معرفی کتاب خورشید را بیدار کنیم اثر ژوزه مائوروده واسکونسلوس مترجم قاسم صنعوی

خورشید را بیدار کنیم

خورشید را بیدار کنیم

3.8
14 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

21

خواهم خواند

22

شابک
9786229985830
تعداد صفحات
292
تاریخ انتشار
1399/7/14

توضیحات

        وزه  مائورو ده  واسکونسلوس نویسنده برزیلی، در 26 فوریه 1920، در بانگو از توابع ریودوژانیرو متولد شد. او که واجد توانایی فطری در نقل قول ماجراها و دارای حافظه ای افسانه ای و تخیل خیره کننده و تجربه عظیم انسان ها بود، برصدد نیامد که نویسنده شود؛ بلکه ناگزیر شد که نویسندگی پیشه کند. رمان هایش همچون گدازه های آتش از درونش پرتاب شد. بایستی که می نوشت. تنوع آثار ژوزه مائوروده واسکونسلوس او را در میان شوخ طبعی و جدی بودن امور لطیف و غم انگیز، هیجان و سنگدلی، به نوسان در می آورد. این تنوع و وفورگاهی نثر او را مانند تصویر زندگی از لحاظ کیفی دارای پستی و بلندی می کرد. در "خورشید را بیدار کنیم" می بینیم که زه زه در یازده سالگی سرشار از زندگی است.  در اینجا همچون زه زه ی خردسال "درخت زیبای من" شما را مجذوب خود می سازد.
      

یادداشت‌ها

سعید بیگی

سعید بیگی

3 روز پیش

        نثر این کتاب؛ از کتاب قبلی «درخت زیبای من» بسیار بدتر و آزاردهنده‌تر بود. کاش برای چنین کتاب‌هایی، کمی بیشتر ارزش قائل می‌شدند و دقت بیشتری به خرج می‌دادند. کاش ... !

ویرایش این کتاب از کتاب پیشین این نویسنده و مترجم در نشر جغد، بسیار بدتر و غیرقابل‌ تحمل‌تر بود و نمونه‌هایی از اشکالات فراوان و بی‌شمار آن را ـ که از صفحۀ 217 تا پایان کتاب ثبت کرده‌ام ـ به عنوان مشت نمونۀ خروار در اینجا می‌آورم:

ـ بسیاری واژه‌های نزدیک به هم اشتباه تایپ شده‌اند؛ مثلا آدم؛ آدام تایپ شده یا هم؛ همه تایپ شده و بارها در کل کتاب، این اشتباهات تکرار شده است.
ـ صفحۀ 17 : شکم لزجش؛ شکم لزجم تایپ شده است.
ـ صفحۀ 227 : دچار وحشتت؛ دچار وحشت تایپ شده است.
ـ صفحۀ 233 : به راستی رفته بود؛ به راستی بسته بود تایپ شده است.
ـ صفحۀ 239 : صاحب سینۀ پهنی؛ صاحب سینی پهنی تایپ شده است.
ـ صفحۀ 243 : خدمتکارشان؛ خدمتکاران تایپ شده است.
ـ صفحۀ 253 : از بردباری ام؛ بردباری ام تایپ شده است.
ـ صفحۀ 256 : فکر می‌کنم؛ فکر می‌کننمن تایپ شده است.
ـ صفحۀ 261 : این بار چشم‌هایم؛ این بار چشم‌هایش تایپ شده است.
ـ صفحۀ 268 : احساس می‌کنم؛ احساس می‌کنمن تایپ شده است.
ـ ...
* در تمام کتاب به جز فهرست؛ «قور قورو» به صورت «قور رورو» تایپ شده است و گویا هیچ کسی این تفاوت را در کتاب ندیده است!

کتاب از بخش‌های زیر تشکیل شده است:
ـ مقدمۀ مترجم: در بارۀ نویسنده

ـ قسمت اول: موریس و من
1ـ استحاله          2ـ پل لوئی فی‌یول          3ـ موریس         4ـ قدقد مرغ          5ـ رؤیا          6ـ خورشید را بیدار کنیم          7ـ بدرود با ژوائوزینهو

ـ قسمت دوم: روزگار جهنمی
1ـ تصمیم دشوار          2ـ درد یک بی عدالتی          3ـ قلب کودک از یاد می‌برد، ولی نمی‌بخشد          4ـ کوسه و جنگ کلوچه‌ها          5ـ تارزان پشت بام‌ها

ـ قسمت سوم: قورباغه قورقورو
1ـ خانه نوف گاراژ و خانم سه‌وه‌روبا          2ـ جنگل مانوئل ماچادو         3ـ قلبم آدام نام داشت          4ـ عشق          5ـ پیرانیای قدیس          6ـ ستاره، کشتی و حسرت‌ها         7ـ رفتن          8ـ سفر          9ـ قورباغه قور قوروی من

و اما قصه از زبان قهرمان داستان که حالا دیگر یک کودک حدود پنج و نیم ساله نیست و نوجوانی حدودا یازه ساله است، بازگو می‌شود و هنوز هم در همان جهان رویایی زندگی می‌کند و اکنون به منزل یکی از آشنایان خانوادگی در شهری دیگر رفته تا بتواند درس بخواند و البته روشن است که چون خانۀ خودشان آزاد نیست!

او که هنوز هم از دریچۀ منطق و احساس یک کودک، به انسان‌ها و روابط آنان و رویدادهای تلخ و شیرین زندگی می‌نگرد و تحلیل‌های خاص خود را دارد، بارها در خانه با اعضای خانواده یعنی پدرخوانده، مادرخوانده و خواهرخوانده‌اش دچار چالش‌ها و برخوردهایی می‌شود که باز هم او را که ضعیف و ناتوان است، گرفتار بحران و بیماری می‌کند.

اینجا هم به رویا پناه می‌برد و در جهان رویا، دو دوست مهربان دارد که تا گذر از دوران کودکی به نوجوانی او را یاری می‌کنند؛ یکی قورباغه‌ای به نام آدام است که برای کمک به او وارد قلبش می‌شود و چون دوست، مشاور و راهنمایی دلسوز و مهربان، همیشه همراه او است.

دیگری موریس شوالیه هنرپیشۀ مورد علاقۀ او است که در رویا و شب‌ها، جای خالی محبت پدرانه را برای او پر می‌کند و گاه هر شب و البته بیشتر اوقات زمانی که او در بحران‌های عاطفی غرق شده یا تنبیهش کرده‌اند، می‌آید و با او سخن می‌گوید و دلداریش می‌دهد.

و سومی که دیگر رویایی نیست؛ بلکه کاملا حقیقی است، یکی از معلمانش به نام برادر فلیسیانو یا همان فی‌یول است که او را به همان صورت پذیرفته و بیش از دوستان رویایی‌اش، به او کمک و او راهنمایی می‌کند و در گرفتاری‌ها و دردسرهایی که برای خودش درست می‌کند، بسیار دلسوزانه و البته دوستانه و منطقی از او حمایت می‌کند.

شیطنت‌های او هنوز باقی‌اند و تا نوجوانی و بزرگتر و عاقل‌تر شدنش ادامه دارند و بعد از آن دوران، کمتر شده و دست از سرش بر می‌دارند و در این زمان، مشکل دیگری پیش می‌آید و در پانزده سالگی، عاشق دختر همسایه ـ دلورس ـ که برای تعطیلات به خانه آمده می‌شود و خواهرخواندۀ حسودش او را که با دختر درد دل می‌کند، لو می‌دهد و دختر بیچاره مجازات شده و در خانه حبس می‌شود تا به محل تحصیلش بازگردد.

زه زه هم مجازات شده و تنبیهاتی برایش در نظر می‌گیرند و پس از رفتن دلورس، او را آزادتر می‌گذارند. سپس هنگام انتخاب شغل و کارِ آینده، دچار سردرگمی شده و تصمیم به بازگشت به نزد خانوادۀ اصلی خودش می‌گیرد و تازه به لطف خانوادۀ دومش آگاه شده و قدر زحمات آنان را می‌داند که بدون چشم‌داشت به او کمک و محبت کرده‌اند.

در مجموع دو قسمت اول کتاب شیرین است؛ چون با شیرین‌کاری‌های کودکانۀ او همراه است و رویاپردازی در آن زیاد دیده می‌شود و در قسمت سوم؛ با ورود به دورۀ نوجوانی، کمی ماجراها و شخصیت او نَچَسب می‌شوند وتوی ذُق می‌زنند. 

یعنی لذتی را که از کتاب قبلی و دو قسمت اول برده‌ایم، از این فصل کمتر می‌بریم و نباید انتظار دو قسمت قبلی کتاب را از آن داشته باشیم.

من از خواندن این کتاب هم بسیار لذت بردم، روح نویسندۀ کتاب ـ آقای واسکونسلوس ـ شاد و یادش گرامی باد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7