معرفی کتاب پرنده ی آبی اثر موریس مترلینگ مترجم عبدالحسین نوشین

پرنده ی آبی

پرنده ی آبی

موریس مترلینگ و 1 نفر دیگر
4.6
6 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

3

ناشر
قطره
شابک
9789643416416
تعداد صفحات
152
تاریخ انتشار
1398/12/19

توضیحات

        
موریس مترلینک در شیوه ی نویسندگی، طرفدار و تابع مکتب سمبولیسم است و تمام کتاب های او به همین شیوه است. حتی در نوشته های خود در پیروی از این شیوه زیاده روی می کند و پیس هایی که برای تئاتر نوشته است گاهی دارای علامات و اشارات اسرارآمیز، مبهم و پیچیده هستند، ولی موضوع آثار او همیشه بدیع و بکر است. ابتکار او در این است که سعی می کند خاطرات و آشفتگیهای درونی، احساسات مبهم و پیچیده و تقریباً غیرقابل توصیف بشری را وصف، و عوامل نامریی و اسرارآمیز روحی را جلوه گر کند.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به پرنده ی آبی

یادداشت‌ها

مهسا

مهسا

1403/9/2

          .
این نمایشنامه از پنج پرده تشکیل شده.
.
تمامِ این نمایشنامه توی یک شب از خوابِ تیل تیل و می تیل میگذره...
.
یک بچه:  در این لحظه بچه‌هایی که باید امروز زاییده بشوند، به روی زمین پایین می‌رند.
تیل تیل: چطور پایین می‌رند؟ با نردبام؟
یک بچه: حالا می‌بینی چطور. الان زمان کلون‌ها را وا می‌کنه.
تیل تیل:  زمان کیه؟
یک بچه:  پیرمرد بد خلقی که بچه‌ها را به روی زمین می‌فرسته.
تیل تیل:  خیلی بدجنسه؟
یک بچه:  نمی‌دونم... آن‌قدر می‌دونم که کره، هرچه بهش میگی نمی‌شنوه. هرچه التماس کنی زودتر از وقت روی زمین بری، نمی‌گذاره.
تیل تیل: آیا بچه‌ها وقتی می‌خوان روی زمین برند خوشحالند؟
یک بچه: آدم وقتی زیاد اینجا می‌مونه دلش می‌خواد بیرون بره، اما همین که از اینجا می‌ره خیلی غمگین می‌شه... نگاه کن داره در را وا می‌کنه...
.
کودک: نه، نه، من نمی‌خوام! من بیشتر دوست دارم زاییده نشم! میل دارم همینجا بمانم...
زمان: گفتم به میل تو نیست. وقت هرکس که سر رسیده باید جل‌و‌پلاس را جمع کنه و راه بیفته. یالا! جلو بیفتید!
کودک دیگر: (جلو می‌آید.) بگذارید من برم... من حاضرم جای او رو بگیرم... شنیده‌ام که پدر و مادر من خیلی پیرند و سال‌های درازه که منتظر منند...
زمان: من این حرف‌ها را نمی‌فهمم. آن‌قدر منتظر باشند تا... اینجا حساب حسابه... تا وقت کسی سر نرسه نمی‌گذارم از اینجا بیرون بره... آدم اگه بخواد حرفای شما گوش بکنه، دیگه به هیچ کارش نمی‌رسه... یکی باید بره، نمیخواد‌... یکی نباید بره، میخواد... یکی میگه هنوز زوده... یکی دیگه، حالا دیره... (به بچه‌ها) چه خبره همه اینجا جلوی در جمع شده‌اید!  مگه کار دیگه ندارید!... حالا همتون تعجیل دارید از اینجا برید، اما روی زمین که رسیدید... (به دو سه بچه که موقع خارج شدن یک مرتبه برمی‌گردند.) چه خبره؟ چرا برمی‌گردید؟
.
آخ ! پروردگارا ! ببین در چه روزگاری زندگی می‌کنیم؟ من دیگه یک دقیقه راحت ندارم! دیگه از دست بشر نه روزم را می‌فهمم نه روزگارم را ! از چند سال پیش به این طرف دیگه نمی‌فهمم خیال بشر چیه! نمی‌فهمم بشر چرا آن‌قدر دیوانه شده ! به کجا می‌خواد بره! به کجا می‌خواد برسه ! کجا را می‌خواد بگیره ! آنقدر فضوله که می‌خواد از همه چیز سر در بیاره ! خودش رو نخود هر آشی می‌کنه!
.
موریس مترلینک
 عبدالحسین نوشین
پرنده‌ی آبی
نمایشنامه
 انتشارات قطره
۱۳۶ ص
.
        

13