معرفی کتاب دیکته و زاویه (دو نمایشنامه) اثر غلامحسین ساعدی

دیکته و زاویه (دو نمایشنامه)

دیکته و زاویه (دو نمایشنامه)

3.6
13 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

26

خواهم خواند

2

ناشر
نگاه
شابک
9789643518950
تعداد صفحات
92
تاریخ انتشار
1399/11/6

توضیحات

کتاب دیکته و زاویه (دو نمایشنامه)، نویسنده غلامحسین ساعدی.

لیست‌های مرتبط به دیکته و زاویه (دو نمایشنامه)

یادداشت‌ها

          کتاب از دو نمایشنامۀ «دیکته» و «زاویه» تشکیل شده و در 96 صفحه در انتشارات نگاه منتشر شده است.

زبان و روایت ساده، خواندنی و خوب است و نثر غلامحسین ساعدی، همانگونه که در یادداشت‌های قبلیم بر آثار وی بیان کرده‌ام، همان نثر زیبا، خواندنی و سهل و ممتنع ویژۀ خودِ او است.

ـ نمایشنامۀ «دیکته»: ماجرای دیکته گفتن یک معلم به دانش آموز است و معلم و ناظم و دیگر مسئولان مدرسه و افراد حاضر، طبق یک رسم دیرین و رایج از دانش آموز می‌خواهند که بدون فکر کردن و پرسیدن، فقط آنچه را به او می‌گویند ـ صرف‌نظر از آنکه قبول دارد یا نه و اینکه می‌پذیرد یا نه ـ بنویسد و هیچ پرسش یا اعتراضی نکند!

در میانۀ کار؛ دانش آموز بخش‌هایی را نمی‌خواهد بنویسد، چون درست نمی‌داند و مسئولان مدرسه؛ ابتدا با جایزه و نمایش الگو (شاگرد اول‌ها) و در نهایت با تهدید، می‌کوشند او را وادار به نوشتن دیکته کنند.

تمام حاضران در جلسۀ امتحان (دیکته)؛ متفق‌القول هستند که اطاعت کردن و نوشتن آنچه می‌شنود، آسایش و راحتی و جایزه و تقدیر و تشویق و تمام خوبی‌ها و امکانات را برایش به ارمغان خواهد آورد.

اما در صورت مخالفت از این جوایز و تشویق‌ها و امکانات که هیچ خبری نیست؛ تازه مجازات‌های سختی هم در انتظار دانش آموز مخالف خواهد بود.

اما دانش آموز مورد نظر نمی‌پذیرد و علم مخالفت بر می‌دارد و در آخرِ داستان؛ سه شاگرد اول او را، با اعلام ناظم و مسئول تنبیهات مجازات می‌کنند.

به نظرم واژۀ «دیکته» در اینجا ایهام دارد؛ یعنی احتمالا دو معنا مورد نظر نویسنده بوده است: 

1ـ دیکته به معنای همان املای نوشتنی که متنی را معلم می‌خواند و دانش آموز می‌نویسد.

2ـ دیکته به معنای دیکته کردن و دستور دادن به فردی که باید بی چون و چرا آن را اجرا کند و با دیکتاتور هم خانواده و فامیل است!

لطفا این چند بیت زیبای سید اشرف‌الدین حسینی گیلانی (نسیم شمال) را هم ببینید که کاملا با پیام این نمایشنامه همخوانی و هماهنگی دارد:

« دست مزن! چشم، ببستم دو دست | |         راه مـرو! چشم، دو پايـم شکست

   حـرف مـزن! قطـع نمـودم سخـن | |          نطق مکـن! چشم، ببستـم دهـن

  هيچ نفهـم! اين سخـن عنوان مکن | |          خواهـشِ نا فهمـیِ انسـان مکـن

  لال شــوم، کـور شــوم، کَـر شــوم | |          ليک محال است که من خَر شوم! »

ـ نمایشنامۀ «زاویه»: ماجرای آدم‌هایی است که به دنبال کسب قدرت، موقعیت و مقام در جامعه‌اند و ما می‌توانیم ـ به عنوان مشت نمونۀ خروار ـ آنها را نمایندۀ افراد و گروه‌های مختلف در اجتماع به حساب بیاوریم.

هر یک از این افراد در کمین نشسته‌اند و در صدد رسیدن به بالای نردبانی هستند که به نظرم استعاره از همان قدرت و مقام باشد و از آنجا بر زیردستان شان حکومت کنند و آنها را ریز ببینند.

جالب اینجا است که هر که ـ هر چند ضعیف و بیچاره باشد ـ وقتی به آن بالا می‌رود، گذشتۀ خود و این پایین بودنش را فراموش می‌کند و همه را ریز می‌بیند و شروع به خوش گذرانی و استفاده از امکاناتی می‌کند که آن بالا فراهم شده است و به هیچ بنی بشری هم پاسخگو نیست! تا زمانی که از آن بالا پایین بیاید؛ یعنی زمانش تمام شود و یا او را پایین بکشند!

برای رسیدن به این مقام، هر کسی از روشی بهره می‌برد. یکی منتظر است که زمانش برسد و به قدرت برسد. 

دیگری می‌کوشد با تطمیع دیگران به قدرت برسد.

یکی دیگر تلاش می‌کند با تهدید دیگران به مقام دست پیدا کند.

و دیگری می‌کوشد با فریب دیگران و ادعای دانش و فضل داشتن، بر دیگران برتری یافته و به مقام مورد نظر دست یابد.

و گروهی نیز با سرزنش دیگران می‌کوشند، آنان را از گردونه خارج کرده و خود به قدرت برسند و ... .

اما در نهایت آنکه به قدرت دست یافته یا نیافته، یعنی تلاشش به نتیجه رسیده یا نرسیده، بالاخره باید همه صحنه و زاویۀ مورد نظر را ترک کنند و بروند و صحنه را به افراد دیگر بدهند.

و گاه ممکن است بعضی افراد در رقابت‌های بعدی هم حضور داشته باشند و بکوشند تا به آن بالا دست یابند.

و اما نکته‌ای جالب و عالی از متن کتاب در صفحۀ 73:
«... مرد عینکی: وقتی یکی می‌ره اون بالا، می‌شه بهش اعتراض کرد، فحش داد، یا براش کف زد و تشویقش کرد و ماچش کرد و یا عکسشو گرفت.»
        

10