معرفی کتاب ذهنیت و زاویه ی دید در نقد و نقد ادبیات داستانی اثر علی صفایی حائری

ذهنیت و زاویه ی دید در نقد و نقد ادبیات داستانی

ذهنیت و زاویه ی دید در نقد و نقد ادبیات داستانی

2.8
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

20

شابک
0000000144581
تعداد صفحات
260
تاریخ انتشار
1388/11/21

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        "ذهنیت و زاویه دید "عنوان کتابی است که پیش از این، مطالب آن در مجموعه پنج جلدی "روش نقد "و "استاد درس "فراهم آمده است .نگارنده در این کتاب،  از نگاه دین و از زاویه "آزاد "برخی از آثار و رمان های فارسی را همراه با  رمان "صد سال تنهایی "نقد و ارزیابی کرده است .بررسی اصلی کتاب براساس  ذهنیت و زاویه دید نویسندگان صورت گرفته است .برخی از این آثار مورد نظر  عبارت اند از" :صد سال داستان نویسی/ حسن عابدینی"، "سو و شون/ سیمین دانشور"،  "کلیدر/ محمود دولت آبادی"، "زمستان 62/ اسماعیل فصیح"، "طوبی و معنای شب/  شهرنوش پارسی پور"، "یکلیا و تنهایی او/ تقی مدرسی "و "سمفونی مردگان/ عباس  معروفی ."
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ذهنیت و زاویه ی دید در نقد و نقد ادبیات داستانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 142

درد و رنج آدمی از بیرون نیست. از برخورداری و محرومیت نیست که آدمی می‌تواند در متن محرومیت، با امید و عشق به راحتی تنفس کند و آدمی نمی‌تواند حتی در اوج برخورداری و سرشاری از ترس آینده و هراس تحول و رنج جدایی و صدای پای سنگین مرگ، آرام و بیخیال باشد. چه فرق می‌کند که زن باشد یا مرد، شاهزاده یا فقیر، برخوردار یا محروم؟ شاید بتوان گفت که رنج برخوردار بیشتر از محروم است؛ چون برخوردار از جدایی می‌ترسد و محروم امید دارد و با امید سرشار است. کسانی که می.خواهند با سپیده دم شب را بر خود آسان کنند، نمی.توانند با غروب سنگینی روز را و سختی روز را بردارند که تحول بر روز و شب رحم نمی‌کند و پادشاه و فقیر نمی‌شناسد. درد آدمی، درد وسعت و محدودیت است؛ دردِ آگاهی و خودآگاهی و فراباشی است؛ درد حضور و شهود است نه درد محرومیت و برخورداری؛ که آدمی می‌تواند در محرومیت، با نشاط مبارزه کند و می‌تواند در برخورداری با ترس و هراس به ذلت برسد و این است که این درد را جز با شرح صدر و وسعت سینه و دریادلی نمی‌توان درمان کرد و فشار رنج‌ها را جز در این وسعت نمی‌توان به حقارت کشید.

1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 81

این حرف فرنود درست است که ما برای زندگی مبارزه می‌کنیم و کشته می‌شویم، نه این که برای کشته شدن زندگی می‌کنیم؛ ولی حرف درست‌تر این است که ما به گونه‌ای زندگی می‌کنیم که مرگ ما تقاطع زندگی نباشد و استمرار و ادامۀ آن باشد و به گونه‌ای بمیریم که زندگی کرده بودیم که این گونه به زندگی و مرگ محمد و آل محمد (ص) راه یافته‌ایم و با مرگ خود به بن بست نرسیده‌ایم و با زندگی خود مغرور نمانده‌ایم و تکرار را تلاوت نکرده‌ایم. با این نگاه، دیگر به بهره برداری از نیروهای کور و کینه های سرکش دل خوش نمی‌شویم و انگل خشم‌ها و غضب‌های گوناگون نمی‌گردیم که باید تمامی راه را دید و آمد باید با بصیرت آغاز کرد و باید شهید شد و جهاد کرد نه آنکه با جهاد به شهادت رسید. شهادت و آگاهی پیش از جهاد و مرگ سرخ آغاز می‌شود. آنها که با این بلوغ و شهود حرکت نکرده‌اند از میان راه باز می‌گردند و دوباره در شکم دنیاشان پنهان می‌شوند و با خواب و خورشان گره می‌خورند؛ اما آنها که رشد کرده‌اند و از پوست‌هاشان بیرون آمده‌اند دیگر نمی‌توانند به پوست‌هاشان را بازگردند و دیگر نمی‌توانند به زندان روی بیاورند؛ زیرا وسعت وجودی آنها در این را تنگنا نمی‌گنجد و این حرفی است که باید ستار و فرنود و دولت آبادی، همه با هم به آن بیندیشند و از رشد و وسعت و سعه وجودی انسان، به راز شهادت و اشتیاق به مرگ برسند. آب‌ها به ته کاسه‌ها قانع هستند.

5

یادداشت‌ها