معرفی کتاب زنبق دشت اثر اونوره دو بالزاک مترجم مهدی سجودی مقدم

زنبق  دشت

زنبق دشت

4.0
16 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

8

شابک
9789646799912
تعداد صفحات
446
تاریخ انتشار
1399/10/22

توضیحات

        
من و هانریت تا مدتی بعد از غروب ماندیم زیر درخت های اقاقی،بچه ها دور وبرمان می پلکیدند و خودشان را سپرده بودند به نور دمدمه های غروب آفتاب،وقتی کلمات کاری از پیش نمی بردند،این خاموشی بود که وفادارانه به خدمت جان های ما می آمد.نیازی هم نبود که دعوت بوسه ای در کار باشد،روح های ما بی هیچ مانعی با هم ذر رفت و آمد بودند،هردو از جادوی نشئه ای فکورانه سرمست می‌شدند،در تلاطم مواج یک رویا شناور بودند.در ژرفای یک رود غوطه می‌خوردند،مثل دو پری دریایی زیبا و بشاش از آن بیرون می آمدند و بی آنکه پیوندی از نوع خاکی اش آن ها را به هم متصل کند،تا ههرچقدر که شور التهابشان می طلبید،در هم گره می‌خوردند.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به زنبق دشت

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 122

دیگر وقت آن بود که کار گلدوزیم را به پایان برسانم.‌ شما فلیکس شاید ندانید که من برای چه این کار طولانی را بر خود تحمیل کردم. مردان چاره غم‌های خود را در اشتغالات زندگی‌شان پیدا می‌کنند، جنب‌وجوش کارها فکرشان را منصرف می‌دارد، ولی ما زن‌ها هیچ تکیه‌گاهی در روح خود بر ضد رنج و اندوه نداریم. در آن حال که من گرفتار اندیشه‌های اندوهبار بودم، برای آن که بتوانم به روی فرزندان خود و شوهر خود لبخند بزنم، احساس کردم که باید با حرکات جسمانی بر رنج خود مسلط شوم. بدین ترتیب می‌توانستم از آن کرخی و بی‌حالی که از صرف نیروی فراوان و نیز از درخشش هیجانات روحی حاصل می‌شود بر کنار بمانم. این عمل که دست خود را در فواصل زمانی معین بلند کنم گویی برای اندیشه‌ام لالایی می‌خواند و به روحم که در آن طوفان می‌غرید مثل جزر و مد آرامش می‌بخشید و هیجانات آن را منظم می‌کرد. هر سوزنی که فرو می‌بردم رازی از من با خود داشت، می‌فهمید، در واقع هنگامی که آخرین نشیمن صندلی‌های خود را گلدوزی می‌کردم بیش از حد در فکر شما بودم! بله، دوست من، بسیار زیاد. آنچه را که شما در دسته‌گل‌های خود بیان می‌کنید، همان را من در نقشه‌های گلدوزی خود می‌گفتم. ص ۱۲۲

0

پست‌های مرتبط به زنبق دشت

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          
زنبق دره یک رمان رمانتیک و قابل تامل قرن نوزده فرانسه است که الهام بخش مارسل پروست و مارسل شوآب بوده. وقتی این شاهکار رو می‌خوندم از نثر روانکاوانه و پر از جزییات و توصیفات شاعرانه بالزاک لذت بردم. گاهی عمیقأ به واکاوی درون شخصیت‌ها می‌پرداخت و گاه به گفتگوها رنگ و بوی فلسفه می‌داد. رمانی با تحلیل روانکاوانه هر آنچه تروماها می‌تواند بر روان انسان و سرنوشت و انتخاب‌هایش تاثیرگذار باشد. دو شخصیت اصلی فلیکس و هانریت بخوبی پرداخته شده بودند و جز این از بالزاک انتظار نمی‌رفت و بعد از خواندن چهارمین کتاب از این نویسنده ترغیب شدم تمام آثار این نویسنده بزرگ بااین قدرت قلم فوق‌العاده رو بخونم. در این داستان ما با انواع عشق رودرو می‌شویم: عشق افلاطونی و عشق شهوانی و.... اما باز هم بالزاک زیرکانه با نشان دادن تقدس و وفاداری زن روستایی نسبت به زنان درباری و اشراف به نقد جامعه بورژوازی فرانسه پرداخته همان‌طور که در چرم ساغری به این امر پرداخته بود. ما در این رمان زیبا با کشمکش انسان بین احساس و عقل بسیار روبرو می‌شویم و نقش سرکوب‌های دوران کودکی را در انتخاب شیوه و راه زندگی هم بی‌تاثیر نیست. جملات این کتاب و هر کدام از نامه‌ها به تنهایی می‌تونه یک تحلیل روانکاوانه از درون آدمی باشه و راهنمایی برای خواننده و مخاطبی که بااین دردها آشناست و همذات پنداری می‌کند. محدودیت اخلاقی که بالزاک به آن اشاره کرد، در نهایت موجب شکنجه روحی انسان می‌شود و اینجاست که باز به نسبی بودن اخلاقیات باید باور داشت. اطناب کلام در بعضی قسمت‌ها دیده می‌شد که خالی از لطف نبود و خواننده را آزار نمی‌داد. زنبق نماد پاکی و فروتنی و فداکاری است و هانریت که از سوی فلیکس زنبق دره خوانده می‌شد قربانی این اخلاقیات شد. دره هم نماد محدودیت و سکوت است و به شایستگی این نام برای این کتاب انتخاب شده چون در عشق افلاطونی ما با محدودیت مواجهیم. از کتابهایی که چند سال بعد بازهم می‌خوانم 🌟🌟🌟🌟🌟

        

2