معرفی کتاب نگران نباش داستایوفسکی اثر چارلز بوکوفسکی مترجم سینا کمال آبادی

نگران نباش داستایوفسکی

نگران نباش داستایوفسکی

چارلز بوکوفسکی و 1 نفر دیگر
3.5
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

1

ناشر
مشکی
شابک
9789648756656
تعداد صفحات
48
تاریخ انتشار
1384/10/11

توضیحات

        کتاب نگران نباش داستایوفسکی، مجموعه شعری نوشته ی چارلز بوکفسکی است که نخستین بار در سال 2005 به انتشار رسید.شخصیت منحصر به فرد بوکفسکی، مردی منزوی و فاصله گرفته از ارزش های جامعه که با نثری ساده اما تأثیرگذار درباره ی الکل، زنان و تنهایی می نوشت، او را مدت ها قبل از مرگش در سال 1994 به یکی از پرمخاطب ترین شاعران ایالات متحده تبدیل کرد. اما به نظر می رسد حتی مرگ هم نتوانست او را از یادها پاک کند. این مجموعه که بعد از درگذشت بوکفسکی منتشر شد، همه ی انتظارات طرفداران پرتعداد بوکفسکی را برآورده می کند و به موضوعاتی چون زنان و مردان غیر قابل اطمینان، معاشقه و فراز و فرودهای آن، توصیه هایی برای بازنده ها (مثل خود بوکفسکی در برهه ای از زندگی اش) برای داشتن اعتماد به نفس بیشتر و رویارویی با شهرت می پردازد.
      

یادداشت‌ها

          چارلز بوکوفسکی با نام اصلی هاینریش کارل، متولد آلمان بود و بعداً به تبعیت آمریکا درآمد.
شعر بوکوفسکی خالی از صنایع ادبی و تکلف است؛ شعری ساده، صریح و تأثیرگذار که عموماً پایان خوشی ندارد.
شعرهای این مجموعه برگرفته از اواخر عمر بوکوفسکی هستند و نمایانگر جهان شاعر می‌باشند؛ شخصیتی منزوی و فاصله گرفته از ارزش‌های جامعه که دربارهٔ الکل، زنان و در ستایش تنهایی می‌نوشت.  
شعرها در عین سادگی اغلب پایانی کوبنده، عمیق، تلخ و تأمل‌برانگیز دارند که خواننده را به فکر فرومی‌برند. 
اگرچه مخاطب در واقعیت از لحظاتی که بوکوفسکی می‌سازد فراری است اما شعرها جوری احساسات خواننده را برمی‌انگیزند که تمایل به همذات‌پنداری و شوق دوباره خواندن آن‌ها را در او بیدار می‌سازند.

بوکوفسکی در شعرهایش به وجهِ رنج بودن زندگی تأکید دارد و در شعری می‌گوید:
[یکی از بهترین سطرهای لورکا 
این است:
"رنج،
همیشه رنج‌..."]

فضای یأس و سردی در بیشتر اشعار موج می‌زند؛ ازاین‌رو شاید دور از ذهن نباشد اگر جلد کتاب‌هایش به رنگ آبی اقیانوسی و با طرحِ هزارتوی عمیق پلکانی می‌بود.

بوکوفسکی در انتخاب عناوین خلاقانه عمل می‌کند و تشبیهات جالبی در شعرها به کار می‌برد.
در شعر "لبخند یادگاری" که عنوان متناقضی با متن دارد، تصویر دردناکی می‌دهد:
[... مادرم، ماهی بدبخت،
که دلش می‌خواست خوشحال باشد
حداقل دو سه بار در هفته کتک می‌خورد
به من هم می‌گفت خوشحال باشم
"لبخند بزن هنری! چرا هیچ وقت لبخند نمی‌زنی؟"
بعد خودش لبخند می‌زد که من هم یاد بگیرم، و این
غمگین‌ترین لبخندی بود که دیده‌ام.
یک روز ماهی قرمز‌هامان
هر پنج‌تاشان
مُردند
به پهلو روی آب افتاده بودند
چشم‌هاشان هنوز باز بود
و وقتی پدرم به خانه آمد آن‌ها را کف آشپزخانه انداخت
جلوی گربه انداخت 
و ما تماشا می‌کردیم
و مادرم لبخند می‌زد]
        

3