آره! نه (شاید....)
خرید این کتاب از کتابفروشیها
بعضی وقت ها تصمیم گرفتن خیلی راحت نیست. به خصوص وقت هایی که خواهر بداخلاقم دلیا یک جور تهدید آمیزی می آید سروقتم. مامان عزمش رو جزم کرده کل خانه را مرتب کند. می گوید اگر نمی توانم تصمیم بگیرم چه چیزهایی را رد کنم بروند، خودش جایم تصمیم می گیرد. فاجعه می شودها! خوشبختانه آفتاب های لب بوم برای نجاتم سر می رسند (بیش تر از یک بار هم).
لیستهای مرتبط به آره! نه (شاید....)
یادداشتهای مرتبط به آره! نه (شاید....)