معرفی کتاب گرسنه اثر هامسون کنوت مترجم غلامعلی سیار

گرسنه

گرسنه

هامسون کنوت و 1 نفر دیگر
4.0
25 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

43

خواهم خواند

31

شابک
9786001216961
تعداد صفحات
188
تاریخ انتشار
1396/11/11

توضیحات

        
نام این کتاب خود بهترین معرف آن است: جوانی پاکباز و بلند نظر در شهری بزرگ، میان مردمی بی اعتنا، سرگردان و با فقر و گرسنگی دست به گریبان است. روزهای متمادی گرسنگی می­کشد و در جست­وجوی کار می­دود، ولی به هرکه روی می­آورد جز بی اعتنایی و خشونت چیزی نمی­بیند. جذبه و لطف کتاب در این است که این داستان، شاید بی کم و کاست، شرح حال خود نویسنده است. در طول کتاب شدیدترین عواطف بشری به بهترین وجه تشریح شده است.
گرسنه باب جدیدی در هنر داستان­نویسی نروژ گشوده و در خارج از این کشور نیز شهرت بسیاری یافته است.

      

یادداشت‌ها

          کاریکاتور فقر؟ 

دو و نیم ستاره دادم چون به نظرم این کتاب در نشون دادن تاثیر فقر بر زندگی شخصی انسان فوق العاده عمل کرده. شخصیت اصلی داستان به واسطه فقر شدیدی که تجربه می‌کنه، در سراشیبی سقوط اخلاقی قرار گرفته. البته که وجدان بیداری داره و مقاومت جانانه‌ای هم از خودش نشون میده.
اما نظر شخصی من اینه که وقتی فقر رو به عنوان یک پدیده اجتماعی نگاه کنیم، نمی‌تونیم نسبت به عوامل شکل‌گیری و تشدید فقر و تنگدستی در جامعه بی‌تفاوت باشیم. 
به‌خاطر همین از نظر من فقر یه موضوع به شدت سیاسی هست و وقتی از فقر صحبت می‌کنیم لاجرم باید با حاکمیت به عنوان متهم ردیف اول سر شاخ بشیم. کتاب گرسنه با این دیدگاه افتضاح هست. زمان و مکان توی این کتاب چیزی جز اسامی بی‌معنی نیستن که جاشون رو میشه با هر چیز دیگه ای عوض کرد و آب از آب تکان نمی‌خوره. 
شاید نویسنده قصد بررسی ابعاد اجتماعی مسئله فقر رو نداشته ولی به نظرم روایت صرف از حالات و سکنات فردی انسان فقیر هیچ کمکی به تلاش جمعی برای رفع این پدیده تلخ بشری نمی‌کنه. 

پ.ن: در طول خوندن این کتاب با تلخی بی‌پایان سروکار دارید. پیشنهاد می‌کنم وقتی برید سراغش که آمادگیش رو دارید. 
        

0

          اونقدر چیز خونده بودم که چشمهام سوشون رو از دست داده بودن.اونوقت دست آخر چه نتیجه ای گرفته بودم؟حتی بدکاره های خیابون پا به فرار میذاشتن تا مجبور نباشن توی صورتم نگاه کنن.(صفحه 122)


کتابی فوق العاده تلخ. با ترجمه زیبای احمد گلشیری خوندمش و حیرت کردم از تلخی و غمی که توی کتاب موج میزد.
داستان نویسنده و متفکری در شهر اسلو، پایتخت کشور نروژ، که روایت چند ماه از زندگی اون رو بیان میکنه و نشون میده در جامعه ای که به خواب رفته، چطور روشنفکر باید گرسنگی بکشه و از زور درد های فقر و بیخانمانی، زندگیش به کامش از مرگ تلخ تر بشه و درد هاش اونو به هذیان سرایی بندازن... و حتی گرسنگی، شرافت و عشق رو در وجودش بکشه، در حالی که به دنبال نوشتن مقاله هایی برای امرار معاش، و خوردن لقمه ای غذا، گرسنگی رو با تک تک اجزا وجودش باید تحمل کنه و هق هق گریه سر بده...

کتاب رو حتما بخونید...
اثری زیبا و تلخ از سرنوشت نویسنده در جامعه ای به خواب رفته!

پی نوشت: هامسون در سال (1920) نوبل ادبیات رو دریافت کرد و در سال (1943) نوبل رو به گوبلز، وزیر تبلیغات نازی اهدا کرد. و بعد از مرگ هیتلر اون رو بزرگ مردی آزادی خواه توصیف کرد. دلیل این عقاید تنفرش از انگلستان و سیاست انگلستان بود. میبینیم چطور احساسات چشم رو کور میکنه حتی اگر اون احساس تنفر باشه!
با ابن حال قلم عالی و هنر بزرگی داشت این نویسنده.
        

0

fateme

fateme

1404/2/5

          واقعاً خوندن ۲۵۹ صفحه می‌تونه نزدیک دو ماه طول بکشه؟ نمی‌دونم من تنبل شدم یا کتاب خیلی کش‌دار بود. شخصیت اصلی خیلی با خودش درگیر بود؛ یعنی احساسات و فکرهاش نسبت به خودش و دنیای اطراف کاملاً صفر و صدی بودن. یه لحظه تو اوج بود، یه نارسسیست تمام‌عیار، و لحظه‌ی بعد تهِ تهِ دره، یه خودتحقیر کوچیک‌بین. اوایل حرصم درمی‌اومد از این همه درگیری ذهنی، ولی کم‌کم دیدم که خودمم همینم، مخصوصاً تو همون بحث یا سیاه یا سفید دیدنِ خود و اطرافم. خیلی وقتا شخصیت اصلی کلاً گم می‌شد، می‌رفت توی یه دره‌ی عمیقِ ذهنی و محو می‌شد. اون حس گیجی و سردرگمی رو واقعاً خوب منتقل می‌کرد به خواننده. درسته که آقای گرسنه تو مکان‌های مختلفی بود، ولی تنها جایی که من حس می‌کردم واقعاً توش گیر افتادم و فرقی نداره الان تو مسافرخونس یا خیابون، ذهن نابغه/معیوب خودش بود. همون‌جا بود که انگار هیچ راه فراری وجود نداشت. در نهایت، از ۵ چه نمره‌ای می‌دم به کتاب؟ به نظرم ۳ از ۵ کافیه.
        

0