درد جاودانگی (سرشت سوگناک زندگی)

درد جاودانگی (سرشت سوگناک زندگی)

درد جاودانگی (سرشت سوگناک زندگی)

میگل د. اونامونو و 1 نفر دیگر
4.6
8 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

23

ناشر
ناهید
شابک
9789646205178
تعداد صفحات
446
تاریخ انتشار
1391/6/21

توضیحات

        ویلیام بارت درد جاودانگی را «تغزل فلسفی شگرفی» نامیده است. زبان فلسفه زبانی است غامض، آکنده از اصطلاحات فنی و دیریاب. اما پای تغزل که به میان می آید، شور و سرود و سر مستی سر بر می آورد. اونامونا برای جلوه گر ساختن این تغزل شگرف از واژگانی استفاده کرده است که همچون باران و شکوفه های بهاران پر از طراوت است. درد جاودانگی در اصل مبحث غامض فلسفی است، ولی این مبحث غامض با همت طلبی از شکسپیر و دانته و میلتون و مولفان عهد جدید و در آمیختن قول و غزل آنها با درد اشتیاقی که از سینه ی شرحه شرحه از فراق رب می خیزد ، به یکی از  شاعرانه ترین و شکوه مند ترین نوشته های زمان ما تبدیل شده است. بهاءالدین خرمشاهی هم به مدد دانش و بینش و قریحه ی سرشار و با همت طلبی از عطار و مولانا و خیام و سعدی و حافظ موفق شده است این « تغزل فلسفی شگرف»  را در زبان فارسی باز آفرینی کند.
صالح حسینی
      

یادداشت‌ها

          «انسان از انسان دیگر هبوط یافته نه از خدا»
میگل د. اونامونو

کتاب «درد جاودانگی» کشکولی از جملات فریبنده و مست‌کننده و دیدگاه‌های دیوانه کننده‌‌ی این فیلسوف اگزیستانسیالیست اسپانیایی است؛ از جمله این‌که او سقوط یا هبوط انسان را افقی می‌داند و نه عمودی؛ یعنی معتقد است که انسان از انسان دیگر هبوط یافته نه از خدا؛ زیرا تاریخ هم حاکی از اشتقاق انسان از انسان است!
ما به خدا نه برای پی‌بردن به علت آفرینش، بلکه برای حس‌کردن و حفظ‌کردن غائیت و معنی بخشیدن به جهان نیازمندیم.
به باور اونامونو، خواستن و شناختن هر دو به هم نیازمندند. و اگر آن کلمه قصار قدیمی را که هیچ چیز خواسته نمی‌شود مگر آنکه از پیش شناخته شده باشد بر عکس کنیم چندان باطل و متناقض به نظر نمی‌آید: هیچ چیز شناخته نمی‌شود مگر آنکه از پیش خواسته شده باشد.
کی‌یرکگور می‌گفت:«خدا نمی‌اندیشد، می‌آفریند، بودِش ندارد، ابدیت دارد.» و ماتسینی عارف ایتالیایی می‌گفت:«خدا بزرگ است زیرا اندیشه‌اش عمل است.»

و اما مهمترین جمله‌ی اونامونو در «درد جاودانگی»:
«زندگی نمی‌تواند خود را تسلیم عقل کند، زیرا غایت زندگی، زیستن است نه دانستن.» (ص، ۱۶۷)
        

13

          نمی‌شد شبی بیش‌تر از ۳ صفحه از کتاب را خواند. ۳ صفحه که می‌خواندم تمام بدنم عرق می‌کرد و از پشت میز بلند می‌شدم و می‌رفتم دوری بزنم تا دمای بدنم بیاید پایین. شب‌های متوالی طول کشید تا حدود ۲۹۰ صفحه از کتاب را خواندم و یادداشت برداشتم. اما آخرش صبرم زودتر از کتاب تمام شد و رهایش کردم. احساس می‌کردم کسی دارد با چاقوی پوست‌کن، پوست بدنم را می‌کند. این درست احساسی است که یکی از شب‌ها هنگام خواندن کتاب به‌م دست داد. بعدها کسی را دیدم که چون مجبور بوده این کتاب را برای پایان‌نامه‌اش دو بار بخواند، دو بار با این کتاب تب کرده بود! بار اول نفهمیده بود به خاطر کتاب است، اما بار دوم وقتی با آغاز کتاب علائم تب پیدا کرده بود فهمیده بود بیماری دفعه‌ی قبل نیز به خاطر کتاب بوده و از خواندن دست کشیده بود. کتاب هول‌ناک و یگانه‌ای است. بسیاری از سرگشتگی‌های ما که در دل سنت‌های ابراهیمی یونانی‌شده به دنیا آمده‌ایم در این کتاب صورت‌بندی و بازگو شده. کتاب حرف‌های بسیاری دارد درباره‌ی نسبت میان انسان و خدا و عقل و ایمان و عشق و زبان. شنیده‌ام اسپانیایی‌ها معتقدند اونامونو پیامبر بوده است و هیچ بعید نیست.
        

13