به نظر میاد جالب باشه
        

          ارزش یک بار خوندن و داره واقعا 
        

          به شدت هیجان انگیز!
        

          از اون کتاب خوش خوراک هایی بود که اگه دل میدادی تو ۳ ساعت تمومش میکردی
خیلی قشنگ بود ولی بازم ربطش رو به جلد نفهمیدم 
طراحی های آقای حسینی خیلی پر توقعم کرده فکر کنم
آخی ادوارد بیچاره واقعا دلم واسش میسوخت فکر کنید عشقش میومد پیشش و از عشق میکائیل حرف می‌زد با اینکه میکائیل هم واقعا شخصیت جذابی داشت
شخصیت های داستان واقعا خیلی خوب و قابل درک بودن و آدم میتونتست راحت باهاش ارتباط بگیره 
        

          هوالملک الحق  المبین
نه اینکه طراحی روی جلب جالب باشد ، نه! بلکه چون نمادهای یهود داشت  قلقلک شدم برای مطالعه آن. 
معرفی شخصیت ها آرام آرام شروع می شود در دل تعامل دختر جوانی بی خانواده در نقش دختر خوانده پیرمرد پژوهشگر یهودی با این استاد که دغدغه دهکده جهانی و طراحی ایده و فرمول برای آن را دارد؛ ودر انتها به صحنه ای دلخراش می رسیم از خشم استاد متعصب یهودی در مورد این دختر و همسرش و یک همراه دیگرش که چیزی جز دیکته پیرمرد دریافت و ابراز کرده است.
محتوای داستان را خیلی خیلی دوست داشتم به ویژه گفتگوهای فلسفی بین شخصیت های اصلی را ولی برخی جاها اشکالات منطقی و نقص داشت مثلا خواب دختر جوان و رابطه آن با ازدواجش که ابتر و بدون پاسخ ماند یا عشق ادوارد به لئا و ربط ان به منجی یا اساسا حکیم بودن ادوار به عنوان یک باغبان و در صحنه ای جهانگرد بودن (برای دیدن اداب ادیان مختلف)او در عین خدمتکار دائم بودنش برای پیرمرد با نفود و شکاک یهودی_صهیونیست و ... و به همین دلایل نتوانستم امتیاز کامل ۵ بدهم ولی عمیقا کتاب روان و پرکشش بود برایم.

        

          کتابِ « پنجره هایِ دربه‌در » 

این کتاب در حولِ محورِ یهود می‌چرخد و ماجرایی عاشقانه را نیز دنبال می‌کند .
دختری که عشق موجبِ آشنایی‌اش با بسیاری از حقایق می‌شود ، حقایقی دربارۀ دین ، منجی و عشقِ واقعی :)
در اصل ؛ تحولی خاص در نوعِ نگرشِ او به زندگی رخ می‌دهد .
و عاقبت‌بخیری در کمینِ او و عشقش قرار گرفت :)
و چقدر زیباست که انسان قبل از مرگش با حقیقت و عمقِ آن آشنا شود ؛ حقیقتی واقعی ، زندگی‌ساز و امید بخش :).