از دوازده انگشت نکبتی اش

از دوازده انگشت نکبتی اش

از دوازده انگشت نکبتی اش

4.0
7 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

7

آوای سیزده ساله، کله شق و یک دنده و بی ادب است. البته خودش اصرار دارد که بی ادب به نظر برسد. کله شق است چون از خانه فرار کرده. یک دنده است، باز هم چون از خانه فرار کرده و بی ادب است چون فکر می کند بی ادب بودن یعنی باحال و قوی بودن.اما فقط این ها هم نیست. کسی که به او جرأت فرار داده خانم خپل است. خانم خپل با آن خانوم لیفی اش. همان که توی عکس بچگی های آوا هست. و با آن همه انگشتش! آوا خودش می گوید. می گوید اگر خپل را نمی دید شاید هیچ وقت از خانه فرار نمی کرد. آوا به دنبال خانم خپل به جست و جوی چیزی می رود و در نهایت شاید از جایی دیگر سردربیاورد. مثل سفر کریستف کلمپ که برای کشف شرق رفت و در عوض غرب را کشف کرد.

یادداشت‌های مرتبط به از دوازده انگشت نکبتی اش

          دقیقا یک همچین کتابی می‌خواستم که وسط این معده درد و بی‌حوصلگی که توان هر کاری را از وجودم گرفته نتوانم زمین بگذارمش.

قصه درباره دختری به اسم آواست و قصه فرارش از خانه عمه و دوستی‌ و همراهی‌اش (بخوانید بی‌خانمانی‌اش) با یک پیرزن لیف فروش.

بیشتر قصه در کوچه و خیابان‌‌های تهران می‌گذرد‌. تجریش و امام‌زاده صالح و بازارش. من هم که عاشق اینجور کتاب‌ها که از شهر و محله‌ای که می‌شناسم می‌گویند.

نیم ستاره را هم برای این کم کردم که یک‌جاهایی باورپذیری کتاب برایم کم می‌شد.

چند نکته پراکنده درباره کتاب می‌نویسم و بعدا یک مرور شسته رفته‌تر در صفحه خانه ادبیات نوجوان برایش می‌نویسم:

_ شخصیت داستان بی‌اعصاب و بی‌ادب است. از یک دختر بی‌مادر و پدر و بی‌جا و مکان که انتظار ندارید لفظ قلم حرف بزند؟ اگر نوجوان‌تان کوچک‌تر از ۱۵ سال است یا خیلی تاثیرپذیر هست یا فکر می‌کنید یک سری الفاظ اصلا و ابدا به گوشش نخورده و می‌ترسید بی‌ادب شود کتاب را ندهید دستش.

_ اگر از کتاب "زیبا صدایم کن" خوش‌تان آمده احتمالا از این هم خوش‌تان می‌آید.

_ به این نتیجه رسیدم که مهندسی معکوس کتاب‌های ایرانی برایم خیلی راحت‌تر از ترجمه‌هاست. انگار راحت‌تر می‌توانم بفهمم چکار کرده و چطور برای قصه‌اش تعلیق ایجاد کرده و چه کرده شخصیت‌هایش واقعی‌تر در بیاید. به خصوص اگر توی خانه نویسنده‌اش رفته باشم و چایی و شیرینی هم خورده باشم دیگر هیچی! پس هر چند وقت یک‌بار یک ایرانی خوب را بخوانم و سعی کنم از نوشتنش یاد بگیرم.

_ این کتاب را از "کشتن بچه‌کوکو" که رمان نوجوان دیگری از همین نویسنده‌است بیشتر دوست داشتم. بنظرم قلمش قوی‌تر بود. البته "کشتن بچه کوکو" هیچ‌وقت مجوز نگرفته و نسخه چاپی‌اش را باید با پیام دادن به خود نویسنده تهیه کنید. موضوعش کودک همسری‌ست.

_ اعظم مهدوی سعی می‌کند راه جدیدی در ادبیات نوجوان باز کند و از نوجوان‌هایی بنویسد که قصه‌شان کمتر روایت شده. این راه جدید را هم با انتخاب سوژه‌های ساختارشکنانه باز می‌کند هم با شیوه نگارش هم با مدل چاپ و نشر متفاوتش. این کتاب هم انگار اولین قدمش در این راه بوده‌است.شاید هیچ‌وقت در نوشتن شبیه او عمل نکنم، اما دغدغه‌اش را می‌فهمم و تلاشش برایم ستودنی‌ست.
        

14