکوه و شگفت انگیز ویژگی های دیگری هم داره. مثلا اسامی شخصیت‌ها که نامانوس و عجیب غریبند..به برخی از این نام‌ها توجه بفرمایید: آقانوج، ماخونیک، آلبالولو، الغیاث، کپود و .....همینطور که دیدید با اسامی امروزی سر و کار نداریم. علاوه بر انسان‌ها، اجنه و دیو هم در داستان حضور دارند که اونها هم اسامی سخت و عجیبی دارند.!! در ابتدای این مرقومه اشاره‌ای به جغرافیای داستان کردم. داستان در یک شهر و یک موقعیت روایت نمیشه. پس از حضور در خطه خراسان و شهرهای مختلفش، گذری به تهران زده میشه و بعد از اون کوه‌های زاگرس و غرب کشور میزبان شخصیت‌های داستان میشند. جایی از داستان که یکی از نقاط عطف قصه هم محسوب میشه، به دره مارها سفر می‌کنیم و همراه شخصیت‌ها میشیم و با ترس اونها همراه میشیم. داستان پرماجرای ماخونیک در سیستان به خاتمه میرسه و جنوب شرق کشور حسن ختامی است به سفر طولانی شخصیت های ماخونیک. اینجا یه اشاره‌ای هم به نام رمان بکنم.ماخونیک اسم شخصیت زن داستان است که در واقعیت نام روستایی است در خراسان جنوبی که به سرزمین لی لی پوتها شهرت داره. افراد روستای ماخونیک قد کوتاه هستند و همین باعث شهرت این روستا شده. نویسنده در مصاحبه ای علت گذاشتن نام روستا بر شخصیت زن داستان خودش رو این عنوان کرده که چون به زعم نویسنده زن ایرانی در وضعیت مناسبی قرار نداره، او نام ماخونیک رو به زن داستان نسبت داده. در جای جای داستان اشارات نویسنده به اساطیر مشهوده و ما با یک رمان نمادگرا سر و کار داریم که از نمادهای زیادی هم استفاده کرده.طبیعتا فهم و دریافت تمام این نمادها کار خواننده مبتدی چون من نیست و اگر بخوام به تمام نکات ریز و درشت داستان پی ببرم حتما باید چند بار کتاب رو بخونم. بدیهی است که خوانندگان حرفه‌ای تر میتونند بهره بیشتری از داستان ببرند. اگر بخوام یک جمع بندی از این قسمت داشته باشم، میتونم به نثر قوی محسن فاتحی و تسلط حیرت انگیز او به ادبیات کهن و حضور اساطیر و اجنه و به طور کلی تر تلفیق واقعیت و وهم و خیال و همچنین جغرافیای گسترده روایت شده در داستان اشاره کنم و اینها رو ویژگی های اصلی ماخونیک قلمداد کنم.

حرف آخر:

ماخونیک من رو شگفت زده کرد. ویژگی هایی رو داشت اگر قبل از خوندن کسی بهم می‌گفت احتمالا اصلا سمتش نمیرفتم. من میانه‌ای با رئالیسم جادویی و وهم و خیال ندارم و طرفدار رئالیسم هستم، منتهی ماخونیک تمام این تقسیم بندی ها رو زد زیرش و من رو بسیار مجذوب خودش کرد. قلم و نثر محسن فاتحی برای من بسیار دلنشین بود. محسن فاتحی مثل گنجی بود که لا به لای تبلیغات گسترده و مسموم اینستا و فضای مجازی گم شده بود و من پیداش کردم. منی که عطش سیری ناپذیری در یافتن نویسنده‌های باارزش ولی دیده نشده ایرانی دارم. در پی این واقعیت و خیال و اجنه و انسان و دیوی که آخر داستان سر و کله‌اش پیدا میشه، به نظرم ماخونیک شرح حال انسان امروزی بود. انسان امروزی که حتی اگر بخواد شرایط رو تغییر بده باز به موانعی رفیع‌تر از توانایی‌های درونی‌اش و  تلاش‌های بی وقفه‌اش برخورد می‌کنه. فضای ماخونیک فضایی تلخ و اندوهناک بود که بی‌رحمی سرنوشت و زندگی رو به خوبی نشون میداد. به قول الغیاث یکی از شخصیت‌های داستان: دو چیز هیچ‌وقت تمامی ندارد؛ اندوه و حمق بشر.

از خوندن ماخونیک بسیار راضی‌ام. درسته برای من اثر سخت خوانی بود اما میل و شوق گسترده ای که در من ایجاد کرد باعث شد این سختی رو تحمل کنم و لذتشو ببرم. از او دو رمان دیگر هم منتشر شده که حتما به اونها هم سری می‌زنم. احساس می‌کنم یک نویسنده قدر پیدا کردم.
 باز هم تاکید کنم واقعا قصد نوشتن ریویو برای این اثر رو نداشتم و میخواستم به یک 5 بدون ریویو اکتفا کنم اما پررویی کردم و نوشتم.نمی‌دونم، شاید هم ریویو رو پاک کردم... والسلام....
        

16