بریدهای از کتاب ذهنیت و زاویه ی دید اثر علی صفایی حائری
1403/10/22
صفحۀ 142
درد و رنج آدمی از بیرون نیست. از برخورداری و محرومیت نیست که آدمی میتواند در متن محرومیت، با امید و عشق به راحتی تنفس کند و آدمی نمیتواند حتی در اوج برخورداری و سرشاری از ترس آینده و هراس تحول و رنج جدایی و صدای پای سنگین مرگ، آرام و بیخیال باشد. چه فرق میکند که زن باشد یا مرد، شاهزاده یا فقیر، برخوردار یا محروم؟ شاید بتوان گفت که رنج برخوردار بیشتر از محروم است؛ چون برخوردار از جدایی میترسد و محروم امید دارد و با امید سرشار است. کسانی که می.خواهند با سپیده دم شب را بر خود آسان کنند، نمی.توانند با غروب سنگینی روز را و سختی روز را بردارند که تحول بر روز و شب رحم نمیکند و پادشاه و فقیر نمیشناسد. درد آدمی، درد وسعت و محدودیت است؛ دردِ آگاهی و خودآگاهی و فراباشی است؛ درد حضور و شهود است نه درد محرومیت و برخورداری؛ که آدمی میتواند در محرومیت، با نشاط مبارزه کند و میتواند در برخورداری با ترس و هراس به ذلت برسد و این است که این درد را جز با شرح صدر و وسعت سینه و دریادلی نمیتوان درمان کرد و فشار رنجها را جز در این وسعت نمیتوان به حقارت کشید.
درد و رنج آدمی از بیرون نیست. از برخورداری و محرومیت نیست که آدمی میتواند در متن محرومیت، با امید و عشق به راحتی تنفس کند و آدمی نمیتواند حتی در اوج برخورداری و سرشاری از ترس آینده و هراس تحول و رنج جدایی و صدای پای سنگین مرگ، آرام و بیخیال باشد. چه فرق میکند که زن باشد یا مرد، شاهزاده یا فقیر، برخوردار یا محروم؟ شاید بتوان گفت که رنج برخوردار بیشتر از محروم است؛ چون برخوردار از جدایی میترسد و محروم امید دارد و با امید سرشار است. کسانی که می.خواهند با سپیده دم شب را بر خود آسان کنند، نمی.توانند با غروب سنگینی روز را و سختی روز را بردارند که تحول بر روز و شب رحم نمیکند و پادشاه و فقیر نمیشناسد. درد آدمی، درد وسعت و محدودیت است؛ دردِ آگاهی و خودآگاهی و فراباشی است؛ درد حضور و شهود است نه درد محرومیت و برخورداری؛ که آدمی میتواند در محرومیت، با نشاط مبارزه کند و میتواند در برخورداری با ترس و هراس به ذلت برسد و این است که این درد را جز با شرح صدر و وسعت سینه و دریادلی نمیتوان درمان کرد و فشار رنجها را جز در این وسعت نمیتوان به حقارت کشید.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.