شهر معمولی

شهر معمولی

شهر معمولی

ناتالی لوید و 2 نفر دیگر
3.7
12 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

45

خواهم خواند

8

بعضی­ها کارت بیس­بال جمع می­کنند. یا خارپشت، یا پرز توی ناف. ولی فلیسیتی جونیپر پیکل فرق می­کند. او عاشق جمع­کردن کلمه­هاست؛ کلمه­هایی که آدم­ها بهشان فکر می­کنند، یا کلمه­هایی که به آن­ها نیاز دارند. ولی با این­که فلیسیتی همه جای کشور را گشته، یک کلمه هست که هیچ­وقت آن را ندیده: خانه. فلیسیتی از گشت­وگذار خسته شده، ولی وقتی ون درب و داغان خانوادگی­شان وارد شهر دره­ی نیمه شب می­شود، احساس می­کند اوضاع دارد عوض می­شود. او برای اولین بار در عمر یازده ساله­اش، جایی را پیدا می­کند که می­تواند در آن خاطره ­های خوب بسازد...و شاید دوستی هم پیدا کند. همه­ی این­ها به خاطر این است که دره­ی نیمه شب قبلا شهری جادویی بوده، تا این­که نفرینی جادو را از شهر فراری می­دهد. البته این ماجرایی­ست که مردم شهر تعریف می­کنند. فلیسیتی حس می­کند هنوز کمی جادو توی دره­ی نیمه شب وجود دارد. جادو هنوز ناپدید نشده؛ فقط مدتی طولانی­ست که دارد قایم باشک بازی می­کند. فلیسیتی باید کلمه­های درست را پیدا کند تا جادو آزاد شود.

لیست‌های مرتبط به شهر معمولی

یادداشت‌های مرتبط به شهر معمولی