از دوازده انگشت نکبتی اش

از دوازده انگشت نکبتی اش

از دوازده انگشت نکبتی اش

اعظم مهدوی و 1 نفر دیگر
4.0
7 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

8

ناشر
هوپا
شابک
9786008025405
تعداد صفحات
200
تاریخ انتشار
1398/3/11

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
چیزی از لای شکاف دیدم که همه ی تنم یخ کرد. پشت دیوار هیچی نبود، یعنی بود اما شبیه هیچی بود. زمین خیلی بزرگ کنده بود، شاید اندازه ی زمین فوتبال. خیلی گود و ترسناک بود. انگار دریاچه یا حتی دریایی بود که خالی اش کرده بودند. معلوم نبود سعید برای چی من را آن جا برد. سرم گیج می رفت.
اینجا کجاست؟ چرا این قدر گوده؟
این چاله است، چاله.
برای چیه؟
برای پی ساختمون. هرچی گودتر باشه، ساختمون محکم تر می شه. روح ما هم همین طوره. هرچی حفره اش گنده تر باشه، محکم تر و قوی تر می شیم.

      

یادداشت‌ها

          دقیقا یک همچین کتابی می‌خواستم که وسط این معده درد و بی‌حوصلگی که توان هر کاری را از وجودم گرفته نتوانم زمین بگذارمش.

قصه درباره دختری به اسم آواست و قصه فرارش از خانه عمه و دوستی‌ و همراهی‌اش (بخوانید بی‌خانمانی‌اش) با یک پیرزن لیف فروش.

بیشتر قصه در کوچه و خیابان‌‌های تهران می‌گذرد‌. تجریش و امام‌زاده صالح و بازارش. من هم که عاشق اینجور کتاب‌ها که از شهر و محله‌ای که می‌شناسم می‌گویند.

نیم ستاره را هم برای این کم کردم که یک‌جاهایی باورپذیری کتاب برایم کم می‌شد.

چند نکته پراکنده درباره کتاب می‌نویسم و بعدا یک مرور شسته رفته‌تر در صفحه خانه ادبیات نوجوان برایش می‌نویسم:

_ شخصیت داستان بی‌اعصاب و بی‌ادب است. از یک دختر بی‌مادر و پدر و بی‌جا و مکان که انتظار ندارید لفظ قلم حرف بزند؟ اگر نوجوان‌تان کوچک‌تر از ۱۵ سال است یا خیلی تاثیرپذیر هست یا فکر می‌کنید یک سری الفاظ اصلا و ابدا به گوشش نخورده و می‌ترسید بی‌ادب شود کتاب را ندهید دستش.

_ اگر از کتاب "زیبا صدایم کن" خوش‌تان آمده احتمالا از این هم خوش‌تان می‌آید.

_ به این نتیجه رسیدم که مهندسی معکوس کتاب‌های ایرانی برایم خیلی راحت‌تر از ترجمه‌هاست. انگار راحت‌تر می‌توانم بفهمم چکار کرده و چطور برای قصه‌اش تعلیق ایجاد کرده و چه کرده شخصیت‌هایش واقعی‌تر در بیاید. به خصوص اگر توی خانه نویسنده‌اش رفته باشم و چایی و شیرینی هم خورده باشم دیگر هیچی! پس هر چند وقت یک‌بار یک ایرانی خوب را بخوانم و سعی کنم از نوشتنش یاد بگیرم.

_ این کتاب را از "کشتن بچه‌کوکو" که رمان نوجوان دیگری از همین نویسنده‌است بیشتر دوست داشتم. بنظرم قلمش قوی‌تر بود. البته "کشتن بچه کوکو" هیچ‌وقت مجوز نگرفته و نسخه چاپی‌اش را باید با پیام دادن به خود نویسنده تهیه کنید. موضوعش کودک همسری‌ست.

_ اعظم مهدوی سعی می‌کند راه جدیدی در ادبیات نوجوان باز کند و از نوجوان‌هایی بنویسد که قصه‌شان کمتر روایت شده. این راه جدید را هم با انتخاب سوژه‌های ساختارشکنانه باز می‌کند هم با شیوه نگارش هم با مدل چاپ و نشر متفاوتش. این کتاب هم انگار اولین قدمش در این راه بوده‌است.شاید هیچ‌وقت در نوشتن شبیه او عمل نکنم، اما دغدغه‌اش را می‌فهمم و تلاشش برایم ستودنی‌ست.
        

17