شروع یک زن

شروع یک زن

شروع یک زن

3.1
11 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

2

ناشر
ققنوس
شابک
9789643118860
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1396/6/29

توضیحات

        داستان « شروع یک زن » دغدغه های زنی به نام پروین است که در آستانه جدا شدن از همسرش پس از چند سال به ایران برگشته و همکلاسی دوران دانشجویی اش « بهرام » را پیدا می کند . بهرام نسبت به همه چیز و همه کس احساسی نوستالژیک دارد . داستان در چند فصل به هم پیوسته روایت می شود . « بهرام را از سال 65 می شناختم . یکی از سه پسر گرایش کودکان استثنایی دانشکده علوم تربیتی بود . آدم عجیبی بود . مردی بود که احساس خوبی نسبت به خودش ، همسرش ، دوستانش و حتی موبایل و ماشینش داشت . عامل موفقیتش هم همین احساس مثبت دائمی بود . » پروین بعد از اینکه از کانادا به ایران می آید هنگام جستجوی بهرام بطور اتفاقی برایش پیامکی می فرستد که زمینه آشنایی و دیدار مجدد این دو فراهم می شود . خاطرات دانشگاه ، دانشکده ، همکلاسی ها و دغدغه های فمینیستی آنها ، پروین را بر سر دو راهی قرار می دهد : « تا چند سال بعد بهرام را ندیدم . اما یکی دو بار تلفنی با هم حرف زدیم و من فهمیدم یک پسر و یک دختر دارد . وضعیت مالی اش هم خیلی خوب شده بود . البته که او حرفی از وضعیت مالی اش نزد اما از صدایش می شد فهمید اوضاعش چطور است.
      

لیست‌های مرتبط به شروع یک زن

داستان دو شهرچشم هایشجای خالی سلوچ

سیاهه سیاحت، سیر وسلوک یا سیمای سحر و سیاست زنانه

73 کتاب

اول خواستم فقط رمان و حسب‌حال بنویسم اما دیدم کتاب‌هایی در ذهنم هست که دلم پیش‌شان است و دستم به حذف‌شان نمی‌رود. بعدتر اگر مجالی بود شاید این فهرست را تفکیک کردم! آنروز موعود قول میدهم که در فهرست‌های جداگانه مفصل‌تر بنویسم! (وعده سر خرمن) برای خواندن این سیاهه حرف‌هایی به نظر مهم می‌رسد که بدانید. البته اگر یادداشت حقیر در خصوص داستان دوشهر را خوانده باشیددستتان می‌آید تصویر زنان در آینه این پیرمرد نورس را! 1- در کتاب، زن سوژه است و ابژه! قهرمان است و مقهور! محبوب است و منفور! قاعده است و قرار! قدرت است و غیرت! نفرت است و موهبت! زمین است و زمان! آن است و آینده! حقیقت است و فسانه! دلدار است و دل‌داده! عصمت است و پتیاره! پیامبر است و ساحره! گل است و گلاب! صواب است و عقاب! شهد است و شراب! زهر و است و سراب! حزین است و شاداب! شاهد است و شهید! شهر است و شعر! شهرت است و غریبی! ساحل است و صخره!‌ کویر است و دریا! بهشت است و دنیا! 2- در شاعرانگی‌ها بالا اگر خواستید بجای «و»، «یا» بگذارید! بجای کتاب هم اگر خواستید زندگی بگذارید! قضاوتش با شما! بگذریم! 3- سیاهه شامل کتبی است داستانی و ناداستان که در آن یا زن قهرمانی است یا بستر بروز قهرمانی یا چشم سیاهی در جستجوی قهرمانی به نظر من. ۴- اول که فهرست را که نوشتم مورد لطف و نظر تعدادی از اهل ذوق قرار گرفت و کتبی را پیش نهادند تا اضافه کنم که از ۵۰ به بعد شماره شده است. ۵- بخشی از کتاب‌ها نه فارسی و نه زبان اصلیشان در ایران نمایه نشده و متاسفانه قادر به فهرست کردنشان در بهخوان نیستم. بخاطر همین اسامی مهم‌ترین آن‌ها را در همین نوشتار تقدیم می‌کنم. ۱- نوشتن علیه فرهنگ نوشته خانم لیلا ابولغود ۲- زن در الجزایر نوشته خانم آسیه جبار ۳- عشق آوای خیال نوشته خانم آسیه جبار پ.ن. کتاب‌ها بی هیچ علتی و برداشتی ۷۲ تن شدند.

19

یادداشت‌ها

          سالاد زنهای مختلف. یعنی شخصیتهای زنی که به زور باید در داستان گنجانده بشوند تا نویسنده برای انواع زنهای جامعه حتما نماینده ای داشته باشد اما نقشی در پیش بردن قصه ندارند که این را چند نفر دیگر هم اشاره کرده بودند
البته در این سالاد زن اصلی نقش آن گوجه فرنگی وسط دیس را دارد که مثل گل برش خورده و همه سبزیجات مختلف به افتخار او گردآمده اند. یعنی اگرچه بقیه زنها دارند بدبختی میکشند راوی در فضای صورتی زندگی میکند با یک شوهر پولدار که او را به کانادا برده و مطلقا معلوم نیست چرا این شوهر دارد دل زن را میزند و او چند بار برای ملاقات عاشقانه با همکلاسی دوران دانشجویی اش برمیگردد ایران. چون حتی شوهر راوی چندان بی عاطفه هم تصویر نمیشود. تقریبا اصلا تصویر نمیشود این قدر که نویسنده بی تفاوت از کنار رابطه راوی و همسرش میگذرد. معلوم نیست چرا راوی میخواهد طلاق بگیرد.
-
حالا یک هفته از نوشتن سطرهای بالا میگذرد و وقایع رمان را بیشتر نشخوار کردم. آمدم دو ستاره اضافه کنم و بنویسم که اگرچه ظاهرا سبک زندگی راوی پس از مکاشفه نسبتا رقیقی که در رابطه با امام زمان عج دارد چندان تغییر نمیکند (و این احتمالا توقعات مخاطب مذهبی را برآورده نمیکند) اما شاید همین کافی بود. نمیشود از این زن توقع داشت دور آن مرد را کلا خط قرمز بکشد، میشود؟ و بگذارید به بهانه این رمان یک سوال خیلی خیلی مهم خودم را بپرسم: آیا ایمان فقط سبک زندگی است؟ مگر "شهریار ایمان" که کی یرکگور توصیف میکند را فراموش کرده ایم؟ او ایمانش را از صدقه سر سبک زندگی ندارد! ولی با آن حرف قشری ساده لوحانه که میگوید "ای بابا! دلت باید پاک باشه!" و بعد مجوز هر کاری را میدهد چه کنیم؟ این یک آپوریای اخلاقی است شاید. من فعلا برایش یک جواب پیدا کرده ام:
میگویند وقتی سنت ترزا مدعی شد مسیح علیه السلام را زیارت کرده برخی او را تکذیب کردند و گفتند دچار توهم شده. جواب او خیلی در خور تامل است. او گفت گواهش بر این که تجربه او یک تجربه دینی واقعی بوده تغییری است که در او رخ داده "گویی دیدار مسیح جواهراتی را در دامن او به جای میگذارد ، جواهراتی اخلاقی و عملی که پس از آن لحظه ؛هم برای قدیسه ترزا قابل مشاهده است هم برای مخاطبانی که از بیرون به نظاره این انسان نشسته اند..." این خیلی زیبا و مهم است. زن این رمان هم استحقاق مکاشفه دینی را دارد و هر کسی دارد اما چیزی که مکاشفه او را تصدیق میکند تغییری است که برای او به جا میگذارد. آیا این تغییر کافی است؟ به نظرم کافی است و من کی باشم که سخت بگیرم؟
        

0