معرفی کتاب شش درنای سرخ اثر الیزابت لیم مترجم اطلسی خرامانی

شش درنای سرخ

شش درنای سرخ

الیزابت لیم و 1 نفر دیگر
4.4
16 نفر |
6 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

34

خواهم خواند

71

شابک
9786227314700
تعداد صفحات
431
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        شیوری شاهدخت کیاتا، رازی پنهان دارد. جادویی در رگهایش جریان گرفته که تا به حال آن را به خوبی پنهان میکرده است؛ اما صبح روز نامزدی اش کنترل خود را از دست میدهد. ابتدا به نظر میرسد که اشتباهش موجب خوش شانسی و مانع از ازدواجی شده است که او هرگز نمیخواست اتفاق بیفتد؛ اما همین باعث جلب توجه نامادری اش رایکاما میشود. رایکاما هم جادوی سیاهی مختص به خود دارد. شاهدخت جوان را از قصر طرد میکند، برادرانش را به درنا تبدیل کرده و به شیوری هشدار می دهد که نباید در این مورد به کسی چیزی بگوید چرا که با هر کلمه که از دهانش خارج شود یکی از برادرانش خواهد مرد. شیوری بی پول، ناتوان در حرف زدن و تنها به دنبال برادرانش می گردد و در این بین پرده از توطئه ای برای به چنگ آوردن تاج و تخت برمی دارد، توطئه ای که حتی از خیانت رایکاما هم عجیب تر، حیله گرانه تر، فریب دهنده تر و پیچیده تر است. فقط شیوری است که می تواند اوضاع پادشاهی را مرتب کند؛ اما برای این کار باید درست به همان پسری اعتماد کند که تمام تلاشش را کرد تا از ازدواج با او سر باز بزند... و باید جادویی را که تمام عمر سرکوب کردنش را آموخته بود در آغوش بگیرد... حالا بهایش هرچه که میخواست باشد.
      

لیست‌های مرتبط به شش درنای سرخ

نمایش همه

یادداشت‌ها

مبینا

مبینا

1403/11/22

          نخونید، وقتتون رو تلف نکنید. در نشست اول ممکنه خیلی جذاب باشه و روون و خواندنی، اما در نهایت فقط زمان خودتون رو تلف کردید
این هم دلیل:
 
کتاب شش درنای سرخ و سوگند اژدها:
جلد اول روند سریعی داره. داستان مشخصه و هدف مشخصه. شخصیت‌ها خودشون رو نشون می‌دن. چیزای بامزه‌ای وجود داره که خوندن رو سریع‌تر می‌کنه و فضاپردازی خوبه. 
شخصیت اصلی مقداری رومخه وبه نظر من تلاش نویسنده برای نشون دادن روند نزول یه شاهدخت به یه کارگر شکست خورده. شیوری به شدت مثل بچه‌ها رفتار می‌کنه و یه جمله رو تو یه فصل حداقل سه‌بار تکرار می‌کنه. تنها چیزی که دل من رو تو این کتاب برد کی‌کی بود. 
نگم از تاکان که یه عاشق دل‌باخته‌ست که به شدت ماسته. یعنی خب، بله برای نجات جون عشقش همه‌کار می‌کنه ولی وقتی یکی بهش توهین می‌کنه و واکنش نشون می‌ده خودش پشیمون می‌شه. بابا ولم کن مرد! یکم عزت نفس! 
تا اینجا نظر درباره‌ی جلد اول بود. اما سوگند اژدها. برای من تقریبا یک‌ماه طول کشید تا تمومش کنم. مخصوصا که جلد اول رو تو یه جمعه از صبح تا شب خوندمش. جدا از مشغله‌هایی که داشتم و وقت نمی‌کردم بخونم روند داستان به شدت افت کرده و نویسنده هرررررچیزی که تو دنیای فانتزی‌نویس‌ها از ازل وجود داشته رو چپونده تو کتاب و اصلا فکر نکرده که خب، ممکنه این همه ماجرا تو یه کتاب ۵۰۰ صفحه‌ای خسته‌کننده باشه‌ مخصوصا که نصفشون رو نبست. -من این رو پیش‌فرض گذاشتم که کتاب دو جلدیه و فرعی نداره[که حتی برای فرعی نوشتن هم تو باید تو جریان اصلی ماجرایی رو باز نذاری.]- شخصیت‌ها تو این جلد همه افت کرده بودن. می‌دونستن چیا تله‌ست و چیا نیست و بااین‌حال گول همه رو می‌خوردن. هزاران هزار آدم بده تو داستان وجود داشت که تو نمی‌دونستی چه خبره. نمی‌دونی از اژدهایان متنفر شی یا اهریمنان. و نویسنده نمی‌ذاره که تو این کارو بکنی. این شاید تو یه کتاب دیگه نقطه قوت باشه-که شخصیت منفی داستان خاکستری باشه و تو بدونی چه بلایی سرش اومده که شده شخصیت منفی داستان- اما تو این کتاب به شدت نقطه ضعف بود. چون پردازشش به شخصیت و داستان شخصیت‌‌های منفی به شدت کم و بد بود سر همین، این مسئله که یهو بخوای با ویلن همذات‌پنداری کنی یه مقدار دور از دسترسه. حداقل برای من اینطور بود. فضاپردازی تو این جلد هم بسیار جذاب بود و برای همین بود که من کتابو ادامه می‌دادم[نادیده بگیرید که داشتم از فضولی دیوانه می‌شدم که آخر این آشفتگی چی قراره بشه] هممممممم چیز دیگه به نظرم نمی‌رسه. آیا گفتم که روند داستان خیلی شلوغ بود؟ و چشم باز می‌کردی و شیوری تو یه ماجرای جدید با یه شخصیت‌ منفی جدید بود؟ همه‌ رو هم شکست داد خداروشکر :>>>
ارزش خوندن نداره. مخصوصا با این قیمتش. 
میانگین امتیاز من به دو جلد ۲.۵ می‌شه.
جلد اول: ۳ و جلد دوم: ۲
تا درودی دگر بدرود
        

1

          بعد خوندن پیکارگسل حالم یجوری بود،انگار که افسردگی گرفته بودم یا نمیتونستم ولش کنم و از سرم بیرونش کنم. 
پس گفتم که باید یه کتابی بخونم تا از این حال و هوا دربیام و تصمیم گرفتم مجموعه ی شش درنای سرخ رو شروع کنم!✨
بعد از تموم کردن جلد اول حس بهتری داشتم،با اینکه از مرگ کسی توش ناراحت شدم.این کتاب نشون میده روی پای خودت باشی و وقتی که تنهایی بتونی طاقت بیاری!🥲شاید شیوری اولش یه دختر اب زیرکار و لجباز باشه ولی طی داستان تبدیل به فردی قدرت مند میشه که میتونه به توانایی های خودش تکیه کنه.شیوری دختری که از مراسم نامزدی و نامزدش فرار میکنه ولی در طی مسیرش برای نجات برادرهاش با نامزدی روبه رو میشه که هیچوقت ندیده بودتش و ناخواسته عاشقش میشه! 
تو این داستان یه اژدها داریم که بنده روش کراش زدم!🤭
و شش برادر که هرکدوم از اون یکی بهتر ولی من بیشتر هاشو رو دوست دارم😭✨
درسته که تاکان(نامزد شیوری) خوبه ولی خب اژدها رو من...اره😊
خب از موضوع اصلی خارج نشم...داشتم میگفتم اره دیگه تو این ماجرا شیوری نمونه یه زنه که در مسیر سرنوشت به فردی متفاوت و بهتر تبدیل میشه و خب این به زندگی ماهم اشاره میکنه و صرفا این فقط یه کتاب نیست!🫶🏻و انگار که همه ی نوشته ها در ذهنم تصویر سازی میشد و عاشق قلم نویسنده شدم!🥲
این کتاب زیبارو به طرفداران دختر مهتاب پیشنهاد میکنم ولی بگم که هیچ کتابی به پای دختر مهتاب نمیرسه!💘
        

12

          داستان شیرین و غم‌انگیزی داشت. دختر لوس و نازپروده‌ای که ناگهان دنیاش زیرورو میشه و برای نجات خودش و عزیزانش، باید با مشکلات زیادی دست‌ و پنجه نرم کنه. 
عشقی که بین اعضای خونواده‌ی شیوری موج می‌زد، برام قشنگ بود. عشقی که حتی توی دعواهای خواهر برادری و کَل‌کَل‌ها هم نهفته بود و خونواده‌ی شیوری رو توی مشکلات در کنار هم نگه میداشت. 
قسمت عاشقانه‌ی کتاب رو هم دوست داشتم. شخصیت تاکان برام دوست‌داشتنی بود و شخصیت‌پردازی‌ها به خوبی انجام شده بود.
با اینکه نظرات جلد دوم چندان جالب نبودن، اما به خوندن جلد دومش فکر می‌کنم.
خلاصه داستان بدون اسپویل: داستان این کتاب، در مورد دختری به نام شیوریه که شاهدخت امپراتوری کیاتاست و همراه شش برادر، پدر و مادرخونده‌ش زندگی می‌کنه. شیوری نامزدی داره که هرگز اون رو ندیده و طبق مصلحت قراره باهاش ازدواج کنه. اون از این کار بیزاره و همیشه از دیدارهاش قسر در میره.
سرنوشت، شیوری رو در مسیری قرار میده که دچار یه نفرین میشه. نفرینی که برادرانش رو به شش دُرنا و خودش رو به دختر ساکتی تبدیل میکنه که نمیتونه کلامی حرف بزنه. در شرایطی که امپراتوری پدرش در خطره و برادرانش در حال عذاب کشیدن هستن، آیا شیوری میتونه راهی برای شکستن نفرین پیدا کنه؟ وقتی نمیتونه حرف بزنه و کسی اون رو نمیشناسه، چطور قراره با دشمنانش مقابله کنه؟
امتیاز در گودریدز: 4.18
        

3

نازی

نازی

1404/6/12

          خب بلاخره این کتاب هم تموم شد. فرصت نکردم بعد از خوندن هر بخش یادداشت بنویسم، ولی خب سعی میکنم الان تا جایی که میشه بگم.

از نظر من، کتاب به سه بخش تقسیم میشه. بخش اول کتاب که معرفی شخصیت‌ها و تا حدودی فضای اولیه داستانه، جالب بود. واقعا تنها چیزی که باعث شد ادامه بدم همون بود. شخصیت‌های اولیه با اینکه واسه شروع داستان زیاد بودن، اما طوری معرفی شدن که هر کدوم تو ذهن منِ خواننده واسه خودش شکل بگیره و باهم اشتباه نگیرمشون.

بعد از معرفی، وقتی که داستان روی ریل می‌افته و شخصیت اصلی میخواد وارد ماجراجویی بشه، تا حدود ۱۰۰ و خورده‌ای صفحه، خیلیییی سریع کلی اتفاق می‌افته و یهو ورق کاملا برمیگرده. جوری سریع میگذره که خیلی از جاها تو دلیل اتفاقاتی که داره می‌افته رو نمیدونی و صرفا فقط داری میخونی بدون اینکه بفهمی. اونجا باعث شد که من به کتاب بی‌علاقه بشم و با خودم فکر کنم پولم رو دوباره واسه یه کتاب ترند هدر دادم، اما خب به خودم اومدم و دیدم دارم ادامه میدم حتی بدون اینکه دلیل خیلی چیزا رو بدونم. قبلا هم گفتم برای یه کتاب فانتزی که تک جلدی هم نیست، معرفی فضای داستان خیلی مهمه. اما خب این کتاب به جای معرفی و مقدمه واسه داستان اصلی، تصمیم گرفته اول وارد داستان بشه و فورا اتفاقات رو جلو ببره و در همین حین فضای کلی داستان رو واسمون توصیف کنه. واسه همینه در طول داستان ممکنه خیلی از اتفاقات رو احمقانه یا بی‌دلیل بدونی و برن رو مخت چون دلیل قانع کننده واسشون توضیح داده نشده. و فقط انگار داره تند تند پیش می‌ره تا برسه به جایی که مد نظر نویسنده هست.

و اما بخش سوم از نظر من میشه از وقتی که شیوری(شخصیت اصلی) وارد ایرو میشه. اینجا دیگه یکم داستان اروم‌تر پیش میره و تو فرصت پیدا میکنی دلیل اتفاقات رو بفهمی. اینجا جاییه که دیگه کاملا با فضای داستان آشنا شدی و قدم به قدم با شیوری جلو میری. تو بخش دوم، لمس احساسات و اتفاقات برات سخته، اما اینجا همزمان باهاش میترسی، خوشحال میشی، قلبت گرم میشه، عصبانی میشی و تازه داستان برات جذاب و گیرا میشه. 

در کل، بخش دوم داستان داشت باعث می‌شد کلا بذارمش کنار، اما خب بخش سوم کارو جمع کرد و نظرمو عوض کرد. و چیزی که خیلی باعث شد نظرم عوض شه عشق بین شخصیت‌های اصلی بود. یه عشق پاک و عمیق که بر خلاف تقریبا اکثر عاشقانه‌های امروزی، اصلا چهره و زیبایی افراد توش تاثیر نداشت. و این خیلی برام قشنگ بود. اون دوتا شخصیت به معنای واقعی کلمه به مرور عاشق شخصیت هم شدن، نه چهره و اندام و نمی‌دونم بقیه معیارهای امروزی. این واقعا چیزیه که امروزه خیلی کم پیدا میشه بین کتاب‌هایی با ژانر عاشقانه. و واقعا حالا که کتابو تموم کردم، میفهمم که ازش لذت بردم. ولی خب در حد متوسط برام باقی میمونه. کنجکاوم واسه جلد بعدی، اما خب اگه نخونم هم پشیمون نمیشم.

پ.ن: بنظرم اگه یه عاشقانه معمولی بدون فانتزی بود، خیلی بهتر میشد. نویسنده انگار تبحر زیادی توی فضاسازی دنیای فانتزی نداره.
پ.ن۲: منظورم از فضای داستان که مدام هم تکرارش میکنم، اون دنیایی که نویسنده خلق کرده. چون هر کتاب فانتزی دنیایی داره که توسط نویسنده خودش طرح شده و منحصر به فرده و به من حق بدید که بخوام قبل از شروع ماجراهای اصلی اول با این دنیا و قابلیت‌هاش آشنا بشم😂🗿
        

28