معرفی کتاب چالش میان فارسی و عربی سده های نخست اثر آذرتاش آذرنوش

چالش میان فارسی و عربی سده های نخست

چالش میان فارسی و عربی سده های نخست

4.2
4 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

7

ناشر
نشر نی
شابک
9643128687
تعداد صفحات
324
تاریخ انتشار
1385/9/18

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        نویسنده در کتاب کوشیده است دو زبان فارسی و عربی را از دیدگاه جامعه شناسی و تاریخ بررسی کند. ضمن آن که بخش های نسبتا مفصلی از کتاب به افرادی در تاریخ اختصاص یافته که به فارسی یا عربی سخن می گفتند و در محدوده ی فرضی "ایران" می زیستند. قصد نویسنده از این کار آن بوده تا دایره ی گستردگی هر زبان در جاها و زمان های گوناگون تعیین گردد. وی معتقد است که از زبان دری در سده های 1 و 2 قمری مدارکی در دست است که نشان می دهد فارسی دری، بیش از آن چه خاورشناسان پنداشته اند، رواج و اعتبار داشته است، هم چنین در دو سده ی نخست، زبان عربی در ایران، از یک سو گویش های قبایل بود که به ظاهر، ایرانیان هیچ علاقه و گرایشی به آن ها نداشتند و از سوی دیگر، همان زبان رسمی فصیحی بود که در دیوان های دولتی و میان اشراف و اعیان عرب نژاد بسیاری از موالی معمول بود. نویسنده در این خصوص روایت های متعددی را ذکر می کند. وی بر این باور است که از اواخر سده ی 2 قمری، ایرانیان بی شماری رو به زبان و ادب عربی نهادند، چندان که عربی بر همه ی فضاهای درون اجتماعی سایه افکند. ضمن آن که او خاطرنشان می کند در چنین اوضاعی، فراگیر بودن عربی، با فارسی زبان بودن توده ی ایرانیان و بروز ناگهانی شعر و نثر فارسی تعارض آشکار دارد. نویسنده علاوه بر ذکر این نکته که تاثیر زبان عربی بر زبان فارسی پدیده ای کاملا شناخته شده است، از طرفی شعر، قالب شعر، مضامین شاعرانه ی فارسی، ضرب المثل های ایرانی و موضوع های دیگری از این دست، بر شعر عربی شرقی تاثیر نسبتا گسترده ای داشته که از اواخر سده ی 4 قمری آغاز شده و در سده ی 6 قمری پایان پذیرفته است (جز در موارد پراکنده و استثنایی). در کشاکش میان عربی و فارسی، بسیاری برای حفظ فارسی کوشیدند. توده های مردم هم زبان و هم سنت های خود را پاس می داشتند و به همین سبب ارباب قلم را وامی داشتند که به زبانشان عنایت ورزند. از سوی دیگر بسیاری از ایرانیان که عمدتا دانشور بودند، با فارسی و سنت های ایرانی ستیز کردند و زبانی جز عربی، و سنتی جز سنت مسلمانی نخواستند. در این جا، موضوع "هویت" با چهره های بسیار گونه گون آشکار می شود و نشان می دهد که درباره ی "ملیت" و "ایرانیت" و "هویت" باید بیشتر اندیشید و راه های تازه تری پیشنهاد کرد.
      

یادداشت‌ها

هومن

هومن

1403/7/2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          در فتحِ سیستان [به دست اعراب مسلمان در سال ۲۲ه‍.ش/643م نیز یک بار به مترجم اشاره شده است: شهریارِ سیستان همراهِ موبدِ موبدان به دیدارِ ربيع - امیرِ عرب که مردی زشت‌رو بود و رویِ اجسادِ کشتگان نشسته بود - آمد و چون ربیع را دید، گفت: «اَهرِمَن به روز فرادید نیاید، اینک اهرمن فرادید آمد.» ربیع پرسید: چه می‌گوید؟ «ترجمان بازگفت.» [نقل قول‌ها از تاریخ سیستان، قرن پنجم هجری

[...

[پس از گذشت چند دهه از شکست ساسانیان واکنشِ ایرانیان در برابرِ نورسیدگانِ عرب، ظاهراً دیگر مانندِ سال‌های نخستِ فتوحات نبود، دیگر مانندِ مردمِ قم، به اذان گفتنِ ایشان اعتراض نمی‌کردند و سنگ به سویشان نمی‌افکندند، و یا مانندِ مردمِ مدائن، آنان را «دیوان» نمی‌خواندند بلکه می‌کوشیدند از بیمناکی و پرهیز بکاهند و به همزیستیِ برادرانه - اگر ممکن بود - رو آورند.

یک صحنه در تاریخِ قم این پذیرشِ مسالمت‌آمیز را به نیکی نشان می‌دهد: در اواخرِ قرنِ یک، دسته‌ای از اعراب به قم که هنوز زردشتی بود رو آورده در نزدیکیِ شهر چادر زدند. علی‌رغمِ برخی نگرانی‌ها، روابطِ همسایگی به خوشی ادامه یافت. در سال [۹۹ه‍.ش/720م، یزدان‌فادار، امیرانِ عرب - احوص و عبدالله - را به مهمانیِ نوروز فراخوانْد. رسمِ فارسیان آن بود که در نوروز به کدوزدن و لهو و لعب و گوی‌بازی کردن مشغول باشند. عرب‌ها در چوگان‌بازیِ ایرانیان شرکت جُستند. بعدها، همین اعراب، در مقابلِ یورشِ غارتگرانِ دیلمی، از زردشتیانِ قم پشتیبانی کردند.

#چالش_میان_فارسی_و_عربی (سده‌های نخست)
#آذرتاش_آذرنوش
#نشر_نی
ویراست دوم، چاپ پنجم، ۱۳۹۹، صفحات ۱۰ و ۱۱ و ۲۶ و ۲۷.
۶۴ هزار تومان.

https://hooman.bio.link/
Instagram.com/Hoomanrd
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

فارسی‌عربی
          فارسی‌عربی

تاریخ سکونت عرب‌ها و عربی در ایران و مواجههٔ ایران‌زاده‌ها و ایرانی‌ها را شاید بشود «تاریخ هزارسالهٔ نبرد» دانست. تا امروز چندان معلوم نیست که در بهت و ابهامِ دو قرن ساکت و خونین و مبهم نخست پس از حملهٔ اعراب در فرهنگ ایران چه گذشته و نطفهٔ فارسیِ دری دقیقاً کجا و چگونه بسته شده است. انگار مادری گریزان دویست سال در غاری پناه گرفته و بی‌اینکه شمشیر و صلاة تاریخ بر پیکرش بگذرد، فرزندی زاده است که باید قرن‌ها در برابر جنگجویی سنگین‌سلاح و تیغ‌دست و خون‌تشنه بایستد. یک طرف شمشیر و فقه و علم و یارگیریِ دائمی در کار است و یک طرف تلاشی ثانیه‌افزون برای یافتن چوب و سنگِ دفاعِ ناگزیر. تا این فرزند آن‌قدر نیرومند و بالنده شود که رودکی‌اش «بوی جوی مولیان» را در پردهٔ عشاق بخواند و ــ در روزگار ما، ندیدگانش بنان و مرضیه تکرارش کنند ــ پنج قرن جدال نفس‌گیر گذشته است. جدالی که آذرنوش نمی‌گوید و می‌گوید که تمام‌عیار بوده است.

از مهمترین میدان‌های مبارزه یکی «زبان بهشت» است. فارسی که کم‌کم قد می‌کشد و حریف ــ با آن اردوگاه فقهی و علمی ــ احساس خطر می‌کند، شروع می‌کند به اخراج زبان فارسی از بهشت. حدیث پشت حدیث. ایرانیان هم که در فن بهشت‌سازی سابقه‌دار و چرب‌دست؛ حدیث پشت حدیث اختراع می‌کنند. بعضی به کمتر از اخراج عربی از بهشت رضا نمی‌دهند اما بیشترشان به همنشینی رضایت می‌دهند. این تفاوتی چشمگیر است در اخلاق نبرد. نوبت به «زبان علم» می‌رسد. بسیاری از دانشمندان ایرانی که به‌سعی بسیار عربی آموخته‌اند هم در صف حریف می‌ایستند: از ابوریحان بیرونی گرفته تا ابوحاتم رازی. ابوحاتم از سرسخت‌ترین دشمنان زبان مادریِ خود می‌شود و سپهسالار دشمن. حکایت آشنایی‌ست. در برابر، انبوهی «عامی» ــ یعنی کسانی که عربی نمی‌دانند و نمی‌خواهند بدانند ــ قرار دارند. کوه‌نشینان و شهرنشینان بی‌شماری که لالایی و رقص و آهنگ و بزم و رزمشان به‌‌زبان مادری سر می‌شود. آذرنوش می‌گوید که فارسی بر شانهٔ همین ارتش بی‌نام‌ها فارسی می‌شود و قدم‌به‌قدم عربی را تا مرزهای بغداد عقب می‌راند. از «عربی»، «عربیِ شرقی» یا همان «عربیِ فارسی» می‌سازد و همزیستی با «فارسی‌عربی» در فلات ایران پذیرفته می‌شود. اما سلاح پنهانی که حریف هیچ‌رقمه برایش تدارک ندیده بود و خیال نمی‌کرد خیلی برّا باشد چیست؟ آن سلاح که ضامن حیات تاریخی و بقای فارسی می‌شود چیست؟ لازم است بگویم؟ آن سلاحی‌ست که سلاح نبرد و دیگری‌کُشی نیست. سلاحی‌ست در رکاب همزیستی، آنگونه که ارتشبدهای مسلّحش باور داشتند: شعر. سازه‌ٔ همزیستی؛ فرزندی با تن فارسی و خالکوبی عربی.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          عجب کتابی بود! باید هر چند وقت یک بار بخوانمش. کتابی است که می‌شود در آن عمیق شد و به آدمی فرصت تفکر و انتقاد را می‌دهد.
تمرکز کتاب بر سه قرن اول هجری است اما دامنه آن تا قرن شش هم می‌رود.
مسائل مهمی در کتاب مطرح می‌شود اما چند مسئله از باقی پررنگ‌تر است. هنگام‌فتح ایران توسط مسلمانان‌ چه بر سر زبان ایرانیان آمد و این زبان در این سه قرن کجا بود و چگونه برکشید و برخلاف نبطیان و قبطیان، ایرانیان زبان خود را از دست ندادند؟
دکتر آذرنوش نیاز به تعریف من عامی ندارد. فضل ایشان در دانش و فرهنگ بر همگان روشن است ولی ادب ایجاب می‌کند از نشر شیوا و دلنشین و پاکیزه ایشان حرف بزنم و بگویم حتی صرف خواندن این کتاب، برای آدمی لذت‌بخش است.
از منظر علمی، بنای ایشان بر صداقت و حقیقت‌جویی است.‌ افتادن در آغوش شعوبی‌گری یا رویکرد ایران‌ستیزی در این کتاب نیست و از وسط‌نشینی هم خبری نیست که نه آن گروه برنجد نه این گروه دل‌چرکین شود. برای خودم هم که مدعی مطالعه تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی هستم، کتاب نکات فراوان داشت و برخی را یادداشت کردم که دوباره سراغشان بروم.
دکتر آذرنوش در گوشه‌گوشه متون و منابع کهن فارسی و عربی به کندوکاو پرداخته و از کوچکترین جملات و عبارات نگذشته است.
ایشان در این کتاب روی چند مسئله تاکید کرده است. پس از اسلام آوردن ایرانیان، بسیاری ایرانیان به تکریم زبان عربی پرداختند. حتی کسانی چون ابوریحان بیرونی و ابوحاتم رازی زبان به نقد زبان فارسی دوختند و جز در امور شفاهی از این زبان استفاده نمی‌کردند.
دوم زبان فارسی چون زبانی بود که در میان تمام مردم ایران حضور داشته است، کم‌کم توانست جایش را در کنار زبان عربی باز کند و به بالندگی برسد. 
زبان فارسی دری، حتی در دوره ساسانی زبان عامه مردم ایران بوده است و زبانی نبوده که پس از اسلام نشو و نما یافته باشد.
صحبت درباره این کتاب زیاد است. سخن‌کوتاه کنم و تشویق کنم اگر دغدغه تاریخ و زبان و فرهنگ ایرانی‌اسلامی دارید این کتاب را بخوانید. ارزشش بیش از این‌هاست.
        

12