معرفی کتاب سایه های باغ ملی (رمان) اثر محسن هجری عمومیداستانایران سایه های باغ ملی (رمان) محسن هجری و 1 نفر دیگر 2.5 2 نفر | 2 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 2 خواهم خواند 1 خرید از کتابفروشیها ناشر شهرستان ادب شابک 9786008145691 تعداد صفحات 352 تاریخ انتشار 1397/8/26 توضیحات کتاب سایه های باغ ملی (رمان)، نویسنده محسن هجری. یادداشتها محبوبترین جدیدترین مجید اسطیری 1402/12/17 امتیاز اصلی م برای این کتاب 3/5 است و اگر در طراحی قصه دقت بیشتری میداشت حتما بهش 4 ستاره را میدادم اما الآن قصه از لحاظ تعلیق و به خصوص پایان بندی ضعف دارد اما پرداختن به یک شخصیت اندیشمند مثل شریعتی در یک رمان خیلی جالب بود. شریعتی تقریبا همه فکر "سامان بیهقی" شخصیت دانشجوی قهرمان این رمان را پر کرده. داستان از تجربه سیاسی پدر سامان و مبارزه اش در راه آرمان مصدق آغاز میشود: "وقتی برای اولین بار از زبان پدرش شنید که در کودتای ۲۸ مرداد انگیس و آمریکا پنبهی مصدق را زدند، بی اختیار هيكل نحيف لافجی در خاطرش نقش بست. اما سال ها بعد که در کتاب تاریخ، غبغب چرچیل و هیکل درشت روزولت را دید، فهمید که لافجی های فرنگ با لافجی محله شان خیلی تفاوت دارند." داستان در پرداخت فضای شهر سبزوار در دهه 40 و 50 تلاش در خور ستایشی داشته ولی من از یک مخاطب سبزواری شنیدم که توقع خیلی بالاتر از این داشت. اگر قرار است واقعا یک جغرافیا در رمان ساخته شود واقعا به جزئیات زیادتر نیاز داریم. به هر حال نویسنده توجه خوبی به عناصر فرهنگ بومی و آداب رسوم داشته: سامان از بالای درخت صدا زد: «می خوام شاخه ها را تكون باده، کنار برید تا توت های رسیاه لباستون رو رنگی نکنه که به این مفتی پاک نمیشه.» مهمانی درخت شاه توت بود. هر سال آنها با همسایه های چپ و راستشان وعده داشتند. مادرش می گفت: «وقتی درخت پر باری در میان حیاط سبز می کنه، خوب نیست همسایه ها بی نصیب بمونن. خدا به من پسر نداده، اما پسر صدیق خانم هم انگار پسر خود منه.» می ترسید شاید دیگر هیچ وقت زیر درخت شاه توت جمع نشوند" کانون صحنه های این رمان را شاید بتوانیم حسینیه ارشاد بدانیم. جایی که مثل آهن ربا با مغناطیس عجیبی سامان و جوانان اهل اندیشه مذهبی را جذب میکند و البته همان جا سایه های ناشناخته ای را در تعقیب خود میبینند: "نگاهش را در سالن حسینیه چرخاند. خیلی ها به تریبون خیره شده بودند. بعضی ها هم در گوشی حرف می زدند. بارها پای وعظ و خطابهی روحانیون سبزوار رفته بود. به نظرش می آمد کسانی که پای آن سخنرانی ها می نشستند، طبق عادت عمل می کردند. سخنران هم حرفش را می زد و از منبر پایین می آمد. اما کسانی را که در این جا می دید، به نظر ش کسانی نمی آمدند که بخواهند یک طرفه حرف های دکتر را بشنوند و بعد به سراغ کارشان بروند." و بالاخره کار سامان هم بالا میگیرد و گیر میافتد اما در لحظات سخت بازجویی و اقرار هم او به شیوه خودش قصد مقاومت دارد "با خودش قرار گذاشته بود که نگذارد صدایی از گلویش خارج شود. وقتی او را به تخت بستند به ذهنش فشار آورد تا بخشی از «آری این چنین بود برادر» را به خاطر بیاورد تا خود را در کنار همان برده هایی تصور کند که مظلومانه شلاق های اربابانشان را به جان خریدند. اما چیزی به خاطرش نیامد. اولین ضربه ی کابل که فرود آمد، برقی از کف پایش به مغزش رسید و از پشت پلک های بسته اش به بیرون جهید. دندان هایش را به هم فشار داد تا حتى ناله نکند..." <img src="https://shahrestanadab.com/Portals/0/Images/Content-Images/shb001.jpg" width="400" height="222" alt="description"/> 0 0 محمدقائم خانی 1402/3/2 . درک من از رمان سایههای باغ ملی، تسویهحساب فکری آدمی است که خودش با انقلاب همسوست، اما دارد اتفاقهای دهۀ پنجاه را واکاوی میکند و سعی دارد چیزی را هم از قلم نیندازد. من اسم این وضعیت را گذاشتهام تسویهحساب، البته نه به معنای جداشدن، بلکه به معنای روشنکردن تکلیف خود؛ چون حس میکنم خیلی از نویسندههای ما در این موضع بودهاند؛ مخصوصاً با محوریت علاقه به دکتر شریعتی، ولی چنین نگاهی را به سبک رمان سایههای باغ ملی ندیدهام یا خبر ندارم. شریعتی محل تلاقی سه ایده مبارزاتی دهه 40 و 50 است. هم مبارزه مسلحانه چپ های مسلح، مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق و مبارزه فرهنگی روشنفکری دینی. او در چنین نقطه ای ایستاده و بر طیف متنوعی از مخاطبان اثر می گذارد. نشانه اش بحث و گفتوگوهایی است که در روند رمان شاهد آن هستیم. یعنی آن تزاحم ایدهها در خود متن هم بهصورت گفتوگوی میان آدمهای غیرهمفکر دیده میشود. دیالوگها خیلی زیادند و حتی خوابگاه و حسینیه و باغ ملی و... شبیه به صحنه تئاتر میشوند. گویا ما صحنهای داریم به نام خوابگاه که محل رفتوآمد آدمها و گفتوگوی آنها با یکدیگر است و گویا کانونهایی وجود دارد که آدمها را برای گفتوگو به سمت خودشان میکشند تا نشان دهند کدام ایده درست است و باید به چه سمتی رفت. در رمان سایه های باغ ملی، این رویارویی ایدهها است که دارد داستان را جلو میبرد نه صرفاً کنش شخصیتهای قصه. حادثهها آنقدر زیادند که گویا از شخصیتها جلوترند و آدم حس میکند رمان 7-8 سال را روایت میکند، در صورتی که رمان تنها داستانِ 3 سال را بیان میکند. روایت رمان در مورد سه سال است، ولی یک بازۀ زمانی بیستوچندساله را دربرمیگیرد. که از پدر سامان و ماجرای ملیشدن صنعت نفت آغاز میشود و به حوادث سالهای 49 تا 52 ختم میشود. هرچند که اشارۀ رمان به ماجرای کودتای 28 مرداد به نسبت کل داستان کوتاه است، ولی آن را نقطۀ عزیمتی برای حوادث بعدی قرار میدهد. گویا حوادث آن مقطع ابعاد فرانسلی پیدا میکند. سامان با این که جوان است، اما انگار تمام بار تاریخ پیش از خود را هم بر دوش دارد و این مسأله بین زمان روایت و زمانی که شخصیتها با آن درگیرند، فاصله انداخته که البته غنای کار را بیشتر میکند. خصوصاً این که انتخاب کتابفروشی برای شغل پدر سامان هم انتخاب خیلی خوبی است. 0 0