شهر معمولی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
2
خواندهام
51
خواهم خواند
8
توضیحات
بعضیها کارت بیسبال جمع میکنند. یا خارپشت، یا پرز توی ناف. ولی فلیسیتی جونیپر پیکل فرق میکند. او عاشق جمعکردن کلمههاست؛ کلمههایی که آدمها بهشان فکر میکنند، یا کلمههایی که به آنها نیاز دارند. ولی با اینکه فلیسیتی همه جای کشور را گشته، یک کلمه هست که هیچوقت آن را ندیده: خانه. فلیسیتی از گشتوگذار خسته شده، ولی وقتی ون درب و داغان خانوادگیشان وارد شهر درهی نیمه شب میشود، احساس میکند اوضاع دارد عوض میشود. او برای اولین بار در عمر یازده سالهاش، جایی را پیدا میکند که میتواند در آن خاطره های خوب بسازد...و شاید دوستی هم پیدا کند. همهی اینها به خاطر این است که درهی نیمه شب قبلا شهری جادویی بوده، تا اینکه نفرینی جادو را از شهر فراری میدهد. البته این ماجراییست که مردم شهر تعریف میکنند. فلیسیتی حس میکند هنوز کمی جادو توی درهی نیمه شب وجود دارد. جادو هنوز ناپدید نشده؛ فقط مدتی طولانیست که دارد قایم باشک بازی میکند. فلیسیتی باید کلمههای درست را پیدا کند تا جادو آزاد شود.
بریدۀ کتابهای مرتبط به شهر معمولی
لیستهای مرتبط به شهر معمولی
یادداشتها