معرفی کتاب خدایان شهری و اشباح پرسه زننده اثر محمد زارعی

خدایان شهری و اشباح پرسه زننده

خدایان شهری و اشباح پرسه زننده

محمد زارعی و 1 نفر دیگر
3.1
8 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

3

شابک
9786007405291
تعداد صفحات
220
تاریخ انتشار
1398/11/14

توضیحات

        
نخستین رمان محمد زارعی یک رمان شهری قصه گوست.خدایان شهری واشباح پرسه زننده روایتی است معمایی درباره دوستی قدیمی که حالا جانش را از دست داده و شخصیت نخست داستان را با انواع آدم ها رازها و اتفاق های مربوط به این مرگ مواجه میکند نویسنده ی رمان با استفاده از تکنیک های ادبیات پلیسی و قرار دادن آن ها در قلب تهران،آدم هایی را وارد ماجرا میکند که انگار جایی پنهان شده بودند و حال با این مرگ نو جانی تازه یافته اند سوال مهم این است که این جوان درگذشته چه میکرده و چه جهانی داشته که این همه اتفاق با نبودنش زنده شده است؟این میان عکس ها حرف های پنهان زیادی دارند...رمان با گره گشایی های تدریجی و پیش رونده حقیقتی مکتوم را پیش چشم مخاطب تصویر میکند که حاوی یک جهان دیگر است و برای همین،رمان تا لحظه ی آخر خواننده را با خود همراه میکند.با ریتمی سریع و استفاده از ابزارهای واقع گرایانه ی پرشور...

      

لیست‌های مرتبط به خدایان شهری و اشباح پرسه زننده

یادداشت‌ها

Soli

Soli

1404/4/14

          نظرات درباره کتاب‌هایی از این دست (خودم هم درست نمی‌دونم منظورم از این دست کدوم دسته، ولی خب) خیلی ضدونقیض هستن و من هر بار دست‌به‌عصا سراغشون می‌رم. البته این کتاب رو در طی پرسه‌های بی‌هدفم در کتابخونه پیدا کردم و از اسمش خوشم اومد، برای همین هم برش داشتم.
شاید در طی پاراگرافِ پیشِ رو، داستان کمی لو بره. 
به نظرم هدف چنین کتاب‌هایی، رسیدن به یه نتیجه یا یه پایانِ قطعی نیست. از اول هم بنا نبوده که ما مجرمی پیدا کنیم یا از تمام ریزه‌کاری‌های داستان سر در بیاریم. من فکر می‌کنم همچین داستان‌هایی وجود دارن تا در طولشون فکر کنیم، مثلا به این‌که داریم تو زندگی‌مون چه کار می‌کنیم و کارهایی که می‌کنیم چه تاثیری روی بقیه می‌گذارن. یعنی می‌خوام بگم اون پایان باز من رو آزار نداد، چون از اول هم یه جورهایی مشخص بود که مسئله اصلی مقصد نیست، بلکه مسیره.
نمی‌تونم بگم کتاب خیلی خیلی خوبی بود. در عین کوتاه بودن اون وسط گاهی حوصله‌م سر رفت و چشم‌هام رو تند تند از رو کلمات حرکت دادم. ولی فضای کلی‌ش برام جالب بود. فضاسازی و شخصیت‌ها مخصوصا. شخصیت‌ها به نظرم خلاقانه و به زیبایی ساخته و پرداخته شده بودن. اشاره به افسانه‌های کهن هم که همواره من یکی رو سر ذوق میاره. ایده داستان جوری بود که نمی‌تونم تصمیم بگیرم خیلی نوآورانه بود، یا خیلی تکراری. در ضمن، باید در نظر داشت که این کتاب اول نویسنده بوده.
در نهایت، از خوندنش پشیمون نیستم. امتیازش هم سه و نیمه.
        

0

          ماجراهای پس از یک مرگ به ظاهر عادی
بازیهای زبانی وعنصر خیال
"خدایان شهری و اشباح پرسه زننده" نخستین رمان محمد زارعی است که در بهار سال 95 توسط نشر چشمه به زیور طبع آراسته شد.
داستان با روایت عماد از مرگ دوستش، حسین آغاز میشود. مرگی که در پس آن و به مرور بخشهایی از شخصیت حسین آشکار شده و نویسنده به سبک ژانر پلیسی شروع به گره افکنی و طرح معما میکند. در ادامه با کمک قصه‌ای از خدایان بین النهرین، بر رازآلودگی فضای داستان می افزاید. استفاده از بازیهای زبانی و تخیل در ساخت قصه، نشان از تسلط نویسنده بر این دو عنصر مهم در داستان نویسی دارد اما در بخشهایی داستان را به سمت رمانهای علمی تخیلی سوق داده و برخی موارد مطرح شده، با منطق داستان همخوانی نداشته و نیاز به شرح و بسط بیشتری دارد. از جمله تلاش نویسنده در ساخت دنیای موازی که تصاویری نصفه و نیمه از آن ایجاد شده اما  بصورت کامل در ذهن مخاطب شکل نمیگیرد. پرداخت قصه به گونه‌ای است که مخاطب را تا انتهای داستان وادار به خواندن و دنبال کردن ماجرا میکند. داستان از ابتدا تا انتها توسط راوی اول شخص(عماد) روایت میشود اما استفاده تقریبا زیاد از دیالوگهای بجا و صحیح در طول داستان به سبک رمانهای کلاسیک روس، روایت را جذاب و ملموس میسازد. 
در پس ظاهر پلیسی، داستان مفاهیمی از قبیل اسارت انسان در سیستمهای اجتماعی و سیاسی جوامع و حکومتها را القا نموده و یگانه راه رهایی از این قید و بند را گریز همگانی اعضا از سیستم معرفی میکند. سیستمی که خیلی از اعضا حتی بدون شناخت کامل از آن خود را موظف به اجرای دستورات وفرامین اش میدانند.
در بخشی از کتاب، میخوانیم: ( چه قدر گذشت نمیدانم، از صدای درِ ماشین بیدار شدم. فکر کردم رعنا باشد، اما اضافات چربی که از پرسپکتیو من دیده میشد، این احتمال را به کل رد میکرد. مادر رعنا نشسته بود پشت فرمان احتمالا بی‌آنکه مرا دیده باشد. زد توی دنده و راه افتاد. یادم آمد توی خواب و بیداری قرار بود رعنا اس‌ام‌اس بدهد وگوشی من مدتها بود که خاموش بود. اِ، سلام خانم مدنی شما اینجایید؟ نه، خانم مدنی لفظ مناسبی نیست. از فامیلی شوهرش خوشش نمی آمد. اِ! سلام شهناز خانم، این جایید؟ ببخشید من خابم برده بود. احتمالا جیغ پیوسته.)
        

12