شیرفروش

شیرفروش

شیرفروش

آنا برنز و 2 نفر دیگر
3.4
5 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

6

رمان شیرفروش که برنده جایزه معتبر بوکر شده است هشداری به موقع درمورد پیروزی ترس در نبرد همیشگی شجاعت و هراس است. داستان در بلفاست و در دهه هفتاد میلادی رخ می دهد، ولی از شهر هم مثل راوی و یا دیگر کاراکترهای رمان هیچ نامی برده نمی‎شود. نکته اینجاست که برنز قصد ندارد چالش های خسته کننده قوم وقبیله ای آن دوه یة تاریک ایرلند شمالی را برایمان به تصویر بکشد، بلکه می‎خواهد به قلمرویی جالب تر بپردازد؛ به دنبال پاسخ برای پرسش های اساسی تر زندگی درمورد هویت، عشق، روشنفکری و شادمانی بگردد و برای دختری در آستانة بزرگسالی از معنای زندگی سخن بگوید.

یادداشت‌های مرتبط به شیرفروش

اِلی

1400/09/28

            منتشرشده در کافه داستان
در سال 2018، جایزه بوکر به آنا برنز، نویسنده ایرلند شمالی تعلق گرفت؛ نویسنده‌ای که برای مخاطب جهانی کمتر شناخته شده بود. برنز با «شیرفروش» فضای جدیدی را تجربه کرد، فضایی که اثرش را در میان داستان‌های تجربی جا داد.
زبان داستان گیراست و راوی به کوچکترین بهانه‌ای از خط سیر داستانی خارج می‌شود تا گریزی به ویژگی‌های فرهنگی بزند یا چیزی را از گذشته بازگو کند. این کندی در خط سیر زمانی مانند شمشیری دولبه عمل کرده است؛ از سویی جزئیات هستند که داستان را غنی می‌کنند و باعث می‌شوند لایه‌های معنایی گوناگونی در آن تشکیل شود، و از سوی دیگر آمدن جزئیاتی که بیش از حد به محیط زندگی نویسنده و دانش تاریخی- ادبی وابسته است، مخاطب را گیج می‌کند. بیش‌متن‌هایی چون «زندگی و عقاید جناب تریسترام شندی» از لارنس استرن و «دوبلینی‌ها» از جیمز جویس در ساخت جهان داستانی متن نقش پررنگی داشته‌اند و تاریخ، آن هم تاریخی که به استعمار گره خورده است، وصله جدانشدنی فهم متن است. این ویژگی کار را برای خواننده دشوار می‌کند و باعث می‌شود تا در قسمت‌هایی از متن فاصله‌اش با آن بیشتر و بیشتر شود.
شیرفروش، روایت ایرلند شمالی در سال‌های دهه 70 میلادی است که از زبان دختر 18ساله‌ای بیان شده است. راوی داستان، که مانند همه شخصیت‌های آن نامی ندارد، دختری جسور و متفکر است که حین راه رفتن کتاب می‌خواند و مجموعه‌ای از ویژگی‌ها او را از جامعه‌ای که در آن می‌زید متفاوت کرده است. داستان در شهر راوی، در جایی که «وحشی‌گری تنها معیار مردم برای سنجش بقیه بود»، از آنجا شروع می‌شود که «شیرفروش»، گاه و بی‌گاه راه راوی را سد می‌کند و همین باعث می‌شود تا شایعاتی درباره آنها بر سر زبان‌ها بیفتد. راوی که در حین رمان «خواهر وسطی» خوانده شده است، «مادر»ی دارد که مدام «وظایف زنانه، کارهای روزانه و بچه‌دار شدن از مردی که سایه‌اش بالای سر بچه‌ها باشد» را به او گوشزد می‌کند و او که با خط فکری مادر و سرنوشتی که برایش درنظر دارد موافق نیست، از مواجهه ناگهانی با شیرفروش وحشت دارد، با «دوست‌پسر احتمالی» در رابطه است، با «شوهر خواهر سوم» به ورزش می‌رود و از سوی «یک نفر مَک‌یک نفر» (گزینه کم و بیش جدی ازدواج با راوی از منظر مادر او) تهدید می‌شود. در گستره رمان، اوضاع در ایرلند شمالی وخیم است و شبه نظامیان شهر را به اشغال درآورده‌اند، در این میان چند دستگی میان مردم، خرافات و نوع نگاه به زن موضوعاتی است که زندگی راوی را، علیرغم خونسردی همیشگی‌اش تب‌دار و ملتهب می‌کند. جالب آنجاست که مخاطب لحظه به لحظه با راوی همراه است اما تا پایان جز «خواهر وسطی» نمی‌تواند او را به نامی دیگر خطاب کند.
امتناع نویسنده از نامگذاری شخصیت‌ها و مکان‌ها خود قابل توجه است. همه شخصیت‌ها به القابشان خوانده می‌شوند و با آنکه توصیف‌های دقیقی از بسیاری از آن‌ها ارائه شده، هیچ یک هویتی از آن خود ندارند. خواننده هنگامی که یک به یک با شخصیت‌ها مواجه می‌شود، این خصوصیت را به عنوان یکی از خصوصیت‌های محوری کتاب می‌پذیرد و مشت نویسنده تا آخرین فصل برای خواننده بسته می‌ماند. در فصل آخر غافلگیری نسبتا بزرگی در راه است: «شیرفروش‍»‍ی که کلمات آغازین کتاب خبر از مرگش می‌دادند و شخصیتش مخفی و مرموز تلقی می‌شد، حالا تنها شخصیت دارای نام کتاب است. «شیرفروش» به شغل او اشاره ندارد، «شیرفروش» نام خانوادگی اوست. به یکباره تمام جبهه‌بندی‌هایی که مخاطب تا آخرین فصل کتاب با آن‌ها درگیر بود، در این نام عجیب بهم می‌ریزد و مردمی که در لحظه لحظه داستان از برچسب زدن و انتساب اشخاص به «این و آن» خسته نشده بودند،در بهت فرو می‌روند: «آیا این اسم از اسامی ما بود؟ یا از اسامی آن‌ها بود؟ یا از اسامی آن طرف خیابان بود؟ یا از اسامی آن طرف آب بود؟ یا از اسامی آن طرف مرز بود؟ آیا باید مجاز اعلام می‌شد؟ یا ممنوع می‌شد؟ انبار می‌شد؟ یا مسخره می‌شد؟ یا جدی گرفته نمی‌شد؟ توافق عام چه بود؟». این بهت جنبه‌های گوناگونی دارد، از سویی بی‌هویتی ساکنان شهر را تشدید می‌کند و از سوی دیگر مرزهای خودساخته‌شان را برمی‌چیند، همین حرکت پوچی همه نزاع‌ها را عریان می‌کند و باعث می‌شود طنزی سیاه با پایانی ابزرد برای مردمی که دغدغه‌شان جنگ  هویت‌هاست رقم بخورد: «اخبار مربوط به اسم شیرفروش، مردم را آشفته کرد، آن‌ها را گول زد، ترساند و در عین حال هیچ راه فراری از شرمساری ناشی از آن وجود نداشت؛ چون قبلا مردم این احتمال را می‌دادند که شیرفروش یک اسم مستعار است و این اسم مستعار به دنبال خودش یک حس خطر و رازآلود را القا می‌کرد، ولی وقتی این اسم به عنوان یک اسم واقعی مطرح شد، بلافاصله تمام جنبه رازآلودگی و قدرتش را که او را با یکی از مهم‌ترین افراد جدایی طلب ارتباط می‌داد از دست داد.».
اما مرزبندی‌های مردمان جهان متن تنها به این اسم و حواشی آن ختم نمی‌شود، این مرزبندی‌ها که تماما با هویت مرتبطند، از سویی با سیاست‌های چندگانه و نزاع‌های حاکم بر جهان ایرلند شمالی، جایی که هنوز هم میان استعمار و رهایی از استعمار سرگردان است، و از دیگر سو با بحث جنسیت گره می‌خورد. از طرفی، تقابل میان «خود» و «دیگری»، آن هم در سرزمینی واحد و در جایی که نیروی بیگانه و سلطه‌جو در میان بخشی از قوم محلی محبوب و در میان بخش دیگر مغضوب است، شیرفروش را به مطالعات «پسااستعماری» مرتبط ساخته و از طرف دیگر نوع بازتعریف جنسیت و نگاه سنتی و تغییرناپذیر مردمان به مرد و زن، متن را به اثری قابل بازخوانی با نظریه‌های «فمینیستی» تبدیل کرده است.
 شیرفروش رمانی سیاسانه است، طنز سیاه این کتاب، شخصیت‌های عجیب و پیچیده آن و شبکه معنایی گسترده‌ای که با تاریخ و ادبیات ایرلند (و جهان) برقرار می‌کند، از این رمان اثری چندلایه و به اعتراف نیویورکر «نفوذناپذیر» و «سخت‌خوان» می‌سازد. خواندن این اثر به همه آنانی که می‌خواهند جنبه‌های مختلف سیاست‌زدگی را در پس لایه‌هایی از حوادث غیرسیاسی تجربه کنند توصیه می‌شود!