حسنا و ملکه های رنگی
در حال خواندن
1
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
شهری که پر از جواهر و لباسهای دنبالهدار و بینظیر است. روی تمام تاجهای ملکه، سنگهای قمیتی برق میزند. تازه این همه قصه نیست، از در و دیوار قصر گرفته تا صندلی و بشقاب و حتی لیوانها، همه از جواهرند. یک دنیای این شکلی شاید همان چیزی باشد که نوجوانهای ما در ذهنشان تخیل میکنند. حتی شاید گاهی خودمان هم یک کمد پر از لباسهای فاخر آرزو کرده باشیم. «حسنا و ملکه های رنگی» قرار است دست ما را بگیرد و ببرد توی همچین دنیایی. قرار است یکبار برای همیشه تکلیف ما را با چنین چیزهایی روشن کند! بالاخره لباس و جواهرات زیاد خوب است یا نه؟! کتابی که خانم نسیبه استکی در ژانر فانتزی برای نوجوان نوشتهاند، تصویری از یک خانواده واقعی به ما میدهد. تصویری که در آن حسنای 12 ساله، از کارهای بشری، خواهر کوچکش حرص میخورد و گاهی از نصیحتها و حرفهای پدر و مادرش سر درنمیآورد. حرفهایی که به او میگویند اینقدر فکر بدلیجات و اینطور چیزها نباشد و پولش را بیحساب خرجشان نکند. اما کو گوش شنوا؟! یک روز هم که حسنا لب دریا چشمش به یک جواهر براق میافتد، سر از دنیای ملکهها در میآورد. دنیایی که درون آن همه چیز برق میزند و بیشتر از همه چشمهای ملکه وقتی میبیند دختری به زیبایی حسنا آمده و حالا میتواند او را با خود به جشن ملکهها ببرد. داستان کتاب، با زبانی شیرین و پرکشش دست مخاطب نوجوان وعلی الخصوص دخترها را میگیرد و میکشاند توی کمدهای پر از زرق و برق ملکه و لابلای لباسهای خوشبو و دنباله دار. نویسنده با تیزهوشی، دنیایی را که نوجوان دوست دارد تجربه کند به او نشان میدهد. آن هم نه یکجا بلکه ذره ذره و قدم به قدم و اجازه میدهد حالا خود نوجوان، مثل حسنای قصه ما تصمیم بگیرد میخواهد چه کار کند؟! به هر قیمتی صاحب این همه جواهر باشد یا برگردد به دنیای واقعی خودش؟! دوستانش را هم فدای اینهمه زرق و برق بکند یا از این همه یاقوت و زمرد و مرمر دل بکند؟!
یادداشتها