تطور المبانی الفکریه للتشیع فی القرون الثلاثه الاولی

تطور المبانی الفکریه للتشیع فی القرون الثلاثه الاولی

تطور المبانی الفکریه للتشیع فی القرون الثلاثه الاولی

فخری مشکور و 1 نفر دیگر
4.1
22 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

28

خواهم خواند

17

شابک
0000000032072
تعداد صفحات
334
تاریخ انتشار
1381/12/14

توضیحات

        این کتاب که به زبان عربی نگاشته شده، بحثی است درباره دگرگونی مبانی فکری مذهب شیعه در سه قرن اول هجری .در آغاز کتاب تکامل مفهوم امامت  در بعد سیاسی اجتماعی، علمی و معنوی تشریح می شود ;سپس درباره سختی ها  و دشواری زندگی امامان و رهبران شیعه سخن به میان می آید و در پی آن ; مباحثات کلامی شیعه و تنگنای متکلمان در عصر اختناق و مسائلی دیگر از  این قبیل بحث و بررسی می شود .
      

یادداشت‌ها

          چرا این کتاب به نظرم نقطه شروع خوبیه برای بحث با بقیه؟
1-	این کتاب پاش رو روی نقطه‌ی سفت «تاریخ» می‌ذاره. در واقع توی بحث اعتقادات که در نظر اول بیشتر کلام و جهان‌بینی موضوعیت داره، روش علمی(علم تاریخ) رو دخیل می‌کنه برای این‌که به «واقعیت» صحنه نزدیک‌تر بشیم. با این‌کار یه زمین سفت زیر پا شکل می‌ده که بعد از اون میشه خوانش‌های مختلفی از این زمین سفت داشت و تکثر رو به رسمیت شناخت. پیش از این کار، هر بحثی با این پیش‌فرض پیش میره که داده‌هایی که در اختیار داریم رو نمیشه بی‌اعتبار دونست و باید به نقل‌کننده‌های اون اعتماد کرد. در نتیجه صرفا باید جایگشت بین این داده‌ها رو به رسمیت شناخت و خوانش‌های بیرون اون رو ندیده رد کرد.
تاکید روی روش علمی توسط نویسنده بسیار مشهوده؛ به طوری که نصف حجم کتاب رو رفرنس‌دهی شکل داده که برای ما کمی نامانوسه.
2-	نویسنده خودش شیعه 12 امامیه اما نظر متفاوتی تو برخی از بحثای اساسی داره. حالا وقتی روشی که به کار گرفته رو به رسمیت بشناسیم، یهویی چشممون باز میشه که «عه! یعنی میشه شیعه بود و یه جور دیگه‌ای به دین نگاه کرد؟». یعنی یهویی برقای سالن رو می‌زنن و  تکثر نگاه‌ها درون یه مذهب رخ نشون میده که خوانش حوزه علمیه قم فقط یه دونشونه(البته در صورتی که از نظر روش علمی تایید بگیره).
بعد از خوندن این کتاب، چراغ‌ها رو بیشتر از این هم میشه روشن کرد و پرسید: چرا تشیع به وجود اومد؟ خوانش‌های متفاوت از اسلام چیه و کدومشون موثق‌تر میاد؟ و بعدش: خوانش‌های متفاوت از دین چیه؟ چرا اصلا دین شکل گرفته که حالا یه سریا بخوان شیعه بشن؟ و بدین ترتیب تکثر نگاه‌ها به دین برامون معنی پیدا می‌کنه.
قبل از این کتاب، ما داخل یه لوپ بسته گیر افتادیم که دامنه انتخاب چندانی نداریم و خودمون رو لاجرم از پذیرش یه سری اصول می‌دونیم. بحث‌ها تو یه محدوده خاصی می‌چرخه که دغدغه‌ش توسط سایرین تعریف شده و ما در حال کلنجار رفتن با مسائل بقیه هستیم. بعدش اما، می‌تونیم دین رو از آن خود کنیم و بحثی که به درد خودمون میخوره رو شکل بدیم.
البته همه اینا به درد کسی می‌خوره که دین براش مسئله است، اگه کسی حس می‌کنه خوب تونسته با دین کنار بیاد و یه گوشه امنی جاش داده، این بحثا براش اضافیه.
        

3

          قراره این کتاب نشون بده که دین و تشیع امری دنیوی است و مثل هر چیز دیگر در طول تاریخ دچار تغییراتی می‌شه. از این جهت من مشکلی با کتاب ندارم. 
ولی این کتاب برای مخاطب عادی کتاب راحتی نیست. به شکلی شگفت‌انگیز پر از پانویس است، طوری که اگر حجم پانویس‌ها بیشتر از متن اصلی نباشد، کمتر نیست. پر از احادیث و روایات عربیِ ترجمه‌نشده است که من مجبور بودم خیلی ساده از روی اون‌ها بپرم. و غیر از این‌ها، طبق گفته‌ی آقای علی‌اشرف فتحی چندان اعتمادی هم به روایاتی که در این کتاب آمده نمی‌شود کرد: http://mobahesat.com/1393/06/4362.html
نکته‌ای هم در مورد ترجمه هست. شایع است که ترجمه‌ی کتاب با اصل کتاب تفاوت دارد. این شایعه به نظر معقول می‌آید. چون قاعدتاً وقتی کسی کتابی با این اسم را، در انتشارات «داروین» چاپ می‌کند نیازی به این همه تعارف و اظهار ارادت ندارد. این عنوان و آن انتشاراتی، روشن‌تر از هر تعارفی، نشان می‌دهد که نگاه نویسنده چیست. 
با این حال، نکات جالبی در کتاب آمده است، از جمله اینکه بعد از فوت امام صادق «اکثریت عظیم شیعه‌ی امامیّه عبدالله را که در میان فرزندان بازمانده‌ی امام، پسر ارشد بود به عنوان امام و جانشین آن حضرت پذیرفتند. عبدالله تنها هفتاد روز پس از پدر خود زنده بود و بدون فرزند درگذشت... خود ایشان [امام موسی کاظم تا وقتی عبدالله زنده بود با وی آشکارا مخالفت نفرمود و کسی را به خویش نخواندند.»
نکته‌ی دیگر اینکه بعضی از بزرگترین شاگردان ائمه ایشان را به عنوان دانشمندان بزرگ و مثلاً سرپرست و بزرگ خاندان می‌شناخته‌اند و نه امام. و اصولاً معرفی ائمه‌ی بعدی هم چندان صریح نبوده و به همین خاطر بین شیعیان اختلاف می‌افتاده و فرقه‌های مختلفی مثل اسماعیلیه و واقفیه و امثالهم به وجود آمده‌اند. 
مطلب دیگر اینکه در بین شیعیان این انتظار بوده که الی‌الابد امامی بر روی زمین وجود داشته باشد. در همین حال حدیثی از پیغمبر در میان اهل سنت مشهور بوده که بعد از ایشان دوازده خلیفه خواهند آمد. شیعیان به این حدیث توجهی نمی‌کردند تا به دوران غیبت می‌رسند و این حدیث را با وضعیت خودشان مطابق می‌بینند. یعنی این حدیث را شیعیان نساخته‌اند و حتی به آن بی‌توجه بوده‌اند و با وجود این تائیدکننده‌ی وضعیت آن‌ها شده است. 
باز هم مطلب هست که حال ندارم بگم. برید کتاب رو بخونید ولی یهو متحول نشید. اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم
        

0

          اولا، نسخه انگلیسی کتاب را نخوانده‌ام اما حتما به دنبال آن می‌روم چون سیاق متن داد می‌زند کتاب دستکاری شده است و در موارد حساسی مانند غیبت از حالت بی‌طرفی‌ که اقتضای پژوهش‌های تاریخی هست خارج شده و بر خلاف بخش‌های دیگر با مسامحه با موضوع برخورد کرده. به طور مثال در موضوع غیبت بحث اصحاب سر مطرح شده در صورتی که در موضوعات اعتقادی و علم امام و ... نیز می‌توانسته درباره اصحاب سر صحبت و یا حداقل بحثی کرده باشد چرا که اصحاب سر موضوعی نیست که بتوان یک جا مطرح کرد و آن را قبول کرد و دیگر جاها به آن اعتنایی‌ نداشت.

ثانیا، همین متن دستکاری شده هم بسیار نکات جالبی در خود دارد. کسانی که دین و مذهبشان ارثی است و با هیجان و شور به پیش می‌رود که خب تکلیفشان روشن است. افرادی که اگر در خانواده‌ای مسیحی، یهودی، داعشی یا بودایی به دنیا می‌آمدند هم به همان شکل از دنیا می‌رفتند و تا آخر عمر خیال می‌کردند بر دین و مذهب حق مرده‌اند و بهشت در انحصار آنان است. اما افرادی که با مشاهده آن‌هایی که از منابر بالا می‌روند و هر روز طبق منافع شخصی‌شان دین را پس و پیش می‌کنند و کسی متعرض آنان نمیشود با خود می‌اندیشند چه بسا بقیه مسائل نیز همین قدر سست و بی اعتبار باشد. پس یا باید خود را به عضویت گروه اول در آورند تا آرامش خاطر داشته باشند به بهای دست کشیدن از سوال و حقیقت جویی، تقلید پیشگی و بی‌تفاوتی یا آن‌که آرامش خود را از دست بدهند و وارد وادی پر از حیرتی‌ شوند که انتهایش‌ نامعلوم است.
        

0

          این همه بلبشو بر سر این کتاب را اصلا نمیفهمم. مسأله گمانم تنها عامیانه دیدن دین است، که با فهم تاریخی هیچ ارتباطی ندارد. انسان عامی اگر تاریخ هریک از عقایدش را برایش بگویند، از آن عقیده رویگردان میشود. او نمی‌فهمد که حقیقت هر باور، فراتر از تاریخ است که تنها در آن نمود می‌یابد، نه بود. 
از حاشیه بگذرم. کتاب عالی است. و البته باید تذکر داد که عالی بودن کتاب، هم از کم‌کاری و بی‌توجهی علمایی به چنین پژوهش‌هایی است. در هر بخش از کتاب تأسف خوردم که چرا چنین پژوهش‌‌هایی پیش از این و در خود سرزمین‌های شیعی نباید انجام و منتشر شود! 
بخش‌هایی از کتاب، مو بر تنم راست شد که به راستی اگر تو در آن زمان بودی، چه می‌کردی؟ می‌توانستی از این پردۀ قطور تاریخ و معاصرت بگذری و حقیقت را به حقش دریابی؟ 
نویسنده بارها در کتاب یادآوری کرده است که این اثر یک پژوهش تاریخی است درباب نظر جامعۀ شیعه نسبت به امامت و ائمه، نه حقیقت این امر، نه مطلوب خود آن حضرات، بلکه آنچه بدنۀ جامعۀ شیعه نسبت به این مسأله فکر و رفتار می‌کرده‌اند. 
کتاب مملو است از حکایت تردید یا حتی بعضا خیانتهای یاران و اصحاب ائمه در زمان خود آن ائمه، و همچنین باورهای غلط آنان درباب آن مسأله. و همین، عذابگاهی می‌تواند باشد برای ما که نادانسته در چه فتنی ممکن است افتاده باشیم.
تسلط و تتبع جناب مدرسی در میان منابع بسیار تحسین‌برانگیز است. و البته بعضی خطاهای روشی را منتقدان فراوان این کتاب، به حق و ناحق، تذکر داده‌اند. اما امری که بیش از هرچیز انتقاد مرا برانگیخت، دیدگاهی بود که نویسنده از سر مقابله با اهل غلو، نسبت به بسیاری از احادیث مطرح کرده بود. مقابلۀ این‌چنینی با غلو - که نمونۀ مشهورش را در کتاب استاد نویسنده، شهید مطهری علیه الرحمه، در حماسۀ حسینی می‌بینیم - همیشه منجر به دیدگاه‌هایی افراطی در مقابل و طرد بسیاری از احادیث و باورهای عمیق باطنی شیعه شده است. قصۀ مکرر این سو و آن سوی بام! هرچند این نویسنده و آن استاد شهید هردو بسیار سعی دارند در میانۀ بام بمانند.
...
من همچنان در اسفم که چرا چنین کارهایی را خود در همین سرزمین‌ها نمی‌کنیم.
خدا خیر دهد به جناب مدرسی و این اثر را از چنگ منافقان و جاهلان، همان اندکی هم که هست، دربیاورد.
        

0