معرفی کتاب برگزیدگان اثر ورونیکا راث مترجم هدیه منصورکیایی

برگزیدگان

برگزیدگان

ورونیکا راث و 1 نفر دیگر
4.2
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

3

شابک
9786001826825
تعداد صفحات
422
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

        پنج قهرمان که در نوجوانی جهان را نجات داده‌اند و اکنون در دهه‌ی سوم زندگی هستند با فاجعه‌ای بزرگتر روبه‌رو می‌شوند و باید در معنای قهرمان بودن تجدیدنظر کنند. به اجبار سرنوشت یا با انتخاب… 
یک دهه پیش، پنج نوجوان در نزدیکی شیکاگو، اهریمنی به نام سیاهی را شکست دادند که در طول سلطه‌اش بر جهان همه جا را پر از وحشت و ویرانی کرده بود. 
سلون، مت، استر، اینس و البی توسط یک آژانس سری دولتی دور هم جمع شده بودند زیرا در پیشگویی‌ها آمده بود که یکی از این پنج نفر برگزیده‌ایست که جهان را نجات خواهد داد. داستان ما ده سال بعد آغاز خواهد شد. جهان رو به جلو حرکت کرده است و به نظر می‌رسد همه، آن روزهای وحشتناک را به دست فراموشی سپرده‌اند. اما برای سلون و دوستانش این‌گونه نیست.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به برگزیدگان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 68

از دسته‌ی سوم واقعاً بیزار بود؛ یعنی آن‌هایی که از سیاهی طرفداری می‌کردند. حضور آنها در منطقه تخلیه شده از حضور دو دسته‌ی دیگر خیلی بدتر و چندش آورتر بود. آنها خلاف دو دسته‌ی دیگر نه لباس‌های عجیب و غریب می‌پوشیدند و نه رفتار عجیبی داشتند؛ حتی ممکن بود بارها در خیابان از کنارشان عبور کنی و هیچ چیز مشکوکی حس نکنی. آن‌ها که بیشتر مرد بودند، مانند آدم‌های معمولی بیشتر اوقات بلوز سفید و شلوار جین می‌پوشیدند و بسیار عادی رفتار می‌کردند اما در خفا وبسایت‌هایی را مدیریت می‌کردند که به مردم توضیح می‌داد شبکه‌های اطلاع رسانی نتوانستند سیاهی را به درستی به مردم معرفی کنند. آنها اعتقاد داشتند که هدف سیاهی فقط ایجاد تعادل و کنترل جمعیت زمین به نفع محیط زیست بوده است تا انسان‌ها بیشتر از این منابع زمین را نابود نکنند. آنها همچنین می‌گفتند که سیاهی قصد داشت نژادهای ناپاک را از روی قاره‌ی آمریکای شمالی پاک کند بنابراین اکثر نژاد پرست‌ها طرفدارش بودند. بدتر از همه اینکه آنها با همه‌ی وجود می‌خواستند او دوباره برگردد و به قدرت برسد. انگار نه انگار که اگر الان بر سر قدرت بود شاید خود آنها زنده نبودند تا این طور برایش تبلیغ کنند.

6

یادداشت‌ها

          خلاصه داستان: شخصیت اصلی کتاب و چهار نفر دیگه وقتی ۱۲-۱۳ سالشون بود طبق یه پیشگویی برای مبارزه با دشمن جدید و خطرناکی که زمین رو تهدید می‌کرد (سیاهی) انتخاب شده بودند و حدود ۱۰ سال پیش موفق شدن اونو شکست بدن و به قهرمانان زمین تبدیل بشن و حالا نویسنده برای ما روایت میکرد که زندگی این ۵ نفر ۱۰ سال بعد از پیروزی به چه شکلی هست هر چند فقط به همین ختم نشد و ماجرای جدیدی برای این قهرمانان شروع شد

کتاب داستان و ایده واقعا جالبی داشت و نویسنده چارچوب داستانش رو خیلی خوب چیده بود. جذاب و معماگونه بود، به اندازه کافی کشش داشت و تعلیق های کتاب هم کارشون رو به خوبی انجام میدادن
شخصیت پردازی کتاب رو واقعا دوست داشتم 
حداقل در مورد شخصیت اصلی و شخصیت های مهم به جز سیاهی به اندازه کافی کار شده بود و خواننده میتونست با عمق شخصیت این افراد آشنا بشه 
شیوه روایت هم به صورت سوم شخص مفرد بود، با این حال راوی فقط شخصیت اصلی رو همراهی میکرد و سراغ شخصیت های دیگه نمی‌رفت و اگه قرار بود چیز اضافه تری به مخاطب ارائه کنه تو قالب مقاله و نامه و گزارش ارائه می کرد و به همین علت اطلاعاتی که از سیاهی ارائه شد نسبتا کم بود 
سیر داستان و سرعتش هم خوب بود و من هیچوقت به این فکر نیفتادم که فلان اتفاق کتاب کاش طور دیگه ای بود یا اضافی و بی‌خود بود
با وجود تمام این حسن ها بنظرم کتاب یه نقطه ضعف داشت، شایدم من بعد از خوندن کتاب های سندرسون دچار سختگیری شده باشم. نمیدونم:
نویسنده روایت داستان رو خیلی خوب و با حوصله شروع کرده بود و به همین منوال هم تا دو سوم کتاب پیش رفت ولی تو یک سوم آخر که دقیقا وقتی بود که معماها حل میشد و به سوالات جواب داده میشد عجله کرد و نتونست به خوبی داستان رو روایت کنه و به من مخاطب منتقل کنه. حتی چند تا سوال بی جواب هم برام پیش اومد. این مسئله حتی روی توصیفات هم اثر گذاشته بود و توصیفات از اون میزانی که باید کمتر بود
نویسنده اینجا برای من شبیه دانش آموز یا دانشجویی بود که تو المپیاد مدال طلا گرفته بود ولی نمی‌تونست دانش خودش رو به بهترین شکل به دیگران تدریس و منتقل کنه
شاید اگه کتاب بجای ۴۲۲ ص، ۵۰۰ ص بود خیلی بهتر میشد 
دلیل اینکه به این ۴ ستاره دادم هم دقیقا همین بود 
نه اینکه این کتاب، کتاب خوبی نبوده باشه بلکه به این دلیل که میتونست بهتر باشه و بهتر روایت بشه

پ.ن: ترجمه خوب بود ولی چند جا احتیاج به ویراستاری داشت. مخصوصا اینکه چند صفحه از کتاب جا انداخته شده بود و چاپ نشده بود (از وسط ص ۲۴۸)
        

14